بيتقوايي شاخ و دم كه ندارد
سيد علي ميرفتاح
در فارسي تقوا را پارسايي ترجمه كردهايم. پارسايي اما خودش احتياج به شرح و ترجمه دارد و معني و مفهومش چندان روشن نيست. تقوا از وقايه است به معني پرهيز و خودداري. همچنين آن را به «سلفكنترل» تعبير كردهاند تا به گوش نسل امروز غريبه نيايد. بيوجه هم نيست. خودنگهداري در معني تقوا مستتر است. قرآن مجيد مومنين را به رعايت تقواي الهي دعوت بسيار كرده، در زبان حديث هم تقوا يكي از مهمترين سرفصلهاست. براي همين از نان شب واجبتر است كه مومنين بفهمند خداي متعال و پيامبر و جانشينان بزرگوارش از ايشان چه خواستهاند. بعضي از مترجمين اتقواالله را ترجمه كردهاند به «بترسيد از خدا». از اين حيث مفهوم تقوا با ترس مناسبت دارد، اما قطع و يقين قرآن و حديث ما را به چيزي بيش از ترسيدن دعوت كردهاند. استادان اخلاق متنوع حرف زدهاند و هركدام وجهي از وجوه پارسايي را برشمردهاند اما با مطالعه اجمالي درمييابيم كه همه بر يك معني اشتراك نظر دارند: خودداري. روانشناسها احتمالا بهتر بتوانند سختي خودداري را توضيح دهند اما من و شما هم به تجربه دريافتهايم كه اغلب اوقات نديدن و نگفتن و نرفتن و نكردن و ندادن و نديدن چقدر سخت و مالايطاقند. سختترين تكليفي كه خدا از بندهاش انتظار دارد همين پرهيز است؛ لذا معلمان اخلاق تقوي را تقسيم كردهاند به اعضا و جوارح آدمي و گفتهاند كه تقواي چشم داريم و تقواي زبان و تقواي دست و پا و گوش و دل. هولناكترين آزمون بشر همينجاست كه خداوند امرش كند كه نبين و نگو و نرو، نفسش وسوسه كند كه ببين و بگو و برو. خواهش دل و فرمان نفس و قدرت شيطان را دستكم نگيريد. پايينترين سطح تقوا همين پرهيزهاي متداول است. فيالمثل پزشكي به بيمارش توصيه ميكند «ترشي نخور». ظاهرش ساده و پيشپا افتاده است اما تجربه گواهي ميدهد كه همه وجود بيمار خواهشي زفت و نيرومند ميشود براي ترشي خوردن. يحتمل به حساب همين خصوصيت انساني بوده كه فرمودهاند الانسان حريص بما ما منع. انسان حريص ميشود به چيزي كه منعش كرده باشند. دهه شصت خاطرم هست در جلسات تحليل سياسي همين كه از دهان مسوول جلسه درميرفت كه «خواهش ميكنم اين نكته بين خودمان باشد آن را نگوييد»، خواهشي عجيب در دل اعضا گل ميكرد براي گفتن همان يك حرف. آنقدر اين قضيه فراگير بود كه برايش لطيفه ساخته بودند و رفقا در جمعهاي دوستانه براي هم مضمون كوك ميكردند كه «گفتن نگين، نگفتن بگين كه...» تنزهطلبي نميكنم. من هم مثل بقيه اغلب اوقات مهار زبان و چشم و دلم از دست در ميرود و ناچار تقوا را فروميگذارم. اگر در ترجمه تقوا دچار مشكليم، عوضش معني بيتقوايي كاملا روشن و واضح است. بعيد ميدانم كسي در مفهوم و مصداق بيتقوايي به مشكل بربخورد. يك معني بيتقوايي همين دهنلقي و چشمچراني و غيبت و تهمت و از اين قبيل است. اگر من چيزي را كه نميدانم، بگويم و بنويسم در درجه اول بر بيتقواييام صحه گذاشتهام و اين بيتقواييها منحصر در اخلاق فردي كه نيست. شما وقتي نگفتنيها را بگوييد باعث دردسر جامعه ميشويد و گناه فرديتان ضربدر جمع ميشود. كسي فكر نكند يك كلمه ميگويد و رد ميشود و ميرود و ملت هم شنيده يا نشنيده ميروند رد كارشان؛ نه. حرفها را متاسفانه باد نميبرد و به فراموشيشان نميسپرد. نه. اين حرفها ميمانند و ملت را گرفتار ميكنند... باور كنيد بزرگترين گرفتاريهاي ما در اين سالهاي اخير از دل همين بيتقواييهاي به ظاهر خرد نشات ميگيرد. شايد براي همين هم گفتهاند كه گناهان صغيره را كوچك نشمريد. يك كلمه حرف بيحساب ميتواند قيصريهاي را به آتش بكشد. عمدا براي اين بيتقواييهاي زباني مصداق نميآورم تا شما هم به فكر فرو رويد و ببينيد اگر چه حرفهايي زده نميشد و مسوولان به چه چيزهايي باربط و بيربط اشاره نميكردند، يا بيجهت حرفهاي گذشته را به ميان نميآوردند، چقدر كمتر گرفتار ميشديم و... همه فتنهها از اين زبان لاكردار سر بلند ميكند. اي زبان هم آتش و هم خرمني/ چند اين آتش در اين خرمن زني... تجربه روزنامهنگارانه به من ميگويد كه اگر بعضي از مسوولان قادر بودند مهار زبانشان را نگه دارند و بعضي فرمايشات را نفرمايند اوضاعمان خيلي بهتر از اين ميشد كه هست. دوستي نوشته بود اگر دولت روي حرف مسوولان ماليات ميبست و براي حرفهاي بيربط ماليات علاوه ميگرفت نهتنها خزانهاش پر ميشد بلكه به مرور اين عادت دهنلقي را از سر صغير و كبير ميانداخت. فقط مسوولان نيستند كه احتياج به موعظه اخلاقي دارند و بايد تقوا را تمرين كنند، من روزنامهنگار هم بايد مراقب نوشتههايم باشم و مرتكب معصيت نشوم. تو هم كه با موبايلت حرفها را در جهان پراكنده ميكني اگر تقوا داشته باشي، بسياري از اين خزعبلات خطرناك فراگير نميشود.