ترجمه و فلسفه
محسن آزموده
عموم ايرانيان لابد با نام بزرگاني چون ابنسينا و سهروردي و ملاصدرا آشنا هستند و آنها را دست كم به عنوان متفكراني تراز اول و برجسته ميشناسند. نام اين بزرگواران بر سر در مدارس و موسسات و خيابانها ميدرخشد و عامه مردم حتي اگر ندانند كه اين متفكران دقيقا در چه حوزه يا حوزههايي تخصص دارند يا مهمترين انديشهها و افكارشان چيست، لااقل اسمشان به گوششان خورده است. كتابخوانها و اهالي فرهنگ اما شناخت بيشتري از اين چهرهها دارند و ميدانند كه اين سه فيلسوف و حكيم، هر يك بر صدر يكي از قلههاي سنت فلسفه اسلامي ايستادهاند، اولي يعني پورسينا بر راس حكمت مشايي قرار گرفته، شهابالدين سهروردي حكمت اشراق را عرضه كرده و صدرالمتألهين شيرازي واضع حكمت متعاليه است. از اين حيث اين سه در رديف متفكراني چون افلاطون و ارسطو و آگوستين و آكويناس و كانت و هگل و... قرار ميگيرند.
حالا اجازه بدهيد نامهاي ديگري را برشماريم: يوحنا (يحيي) بن طريق، حنين بن اسحاق، ابوبشر متي و قسطا بن لوقا و ثابت بن قره. بعيد است كه نه فقط عموم مردم، بلكه حتي پيگيرترين كتابخوانهاي اهل فرهنگ نيز اين اسامي را شنيده و خوانده باشند و با آنها آشنا باشند. حتي در ميان فلسفهخوانها نيز معمولا كساني با اين نامها آشنايي دارند كه بطور تخصصي به فلسفه اسلامي و تاريخ آن علاقهمند باشند يا در زمينه تاريخ تمدن اسلامي به خصوص در سدههاي آغازين مطالعه ميكنند. اينها اسامي نخستين مترجمان متون فلسفه يوناني از زبانهاي يوناني و عبري و سرياني است كه در سدههاي دوم و سوم هجري آثار فلاسفه بزرگي چون افلاطون و ارسطو را به زبان عربي ترجمه كردند و بدين سان نقش و سهم عمدهاي در انتقال فرهنگ فلسفي يونان باستان به تمدن ايراني-اسلامي ايفا كردند. آنچه معمولا از آن به عنوان عصر زرين فرهنگ و تمدن اسلامي- ايراني ياد ميشود، به ويژه درخشش فلسفه در آن، بدون شك و ترديد مديون و مرهون كار اين مترجمان است.
فيلسوفان مسلمان از كندي و فارابي گرفته تا بوعلي سينا و خواجه نصير و شيخ اشراق و ملاصدرا، زبان يوناني نميدانستند و با انديشهها و افكار فيلسوفان يوناني به واسطه همين ترجمهها آشنا شدند. به عبارت ديگر، اگر تلاش سترگ و ارزشمند اين مترجمان نبود يا دستكم ترجمههاي ايشان از كيفيت و دقت و صحت و سلامت كافي و لازم برخوردار نبود، فلسفه در ميان مسلمانان نيز چنين رونق نميگرفت؛ به عبارت دقيقتر شكوفايي و درخشش فلسفه در ميان مسلمانان، بر بستر زمينهاي صورت گرفت كه مترجمان آن را فراهم كرده بودند، خادمان صادق و بيرياي فكر و فرهنگ كه امروز از پس سدهها نامشان جز در كتابهاي تخصصي ذكر نميشود، اما بدون ترديد اگر زمينهسازي ايشان نبود، نه فقط ابنسينا و سهروردي و ملاصدرا، چنان كه امروز ميشناسيم، به منصه ظهور نميرسيدند، بلكه اساسا سرنوشت تفكر فلسفي در جامعه ما دگرگون ميشد. اينجاست كه قدر و ارزش تلاش بيشائبه مترجمان سختكوش و دقيق و پركار فلسفه چون استاد عزتالله فولادوند روشن ميشود؛ پويشگران كمتر ارج ديدهاي كه بدون حمايتهاي مادي و معنوي درخور، بر پايه احساس مسووليتپذيري و تعهدي كه به زبان و فرهنگ و تمدن مادريشان دارند، با دانش وسيع زباني و فكري و مهارت بالا به ترجمه آثار فلسفي راهگشا و جدي از زبانهاي اروپايي به زبان فارسي ميپردازند و اين كار را نيز به بهترين وجه خود صورت ميبخشند. دانشوراني دانشمند كه نقش موثري در برساختن انديشه فلسفي نسلهاي جوانتر دارند و به نوبه خود بسترساز ظهور متفكران و فيلسوفان درجه يك هستند. امروز بسيار ميشنويم كه از ستروني و انسداد تفكر فلسفي در جامعه ما سخن به ميان ميآيد و كم نيستند طاعناني كه با نگاهي تحقيرآميز از ترجمه سخن ميگويند. به اين منتقدان سطحينگر بايد تجربه تاريخي عصر طلايي فرهنگ و تمدن ايراني-اسلامي را خاطرنشان شد و به ايشان گوشزد كرد كه انديشه فلسفي، از كتم عدم بر نميآيد و بر زميني شخمزده و بذرافشانيشده امكان رويش مييابد. مترجمان آثار فلسفي به شرط آنكه همچون استاد فولادوند، دقيق و شيوا ترجمه كنند، نخستين و ضروريترين گام را در آمادهسازي اين زمينه بر ميدارند. از اين رو كار اين مترجمان نه فقط دست كمي از نوآوريهاي پورسيناها و سهرورديها ندارد، بلكه شرط امكان ظهور و بروز آنها نيز هست. چه باك اگر در رهگذر زمان، ساكنان يك فرهنگ، سازندگان و فراهمآورندگان بيتوقع خشتهاي خانه خود از خاطر ببرند. تولدتان مبارك استاد فولادوند.