• ۱۴۰۳ جمعه ۵ بهمن
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4277 -
  • ۱۳۹۷ سه شنبه ۱۸ دي

گفت‌وگو با فخري ملك‌پور نوازنده پيانو و ميراث‌دار مكتب هنري مرتضي محجوبي

خاطرات خانه پيانيست

نيوشا مزيدآبادي

حدود يك هفته پيش مهران مهرنيا- آهنگساز، نوازنده و مدرس تار و سه‌تار- با من تماس گرفت تا درباره رديف مرتضي خان محجوبي و انتشار نت‌هاي آن توسط يكي از نوازندگان جوان پيانو نكاتي را يادآور شود. پيش‌تر، جسته و گريخته و در فضاي مجازي خبر انتشار رديف محجوبي را خوانده بودم اما فرصت دست نداده بود تا چند و چون ماجرا را به درستي موشكافي كنم. بعد از آن تماس تلفني به لطف جناب مهرنيا مجالي ميسر شد تا فخري ملك‌پور را كه ميراث‌دار رديف محجوبي و تنها راوي آن است، از نزديك ملاقات كنم و بيشتر درباره اين رديف و ويژگي‌ها و شيوه نت‌نگاري او بدانم.

ملك‌پور نه‌تنها راوي بحق رديف مرتضي خان محجوبي با تمام لطايف و ظرايف اجرايي آن است، بلكه به واسطه جايگاه خانوادگي‌‌اش از كودكي اين فرصت را داشته كه با بزرگان موسيقي ايران آشنا و هم‌كلام باشد و از محضرشان خوشه‌چيني كند. همين معاشرت‌هاي هنري موجب شد كه فخري 7 ساله يادگيري پيانو را با مرتضي خان محجوبي آغاز كند و كمي‌ بعدتر سه‌تار را از عبادي بياموزد و تنبك را از حسين تهراني و...

گپ دوستانه ما با خاطره‌اي از احمد عبادي آغاز شد. وقتي كه بانو ملك‌پور گفت پدرش سه‌تار مي‌نواخته و خودش 4 سال شاگرد عبادي بوده است: «او مرا از كودكي مي‌شناخت و به واسطه پدرم كه سه‌تار مي‌نواخت من هم به اين ساز علاقه‌مند شده بودم. وقتي يادگيري آن را شروع كردم بعد از مدتي نوازندگي‌ام رشد كرد اما يك روز كه تمريناتم با استاد عبادي تمام شد، رو به من كرد و گفت دخترم بنشين با تو چند كلمه حرف دارم. خيلي ترسيدم. مدام اضطراب داشتم كه چه اشتباهي كرده‌ام؟ گفت: من مي‌دانم كه تو ناراحت مي‌شوي اما بايد اين حرف را به تو بگويم. گفتم: استاد بفرماييد. گفت: مرتضي رفت. ما جز تو كسي را نداريم كه به اين سبك پيانو بنوازد. خواهش مي‌كنم اين ساز (سه‌تار) را كنار بگذار و ديگر به آن دست نزن.» ملك‌پور آن‌قدر از حرف استادش جا خورده بود كه شروع به گريه كرد اما به گواه خودش از آن روز تا به امروز هرگز دست به سه‌تار نبرد تا تنها كسي باشد كه رديف محجوبي را براي شاگردانش روايت مي‌كند؛ رديفي كه محجوبي آن را نه به خط و ربط غربي بلكه به روش خاص خودش نگاشته و برگردان آن جز توسط كسي كه زيست هنري او را درك كرده باشد، ميسر نيست. ناگفته نماند يادآوري برخي نكات توسط جناب مهرنيا در خلال گفت‌وگو آن را خواندني‌تر كرده است.

 

اهميت اين خاطره به اين است كه آن زمان نوازندگان پيانوي ايراني ديگري هم بودند كه كار مي‌كردند ولي حتما استاد عبادي نكته خاصي در نوازندگي شما ديده است كه آن را از ديگران متمايز مي‌داند. از چه سن و سالي شروع به يادگيري پيانو كرديد؟

در زمان كودكي من برادران محجوبي مدام در خانه‌مان رفت و آمد داشتند و دوست صميمي پدرم بودند. يادم هست كه از سه سالگي روي پاي مرتضي خان بزرگ شدم و رهي معيري. وقتي هفت سالم شد مرتضي‌خان تدريس پيانو را به من شروع كرد. پدرم در حق من لطف‌هاي بسياري كرد؛ هر آنچه فكرش را كنيد مهيا كرد تا من در موسيقي رشد كنم. رفته‌رفته وقتي در نوجواني در نوازندگي ساز پيشرفت كردم، موسيقيدانان مختلفي را براي تدريس به خانه‌مان دعوت مي‌كرد؛ مثل استاد اديب خوانساري براي جواب آواز يا حسين تهراني براي ضرب.

و گفتيد كه خودِ پدرتان هم ساز مي‌نواختند...

بله همان طور كه گفتم خودش سه‌تار مي‌نواخت و خيلي خوب آواز مي‌خواند؛ البته اين كار را براي دل خودش انجام مي‌داد و هيچ‌وقت موسيقي را به صورت حرفه‌اي دنبال نكرد. ولي نمي‌دانم كه براي آواز خواندن معلم ديده بود يا نه.

در اين محيط خانوادگي ديگر چه كساني اهل موسيقي بودند؟ مادرتان هم ساز مي‌زدند؟

خير. او از خانواده‌اي بسيار محترم از نسل حاج امين زند مهدوي بود و مناسبات خودش را داشت. هيچ‌وقت هم ساز نزده بود.

بعد از دوران كودكي و يادگيري موسيقي در خانه براي پيگيري تعليمات‌تان به مدرسه يا هنرستان موسيقي نرفتيد؟

هيچ‌وقت هنرستان نرفتم. فقط مدت كوتاهي جواد معروفي معلم من شد و قرار بود شيوه نت‌خواني غربي را هم از او ياد بگيرم اما خودم نخواستم اين شيوه را بياموزم. بعد از آن فقط مرتضي‌خان بود كه به من پيانو درس مي‌داد. اما غير از آن محافل هنري خانه ما به واسطه پدرم، روي دانش موسيقي من تاثير بسياري گذاشت. هر هفته سه‌شنبه‌ها از ساعت 11 صبح اساتيد موسيقي در خانه‌مان جمع مي‌شدند و تقريبا تا شب حضور داشتند. با هم ناهاري مي‌خورديم و ساز و آواز آغاز مي‌شد.

در اين جمع چه كساني بودند؟

هر كسي كه فكرش را كنيد. داوود پيرنيا، تاج، اديب خوانساري، شهيدي، محمودي خوانساري، فرهنگ شريف، پرويز ياحقي، جليل شهناز، حسن كسايي، عبدالحسين‌خان شهنازي و... مرتضي خان از ساعت 11 مي‌آمد تا به من درس دهد. وقتي كلاسمان ساعت 12 تمام مي‌شد، كم‌كم موزيسين‌هاي ديگر مي‌آمدند و اين محفل شكل مي‌گرفت. محجوبي بسيار مهربان بود و اصلا از شاگردانش پول نمي‌گرفت. من هم به همين دليل از وقتي كه شروع به مشق دادن به شاگردانم كردم يك ريال از آنها نگرفتم. اصلا مرتضي محجوبي اخلاق خاص خودش را داشت. يادم هست يك روز حدود ساعت 12 كه مشق پيانوي من را دادند، زنگ در خانه را زدند. پشت در يكي از صاحب‌منصبان قديم بود كه بي‌دعوت آمده بود تا در محفل ما در كنار هنرمندان باشد. يك دسته گل گلايل هم در دستش بود. آن زمان گلايل گل كميابي به حساب مي‌آمد. مرتضي خان پرسيد: «شما دعوت داشتيد؟» گفت: «نه. من دوست آقاي ملك‌پور هستم و شنيده‌ام كه در روزهاي سه‌شنبه موسيقيدانان ايران را اينجا دور هم جمع مي‌كند. آمده‌ام تا آنها را ببينم.» آقاي محجوبي گفت: «اينجا روزهاي سه‌شنبه مختص موسيقيدانان ايراني است» و او را از دم در بيرون كرد. همه خانواده‌ام خيلي خجالت كشيدند اما آن مهمان هم با مهر زياد ناراحت نشد و رفت و آمدش را با ما قطع نكرد. مرتضي‌خان محجوبي روي بعضي افراد خيلي غيرتي بودند. من مثل دخترش بودم و مرا خيلي دوست داشت. اگر مي‌ديد انسان ناجوري به خانه ما آمده به من مي‌گفت دخترم برو پيش مادرت! و من را فورا بيرون مي‌كرد.

چند سال از ايشان درس گرفتيد؟

بيش از 12-10 سال. فقط مدت كوتاهي پدرم من را براي ادامه تحصيل به اروپا فرستاد و وقتي برگشتم دوباره تمرينات پيانويم را از سر گرفتم. از طرف ديگر استاد اديب خوانساري هم به واسطه دوستي و رفاقتي كه با پدرم داشت يك روز در هفته به خانه ما مي‌آمد و با من جواب آوازها را كار مي‌كرد. ما در خانه چند پيانو داشتيم ولي پيانوي بزرگ در سالن اصلي بود كه معمولا من آنجا مي‌نواختم و جناب خوانساري آواز مي‌خواندند. راستش را بخواهيد خيلي مي‌ترسيدم كه نتوانم جواب آوازها را درست اجرا كنم ولي ايشان مراعات من را مي‌كردند تا زودتر ياد بگيرم. يك روز كه آقاي شجريان اينجا بودند و داشتيم يك كاست ضبط مي‌كرديم، يك نفر از اداره راديو تلفن كرد و گفت خانم شما كجا اين جواب آوازها را ياد گرفته‌ايد، گفتم از استاد اديب خوانساري.

من در بين موزيسين‌هاي مطرحي بزرگ شدم. يادم هست وقتي 5-4 ساله بودم صبح‌هاي بسيار زود با صداي آواز پدرم و سه‌تاري كه مي‌نواخت، بيدار مي‌شدم. هميشه موسيقي در خانه جريان داشت. معمولا يا استادي در خانه‌مان بود يا وقتي هم كسي نبود پدرم به من مي‌گفت برو بنشين پشت پيانو و برايم ساز بزن. من مي‌نواختم و او مي‌خواند.

در سال‌هاي اخير انتقادات زيادي به اجراي موسيقي ايراني با سازهاي غربي وجود داشته. با توجه به اينكه در همان زمان اساتيدي مثل شهنازي به خانه شما رفت‌وآمد داشتند نگاه كساني امثال او به اين مقوله چطور بود؟

خيلي‌ها آن زمان اين شيوه را دوست داشتند و به اين شكل با اين ساز برخورد نمي‌كردند. آقاي محجوبي با پيانو موسيقي كاملا كلاسيك ايراني اجرا مي‌كرد. يعني وقتي من مي‌نواختم اگر چيزي كم و كسر داشت، سريعا اوقاتش تلخ مي‌شد. من از او و پدرم جرات نمي‌كردم كه تصنيف‌هاي روز را با پيانو اجرا كنم.

چرا دوره‌اي كه به عنوان شاگرد با آقاي معروفي گذرانديد خيلي كوتاه بود؟ صرفا به دليل اينكه نمي‌خواستيد خط و ربط نت‌نگاري غربي را ياد بگيريد؟

در دوره‌اي كه آقاي جواد معروفي استاد من بودند بايد ساعت 7 صبح به مدرسه مي‌رفتم. آن زمان در مدرسه انوشيروان دادگر درس مي‌خواندم. يادم هست آقاي معروفي همان ساعت به خانه ما مي‌آمدند براي تدريس. شوفر هم مدت‌ها دم در منتظر مي‌ماند تا درس من تمام شود. تازه قبل از هر چيز به من مي‌گفت كمي از چهارمضراب‌هاي مرتضي‌خان را اجرا كن تا من گوش كنم. در آن دوران هميشه مي‌ترسيدم دير به مدرسه برسم و بازخواست شوم.

يادگرفتن الفباي يك موضوع سختي‌هاي خاص خودش را دارد اما اينكه خودتان يك الفبا ابداع كنيد بسيار دشوارتر است. محجوبي نت‌هاي غربي را ياد نگرفت بلكه يك شيوه نت‌نويسي تازه ابداع كرد. شما در حال حاضر تنها راوي اين شيوه از نت‌نگاري هستيد و چند سال پيش آنها را به همان سبك و سياق منتشر كرده‌ايد. چطور شد به فكر انتشار آنها به اين شيوه افتاديد؟

من 4 سال براي كتاب «مشق استاد» تلاش كردم. دفترهايي كه من از كودكي به يادگار داشتم همه از بين رفته بود. يك روز تصميم گرفتم آنها را صحافي كنم. همسرم نيز مدام به من مي‌گفت بايد براي اينها كاري كني. حيف بود. اين طور شد كه دوستم از يكي از صحافان خوب ايران وقت گرفت تا اين دستنوشته‌ها را براي صحافي به او نشان دهم. وقتي دفترها را پيش او برديم من را نگاه كرد و با ذره‌بين خيلي خوب آنها را بررسي كرد. بعد هم گفت مي‌خواهيد چه كار كنيد؟ گفتم من شاگرد استاد محجوبي بودم و اين دست نوشته‌ها را از هفت سالگي جمع كرده‌ام و الان بيش از 50 سال است كه از عمر آنها گذشته است. به من گفت هر يك برگ از اين كاغذها ميلياردها تومان ارزش دارد! اگر آنها را صحافي كني، از بين مي‌رود. او راهنمايي‌ام كرد از آنها عكس بگيرم و تمام 12 دستگاه را در قالب يك كتاب جمع‌آوري كنم. من هم به كمك دختر اديب خوانساري كه واقعا انسان بي‌نظيري است اين پروژه را شروع كردم و دو نفر را استخدام كردم تا از آنها عكس‌برداري كند. هزينه اين كار هم زياد شد اما همه را به طور شخصي انجام دادم. يك روز آقاي نعيمايي از انجمن موسيقي به خانه‌‌ ما آمدند و به من گفتند كمي برايم ساز بزنيد. دو دقيقه كه نواختم گفتند كافي است، ما همين را مي‌خواهيم. چند روز بعد از پاريس چند دستگاه ضبط آوردند تا به استوديو نروم و در خانه رديف‌هاي موسيقي ايراني را ضبط كنم. مدتي يك دستگاه را ضبط كرديم اما متوجه شديم كه صدا ريورب (اكو) دارد و خوب نيست. چند بار ديگر با ميكسر و... امتحان كرديم اما باز هم نشد. بعد از آن تصميم گرفتيم به استوديو برويم تا بي‌نقص اين رديف‌ها ضبط شود. نهايتا آنها را در مجموعه «مشق استاد» در دو سي‌دي منتشر كرديم كه همه از روي همين دست‌نوشته‌ها اجرا شده است. سي دي سوم اين مجموعه هم شامل ضربي‌هاي استاد محجوبي مي‌شود.

دست‌نويس ضربي‌هاي استاد محجوبي هم وجود دارد؟

خير. فقط 12 دستگاه نوشته شده است.

در حالي كه گفتيد انجمن موسيقي پيشنهاد ضبط رديف استاد محجوبي را به شما داده بود اما اين مجموعه به صورت شخصي منتشر شده است. آيا آنها براي انتشار آن اقدامي نكردند؟

خير، اين كار كاملا به صورت شخصي انجام شد. فقط براي ضبط‌هاي اوليه انجمن اين پيشنهاد را به من داد كه متاسفانه موفق نشديم در خانه انجام دهيم و تصميم گرفتيم در استوديو آنها را ضبط كنيم كه البته اين كار را هم به صورت شخصي انجام دادم. ولي در كل كسي از من نخواست كه آن را منتشر كند.

گفتيد در جواني براي ادامه تحصيل به اروپا رفتيد. در اين مدت در چه رشته‌اي درس مي‌خوانديد؟

در ابتدا براي ادامه تحصيل مدت كوتاهي در انگليس بودم و بعد از آن به امريكا رفتم. زبان انگليسي مي‌خواندم. بعد به ايران برگشتم و دوباره با استاد محجوبي كلاس‌هايم را از سر گرفتم. دوباره بعد از مدتي به امريكا رفتم تا درس بخوانم كه با همسرم آشنا شدم و با هم ازدواج كرديم و مدتي در سوييس زندگي كرديم.

در دوره‌اي كه در اروپا بوديد موسيقي را دنبال مي‌كرديد؟

يادم هست در آن دوره وقتي همسرم براي درخواست خانه اقدام مي‌كرد، اولين نكته‌اي كه مد نظرش بود اين بود كه آپارتمان ما مجهز به ساز پيانو باشد. مدتي بعد توانستيم آپارتماني را پيدا كنيم كه انواع و اقسام سازهاي موسيقي در آن بود. البته با آن پيانو به راحتي نمي‌توانستم ايراني بنوازم اما گاهي اصفهان يا ماهور مي‌زدم.

هيچ‌وقت به اين فكر افتاديد كه موسيقي كلاسيك غربي را ياد بگيريد؟

از ابتدا علاقه‌اي به اين كار نداشتم. همان موسيقي ايراني را ياد گرفته بودم و عاشق كارهاي ايراني بودم و مرتضي‌خان را هم مثل پدرم دوست داشتم و نمي‌خواستم موسيقي غربي را ياد بگيرم.

حتي ترغيب هم نشديد كه نت‌خواني غربي را ياد بگيريد؟

خير، فزرندانم نيز الان پيانو ايراني مي‌نوازند. خودم با آنها كار كرده‌ام و براي آنكه پيانوهاي‌شان را در امريكا كوك غربي كنيم، زحمت زيادي كشيديم.

به تازگي يكي از نوازندگان جوان پيانو رديف مرتضي‌خان محجوبي را به شيوه غربي نت‌نگاري و منتشر كرده است. شما از انتشار اين كتاب اطلاعي داشتيد؟

خير، من اصلا او را نمي‌شناختم. ما هر هفته يك بار با برخي از موسيقيدانان در منزل من قرار هم‌نوازي داريم كه يك روز هم اين خانم نمي‌دانم از چه طريق آمدند و گفتند كه من مي‌خواهم شاگرد شما باشم. من هم گفتم كه شاگرد تازه نمي‌گيرم و بعد از آن ديگر او را نديدم اما گويا او به يكي از شاگردانم مراجعه كرده و مدت كوتاهي را پيش او گذرانده است.

يعني با مرجع قرار دادن اين كتاب آن را به نت غربي درآورده است؟

من نمي‌دانم اين كتاب را رفرنس قرار داده است يا نه اما هيچ كس جز من نمي‌تواند دستنويس‌هاي محجوبي را بخواند. اگر هم بخواند فقط نت‌ها و تعدادشان و تا حدودي سرعت‌شان را مي‌تواند بفهمد. رديف كه به اين سادگي‌ها نيست.

روايت و بيان شخصي اساتيد از موسيقي ايراني است كه آن را مختص خود مي‌كند. بيان و شيوه محجوبي در اجراي رديف چطور بود كه او را از سايرين متمايز مي‌كرد؟

محجوبي نكته خاصي درباره رديف نمي‌گفت و من صرفا درس‌هايي را كه مي‌داد تمرين مي‌كردم. جالب است كه هميشه هم رهي معيري همراه ما بود. او دوست صميمي محجوبي بود. مرتضي خان به من درس مي‌داد و او آنها را مي‌نوشت. جاهايي كه كشش داشت را با يك خط ممتد روي اسم نت‌ها نشان مي‌داد و جاهايي كه چنگ بود يك خط بالاي نت مي‌كشيد و جاهايي كه دولاچنگ بود دو خط. اما در كل از منظر اخلاقي اين خانم كار درستي انجام نداده است. اگر از من اجازه مي‌گرفت يا مي‌پرسيد مساله طور ديگري بود.

اساسا به عنوان يك پيشكسوت نظرتان درباره عملكرد نسل جوان موزيسين‌هاي ايران چيست؟

نسل جوان خيلي عجول هستند. اين تشويق‌هاي تلگرام و اينستاگرام و... براي‌شان خيلي مهم است. براي ما هيچ چيز مهم‌تر از تاييد استاد نبود. موسيقي‌هاي روز هم كه چه بگويم. همسر من دكتر است و در سوييس و آلمان تحصيل كرده است. وقتي مي‌خواست با من ازدواج كند، هيچ‌چيزي از موسيقي ايراني نمي‌دانست و تمام آرشيو موسيقي‌اش از آثار برگزيده موسيقي جهان بود. اما بعد از يكي، دو ماه همه اين موسيقي‌ها را دور ريخت و شروع كرد به گوش دادن آثار ايراني. هنوز هم هر شب، قبل از خواب آثار بنان و محجوبي را مي‌شنويم. اما جوان‌هاي امروزي دوست دارند كه شاد باشند و با موسيقي شادي كنند. آنها مثل ما نيستند كه دل‌شان بخواهد ساز گوش كنند و با موسيقي ارتباط عاطفي برقرار كنند.

در دوراني كه شما شاگرد استاد محجوبي بوديد مفهوم رابطه استاد- شاگردي چطور تعريف مي‌شد؟

قديم‌ترها اعتبار هنرمند تاييد استاد بود. حتي گلپايگاني هم با همه شهرتش در كنار اديب خوانساري مي‌نشست و مي‌خواند تا او تاييد او را بگيرد اما امروزه با ورود شبكه‌هاي مجازي و اينستاگرام شهرت‌هاي كاذبي به وجود آمده كه جوانان فكر مي‌كنند ديگر تأييد استاد اهميتي ندارد. بايد اين را به نسل جوان يادآوري كرد. من اگر مي‌خواستم جلوي مرتضي خان بنشينم از او اجازه مي‌گرفتم. الان هم اسمش را با احترام مي‌آورم. من عاشقانه تمامي استادانم را دوست داشتم و به آنها احترام مي‌گذاشتم. روابط اساتيد قديم هم برخلاف امروز با يكديگر بسيار خوب بود.

يكي از انتقادات نسل جوان به موسيقي رديف-دستگاهي اين است كه آن را براي روزگار امروز ثقيل مي‌دانند. شما به عنوان يكي از راويان رديف موسيقي ايراني در اين درباره چه نظري داريد؟

دليل اين مساله اين است كه جوانان اين موسيقي را زياد نشنيده‌اند و شناختي از آن ندارند. نسل تازه از سنين كودكي آثار فرنگي را مي‌شنوند و اين موسيقي از مدرسه گرفته تا رستوران و... همه‌جا وجود دارد. اما در هر صورت هنوز هم هستند كساني كه به رديف موسيقي ايراني اهميت مي‌دهند. من ايرادي به آنها كه مي‌خواهند با موسيقي برقصند و شادي كنند، نمي‌گيرم. اما به هر حال ما ايراني هستيم و بايد ريشه‌هاي‌مان را دوست داشته باشيم. همه‌چيز بايد سر جاي خودش باشد؛ هر كسي كه مي‌خواهد مي‌تواند موسيقي شاد گوش كند و هر كسي هم خواست آواز. قرار نيست در اين بين كسي موسيقي ايراني را تحقير كند يا آن را كنار بگذارند. الان همه بچه‌هاي من در امريكا تحصيلات عالي دارند اما همه آنها به خوبي پيانو ايراني مي‌نوازند و برنامه‌هاي منظم تمرين هم‌نوازي دارند. نبايد اين موسيقي را به كل كنار گذاشت.

پيش از انقلاب با اينكه نگاه حكومت به مدرن كردن جامعه بود اما مراكزي هم مثل مركز حفظ و اشاعه موسيقي وجود داشت كه از موسيقي اصيل حمايت مي‌كرد. حتي برنامه‌هاي راديو و تلويزيون هم اين طور نبود كه فقط معطوف به موسيقي پاپ باشد. به نظر شما دولت پس از انقلاب تا چه حد توانسته از موسيقي ايراني حمايت كند؟

من مي‌بينم كه كنسرت‌هاي موسيقي ايراني فراواني برگزار مي‌شود. از طرفي هم هرچند وقت يك‌بار از يكي از اساتيد موسيقي تجليل مي‌كنند. مثلا براي خودِ من تا به امروز سه بار مراسم بزرگداشت برگزار كرده‌اند. اين كارها انجام مي‌شود. مدتي پيش آقاي مرادخاني از من درخواست كرد كه در موزه موسيقي اجراي خصوصي براي برخي موزيسين‌ها داشته باشم اما راستش را بخواهيد خودم قبول نكردم و گفتم حاضرم همه به خانه من بيايند اما متاسفانه من نمي‌روم.

چرا هيچ‌وقت دوست نداشتيد كه اجراي صحنه‌اي‌ داشته باشيد؟

نمي‌دانم، شايد چون هيچ‌وقت اجرا نكردم. يا چون با تصور استادم كه مي‌شنود خجالت مي‌كشم. مي‌دانيد اولين قطعه‌اي كه ضبط كردم چه بود؟ يك شب مهماني مفصلي در خانه پدري‌ام بود كه همه هنرمندان و رجال زمان به آن دعوت شده بودند. آقاي داوود پيرنيا هم بود بعد از شام من را پشت پيانو نشاندند.

چند ساله بوديد؟

آن زمان شايد حدودا 21-20 سال داشتم. شروع كردم به نواختن دشتي و آقاي محمودي خوانساري هم مي‌خواند. ساعت نزديك 3 نيمه شب بود ولي آقاي پيرنيا اصرار داشت كه همين حالا بايد به استوديو برويم. من خجالت مي‌كشيدم تا اينكه در نهايت با پدرم، مرتضي خان، اميرناصر افتتاح و عبدالوهاب شهيدي به استوديو رفتيم. دو روز مانده بود كه به سفر امريكا بروم. در استوديو مرتضي خان بالاي سرم ايستاده بود و من داشتم از ترس سكته مي‌كردم. گفتند شروع كن و دشتي بزن. من شروع كردم به نواختن و آقاي محمودي هم خواند و آقاي افتتاح هم تمبك ‌زد. تصنيفش را هم خودم خواندم؛ سنگ خارا. بعد گفتند برو به استوديوي بعدي. آنجا كه رفتم پيانو ناكوك بود ولي يك افشاري اجرا كردم كه آن را هم عبدالوهاب شهيدي خواند. شايد بتوانم بگويم آن اجرا يكي از زيباترين اجراهاي اوست.

گفتيد برادران محجوبي هر دو به خانه شما مي‌آمدند. از رضا محجوبي هم خاطره‌اي داريد؟

من و رضا محجوبي با هم نهار مي‌خورديم. يادم هست آن زمان‌ها به من كه بچه بودم مي‌گفت تو همسر من هستي. مي‌گفت من سه زن دارم؛ يكي دختر مشيرالسلطنه، يكي خانم ماه (به ماه مي‌گفت خانم) و آخري تو. نهار را كه مي‌خورديم به من مي‌گفت بلند شو يك انگشت روي ساز بزن. وقتي دست به ساز مي‌بردم او ويولنش را برمي‌داشت و شروع مي‌كرد به نواختن. نمي‌دانيد چطور ساز مي‌زد... در هفته 5-4 روز رضا محجوبي به خانه ما مي‌آمد. يادم مي‌آيد روبروي خانه ما يك دكه كالباس فروشي بود كه مي‌رفت آنجا يك چيزي مي‌خورد و از خانه ما (خيابان نادري) تا دروازه شميران پياده مي‌رفت. در طول مسيرش هر فقيري را كه مي‌ديد باقيمانده پولش را به او مي‌داد. حتي گاهي اوقات كت و شلوارش را هم در مي‌آورد و به آنها مي‌داد و لخت برمي‌گشت خانه. مرتضي خان ماهي يك دفعه برايش يك دست كت و شلوار مي‌خريد اما او مدام اين كار را تكرار مي‌كرد. مرد خوبي بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون