معجزه فرم در بيان موسيقايي
مهران مهرنيا
مدتهاست كه روي مبحث فرم در موسيقي متمركز شدهام و نسبت آن را با محتواي مطلب و ميزان تاثيرگذاري هر يك بررسي ميكنم. آنچه از يك جمعبندي ساده ميتوان به دست آورد اين است كه يك محتواي ساده و حتي نه چندان پراهميت (البته اصيل و حقيقي) با فرم و بيان مناسب به مراتب موثرتر از محتوا و يا رپرتواري پرمايه و پيچيده اما فارغ از زيباييشناسيهاي فرميك ميتواند باشد.
موزيكاليته، سونوريته، نوانس، ديناميك، متر يا سرعت و چندين مولفه شناخته شده ديگر همگي فارغ از آنكه چه مطلبي به اجرا در ميآيد، باعث جذابيت شنيداري اجراي يك قطعه موسيقي ميشوند و البته نبود هر كدام از معيارهاي بالا از زيبايي قطعه ميكاهد.
متاسفانه به مرور زمان و اهميت يافتن بيقاعده آموزش و يادگيري موسيقي از راه خط نت در ايران و وابستگي صرف هنرجويان به اين سيستم كمك آموزشي، باعث شد آن گزارههاي گفته شده در بالا كه به طور كامل قابل ثبت روي كاغذ نت نيستند نيز به درستي به نسلهاي متأخر انتقال نيافته و عملا بيانهاي هنرمندانه موسيقي نيز در معرض فراموشي قرار گيرند.
نگاه سادهانگارانه و حتي سادهلوحانه به شيوههاي نوازندگي استادان بزرگ موسيقي ايران، گاه موقعيتهايي كميك، تراژيك به وجود ميآورد. به اين معنا كه جواني با دانش ناكافي از فرمهاي بيان موسيقايي فلان استاد و تنها به صرف دانستن كليات متني قطعه، مدعي اجراي شيوه نوازنده صاحب سبكي را دارد كه حتي براي فهم مختصات بياني آن شيوه عملا در ابتداي راه هم نيست.
هر چه ميزان عدم درك مجري چنين ادعاهايي بيشتر باشد معمولا سوژه مورد ادعا هم ميتواند بزرگتر باشد. به قول آن جمله مشهور كه: «جهل جسارت آفرين است». تا جايي كه اين اواخر رديف و شيوه پيانونوازي مرتضيخان محجوبي هم از گزند چنين سوءقصدهايي! مصون نمانده. شيوهاي به غايت ظريف و پيچيده از جهات گوناگون فرمي و معنايي كه مورد تحسين اكثريت نزديك به اتفاق بزرگان تاريخ موسيقي ايران بوده و هست و دستيابي به آن تنها محصول نوعي زيست موسيقايي خالص است. زيستي كه شامل نوعي رياضت هم ميشود. از همانگونه كه گاه موسيقيپژوهان غربي براي دستيابي و فهم يك نوع از فرهنگ موسيقايي به آن ميپردازند و محل زندگي و حتي تغذيه خود را هم تغيير ميدهند تا اندكي بيشتر به مرجع موسيقي مورد نظرشان نزديك شوند. (برخي بزرگان موسيقي دنيا براي درك ظرايف موسيقي هند براي چندين سال به آن كشور مهاجرت كردند، يعني آنها نميدانستند با نوشتن همه رپرتوار موسيقي هند به خط نت، ميتوان كليت آن موسيقي را آموخت يا چيزهايي فراتر نيز وجود دارد؟)
زيستي كه در گفتوگوي پيشرو با سركار خانم فخري ملكپور نازنين و از ميان خاطراتشان گوشهاي از آن را ميتوان درك كرد. باليدن در ميان يك فرهنگ خاص موسيقايي و درك عميق جزييات آن.
شايد در ابتدا اين نوع يك سويه شنيدن و نواختن و پرداختن به موسيقي، كليشهاي به نظر آيد اما حقيقت اين است كه به جز چنين رويكردي هيچ امكان ديگري براي فهم و حفظ و بازنوازي آن همه ظرافت غيرقابل ثبت مكتوب نيست.
مرتضي محجوبي با ابزاري غيرايراني موسيقي ايران را با تمام معيارهاي هنري آن بازنواخت و پيانو را به فرهنگ ايران الصاق كرد و بانو فخري ملكپور با بيش از 70 سال ميراثداري صادقانه و وفادارانه، آن «گنجينه معاني» را به عصرما و هم روزگارانمان رسانده است. شيوهاي به ظاهر سهلالوصول از بعد محتوا و بسيار دستنيافتني از جهت معيارهاي گفته شده در ابتداي يادداشت.
از اينكه در روزگاري زندگي ميكنم كه بزرگاني چون فخري ملكپور در هوايش نفس ميكشند خرسندم.
چرا كه شايد و البته شايد، دنياي مجازي رو به گسترش، ديگر به آدمها فرصت درويشخان، صبا، شهنازي، محجوبي و ملكپور و....شدن را ندهد.