تراويس بيكل؛ شخصيتي كه هرگز تمام نميشود
شورش با دليل
قباد آذرآيين
در درجه اول بايد بگويم جهان بازيگري «رابرت دنيرو» جهاني خاص است و اغلب منتقدان حوزه سينما اعتقاد دارند او حتي در بدترين فيلمهايي هم كه بازي كرده، بهترين هنرنمايي را ارايه داده است. دنيرو يك بازيگر صاحب سبك است و درست مانند بسياري ديگر از بزرگان بازيگري داراي استعدادي ذاتي است و كوششهاي فردي هم به اين استعداد اضافه شده كه حاصلش اعجوبهاي است كه موضوع صحبت ماست. من داستاننويس هستم و طبيعي است كه پيش از توجه به عناصر ديگر پديد آمدن يك فيلم خوب، نگاهم به عناصر داستاني متمركز باشد و بر همين اساس ميخواهم بگويم كه قطعا داستاننويس و فيلنامهنويس برجستهاي چون پاول شريدر در تبديل داستان خود به فيلمنامه، روي بازيگري چون دنيرو حساب باز كرده و همان گونه كه خودش هم گفته، بدون حضور اين بازيگر، قطعا يك پاي فيلم ميلنگيد. فكر كنم منظورم را دريافته باشيد كه بهترين بازي دنيرو از نظر من همان هنرنمايي بيچون و چرايش در «راننده تاكسي» است. كساني كه رمان «راننده تاكسي» را خواندهاند بدون شك پس از ديدن اقتباس سينمايي اين كار دريافتهاند كه بخش بزرگي از موفقيت اثر مديون بازي رابرت دنيرو است. هستند بسياري از اقتباسهاي سينمايي از آثار ادبي كه خواننده حرفهاي ادبيات را عصبي ميكنند چون در برخي از اين اقتباسها چنان فضايي نادرست از اثر ارايه ميشود كه خيليها ديگر رغبت نميكنند به سراغ كتاب اصلي بروند و به قول معروف عطايش را به لقايش ميبخشند. در مقابل هم آثاري مانند همين راننده تاكسي وجود دارند كه اعتباري تازه به سينماي اقتباسي ميبخشند.
دنيرو كه بدون شك رمان «راننده تاكسي» را خوانده چنان جاني به شخصيت «تراويس بيكل» ميبخشد كه اين شخصيت براي هميشه ماندگار ميشود. خود شما ميدانيد كه برگرداندن يك اثر ادبي به يك اثر سينمايي ريسكي است كه فقط بزرگاني از جنس اسكورسيزي توان انجامش را دارند و شك ندارم اگر كارگردان هم مانند نويسنده بر هنرنمايي دنيرو دلگرم نبود قطعا دست به چنين كاري نميزد. بسياري از منتقدان سينما بر اين باورند كه دنيرو عمده اعتبار بازيگرياش را از بازي در «راننده تاكسي» گرفته و به گمانم ايفاي همين نقش براي ماندگاري يك بازيگر كافي است. دنيرو در اين فيلم كاري ميكند كه وفاداري كارگردان به متن اصلي صد چندان شود. همان طور كه گفتم عمده قدرت اين فيلم روي بازيگري دنيرو است. بازيگري كه درآن واحد هم نقش يك قهرمان شكست خورده جنگ را بازي ميكند و هم تلاش دارد در كسوت يك مصلح اجتماعي وارد ميدان شود. بايد اضافه كنم كه در كنار ريسك كارگردان در يك اثر اقتباسي، همه عوامل فيلم بايد ريسك كنند و گمان ميكنم دنيرو در اين فيلم بزرگترين ريسك زندگي بازيگرياش را از سر گذرانده و البته سربلند هم بيرون آمده است. نكته قابل توجهي كه درباره مفهوم هنر بايد به آن اشاره كنم اين است كه به قول مولوي «هركسي ازظن خود» يارش ميشود و من بنا به حرفهام روي عناصر سازنده يك فضاي داستاني متمركز هستم. اتمسفر كلي اين فيلم آدم را ياد صحنهپردازيهاي كلامي يك نويسنده مياندازد و دنيرو با درك درستي كه از موقعيتهاي داستاني دارد، گويي به جزئي ازكل اين اتمسفر تبديل ميشود و با توجه به نكات ريز يك شخصيت فروريخته درآوارهاي خود جاني تازه به آن ميبخشد و با همان قدرت ذاتي در بازيگري، با ايفاي نقش شخصيتي نه چندان دوستداشتني، بهشدت در دل بيننده جا باز ميكند.