مديركل وقت مطبوعات خارجي درباره جزييات پرونده زهرا كاظمي گفت
مرتضوي هركاري ميكرد كه به هدفش برسد
محمدحسين خوشوقت مديركل اسبق مطبوعات و رسانههاي خارجي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي از پرونده مرگ زهرا كاظمي خبرنگار ايراني- كانادايي ميگويد. او به ايرنا ميگويد: در مورد خانم زهرا كاظمي خيلي بد عمل شد. يعني آقاي مرتضوي از ابتدا تا انتها خيلي بدعمل كرد. من هم در جلسه اول و هم جلسه دومي كه آقاي مرتضوي مرا خواست و تهديد كرد كه با او همكاري كنم، گفتم: اگر شما درست عمل نكنيد جمهوري اسلامي با مشكلات طولانيمدتي مواجه خواهد شد كه رهايي از آن به اين راحتيها ميسر نيست. او ادامه ميدهد: من آن موقع شنيدم كه خانواده و اطرافيان ايشان تحت فشار قرار گرفتند تا جنازه در ايران دفن شود. در حالي كه آنها ميخواستند جسد را به فرانسه بفرستند. خوشوقت ميگويد: وقتي ظاهرا سيلي به صورت ايشان زده شد و ايشان به خاطر داشتن چشم بند به زمين خورده بود. بعد از آن كه در اختيار نيروي انتظامي براي بازجويي قرار ميگيرد آن جا ناراحتي و ناآراميهايي از خود نشان ميدهد. آنها مستاصل ميشوند و به اين جمعبندي ميرسند كه بازجويي را ادامه ندهند. تصميم ميگيرند ايشان را به زندان اوين عودت دهند. در طول بازجوييها ايشان اصرار ميكند كه ميخواهد سفيركانادا در ايران را ملاقات كند ماموران به ظاهر موافقت ميكنند اما به ايشان چشمبند ميزنند و به زندان اوين ميبرند. طبق گزارشهايي كه در هيات ويژه رييسجمهورارايه شد، ايشان تصور ميكند آن جا سفارت كاناداست اما شخصي كه در شب اول، به خاطر ناآراميهايش، با ايشان برخورد فيزيكي داشته است، با خانم كاظمي برخورد ميكند و سيلي به ايشان ميزند تا دو باره آرامَش كند!
او در پاسخ به اين سوال كه آيا آن شخص خود مرتضوي بود گفت: نميدانم. وقتي ايشان را در زندان اوين پياده ميكنند آن فرد از آن حوالي عبور ميكرده و چشمش به ايشان ميافتد؛ از دور ميگويد باز كه اينجا آمدي؟
خانم كاظمي از صداي آن مرد ميفهمد كه آنجا نه سفارت كانادا، كه زندان اوين است. داد و فرياد و بيتابي ميكند كه آنجا سيلي به ايشان زده ميشود؛ حالا توسط همين فرد يا فرد ديگري به ايشان زده ميشود و تعادلش از دست ميرود و به زمين ميافتد و سرش به جدول جويي كه كنارش ايستاده بوده برخورد ميكند. بدينسبب، شكاف كوچكي در جمجمه ايشان ايجاد ميشود. مقداري بيحال ميشود اما به ظاهر بهبود مييابد. در آن زمان، عوارض و نشانههاي ضربه مغزي اصلا مشاهده نميشده اما از محل آن شكستگي مختصر و مويين، خون آرام آرام وارد محوطه مغز ميشود و فشار داخل مغز را افزايش ميدهد. چند روزي طول ميكشد تا فشار داخل جمجمه به حدي برسد كه ايشان بيحال و به بيمارستان منتقل شود و در بيمارستان به كما برود. گزارشهايي كه در كميته رييسجمهور داده ميشد بيان ميكرد كه ابتدا، هم در بهداري و هم در بيمارستان بقيهالله تصور بر اين بوده است كه ايشان ناراحتي گوارشي دارد. اما وقتي ايشان به كما ميرود متوجه ميشوند مشكل مغزي بوده است. ايشان در بيمارستان حالت تهوع و بيحالي داشته است.
او درباره ادعاي محسن آرمين مبني بر اينكه در آن مقطع با بازجويي از خانم كاظمي ميخواست پروندهاي عليه اصلاحطلبان درست كند گفت: من دفعه اول است اين را ميشنوم. اما بعيد هم نيست. او ادامه ميدهد: آقاي مرتضوي به خاطر وحشتي كه در دلها ايجاد كرده بود تصور ميكرد كه من در برابر او نخواهم ايستاد؛ اما اينبار اشتباه كرده بود. به او گفتم: آقاي مرتضوي ظاهرا شما تلقيتان اين است كه من يك نيروي سياسي اصلاحطلب هستم؛ خير. من يك مسوول جمهوري اسلامي هستم كه بر اساس مصالح عاليه نظام و منافع ملي عمل ميكنم.
خوشوقت درباره شخصيت مرتضوي ميگويد: جوان جاهطلبي بود. به دنبال كسب مقام بود. چون آدمي بود كه ملاحظات اخلاقي و شرعي لازم و كافي نداشت، هر كاري ميكرد براي اينكه بتواند به هدف خود برسد. تلقياش اين بود كه اگر تندروي كند و اخلاق و شرع را در برخورد با متهمان زيرپا بگذارد زودتر به هدفش ميرسد. او براي چنين سمتي، آدم كوچكي بود. حالا برخي دنبال قدرت و منصب هستند اما ظرفيت و شخصيتشان با سمتي كه احراز ميكنند تا حدودي متناسب است، اما ايشان خيلي كمتر از مقام و منصبش بود؛ اختياراتش بسيار زياد بود ولي تقوا و تواناييهاي ذاتي و اخلاقي او سبب سقوط و تباهياش شد.
او ميگويد: مرتضوي تلقياش اين بود كه من هم مثل ديگران مرعوب ميشوم و با ايشان همكاري ميكنم. اما زماني كه ايشان مصاحبهاي كرد و به دروغ، درپاسخ به اظهارات آقاي آرمين، اعلام كرد كه آقاي خوشوقت، به خواست و ابتكار خودش، مصاحبه كذايي را انجام داده، من در نامهاي سرگشاده موضوع را افشا كردم.
دو سه هفته پس از آن نامه افشاگرايانه، آقاي مرتضوي مرا در جلسهاي مذهبي ديد و از من خواهش كرد ديگر درباره ملاقاتم با ايشان چيزي نگويم. من هم گفتم مادام كه شما در اين باره دروغ نگوييد، حرفي نميزنم اما اگر دومرتبه درباره آن ديدار دروغ بگوييد من وظيفه خودم ميدانم كه دروغ شما را فاش كنم.