تكثير آقا دوربيني
سيد علي ميرفتاح
هركسي كه وارد دنياي مجازي ميشود و به اسم و رسم خودش پيج و كانال و حساب باز ميكند، اگر قيافه وارستهها را به خود بگيرد و بگويد فريفته لايك عوام نميشود و كامنتها و فحشها و تشويقها متاثرش نميكند، لاف بيهوده زده است. قديم كه امرا به اسم دين و به نمايندگي از خدا بر سرير قدرت مينشستند و بار عام ميدادند، متملقان و پاچهخواران صف ميكشيدند براي تعريف و تمجيد و ستايش. لابلايشان هجاگو هم بود كه يواشكي لطيفهاي ميساختند و درميرفتند اما غلبه با متملقان بود. چاپلوسي و تملق از روز اولش چيز بدي بود و آدم حسابيها آن را خوش نميداشتند، متملقان را هم از خود ميراندند. حضرت امير(ع) به صراحت فرموده خاك بپاشيد بر چهره مداحان. لذا معلمان اخلاق و مردمان آزاده از امرا انتقاد ميكردند كه چرا چنين مجال مشبعي در اختيار كاسهليسان ميگذاريد؟ امرا اما كار خود را ماستمالي ميكردند و ميگفتند كه اين تملقها روي ذهن و ضميرشان اثر ندارد و آنها را از تصميم و راهشان دور نميكند. در واقع قيافه آدمهاي وارسته و فرهيخته را به خود ميگرفتند و ميگفتند كه آنقدر عقل و كفايت دارند كه هيچكدام از اين تملقها را به ريش نگيرند و باور نكنند. آن تعبيرهاي عجيب و غريب عنصري را چطور ميتوانست سلطانسنجر باور كند؟ سعدي هم چندباري متذكر مبالغههاي بيسر و ته مديحهسرايان شده و متملقان را طعنه زده كه «چه حاجت كه نه كرسي آسمان/ نهي زير پاي قزل ارسلان...» مولوي اما جواب حكيمانهاي به ممدوحان داده و استدلال كرده همانطوري كه فحش و ناسزا چون خنجر در دل ميخلد و حال شخص مذموم را بد ميكند، شيريني مدح هم در كام ممدوح خوش مينشيند و حالش را عوض ميكند و ذره ذره اين باور در دلش ته مينشيند كه «سايه خداست» و «پاي عزتش بر افلاك است» و... عين حرف مولوي را ميشود به نامداران دنياي سايبري گفت و آنها را از خطري كه در كمينشان نشسته بر حذر داشت. آدميزاد چه پادشاهي كامران باشد و چه صاحب صفحهاي در اينستاگرام، مدح و لايك و لبخند و «آفرين» و «دمتگرم» را دوست دارد و ذم و نقد و «مزخرف نگو» و «لعنت بر تو» را بدش ميآيد. با اين حال وانمود ميكند كه لايكها را اعتباري قائل نيست و شانش اجل از اين است كه از شوخي و فحش و طعنه و هجاي كاربران ناراحت و مغموم شود. اما ميشود. روان آدمي سنگ نيست كه طعنه و تسخر در آن نفوذ نكند. اتفاقا اگر به دور و برتان نگاه كنيد ميبينيد كه اين دنياي مجازيشان واقعي و ملموس پيدا كرده و حسابي ذهن و ضمير صغير و كبير را درربوده. طرف وزير و وكيل است و براي خودش اعتباري دارد و حرفش نافذ است و حكمش دررو. اما خواسته و نخواسته متاثر از كامنتها و لايكها شده، بلكه وارد مسابقهاي بيفرجام شده تا در تصاحب كامنت و لايك گوي سبقت را از رقبا و رفقاي خود بربايد. نگوييد اينها اثري ندارند و بيشتر به بازي ميماند. بازي؟ بازيهايي در دنياي ما فراگير شدهاند كه سرشان كشت و كشتار راه ميافتد و مردم زندگي و آخرتشان را وقف بازي ميكنند. بازيهاي دنياي مجازي هم هيچ كم از بازيهاي واقعي ندارند. سر همين بازيهاي موهوم مجازي، پولهاي كلان رد و بدل ميشود و مناسبات پيچيدهاي بر آنها حكمفرماست. من ترسم اين است كه وزرا و وكلا آنقدر سرگرم مناسبات دنياي مجازي شوند كه رفته رفته كار و بار اصلي خود را در ذيل آن تعريف كنند و خواسته و نخواسته از خود سلبريتي (بخوانيد آقا دوربيني يا آقا توييتري) بسازند و در تملك لايك و كامنت با بقيه سلبريتيها كشتي بگيرند. شايد اين عرايض بنده را به حساب دشمنيام با دنياي مجازي بگذاريد. دوستان و همكارانم، حتي آقاي حضرتي در اين زمينه با من مخالفند و ميگويند كه مسوولان بايد از چنين امكان فوقالعادهاي استفاده كنند و بيواسطه با مردم مرتبط شوند و راي و نظر عامه را مستقيما بشنوند. با اين بخش از فرمايش ايشان من هم موافقم. سلمنا. اما سوال: آيا واقعا در دنياي مجازي، مشت نمونه خروار است و اين لايكها و فحشها و طعنهها و سوالات و تاييدات و مخالفتها را ميتوانيم حمل بر امر واقع كنيم و بگوييم كه از اين طريق ميشود به خواست و نظر واقعي مردم پي برد؟ علاوه بر اينها از اقتضائات دنياي مجازي نبايد غافل شد. شما به خود ميآييد و ميبينيد كه حواستان نبوده و سيل توييتر و اينستاگرام شما را و فرندها و فالوئرهايتان را با خود برده... حالا كه اينها را گفتم حرف آخرم را هم بزنم.آيا واقعا ما رسانهاي به غير از حساب توييتري آقاي جهرمي نداشتيم و نداريم كه اخبار مربوط به پرتاب ماهواره و شكست پروژه پرتاب ماهواره را پوشش دهد؟ آيا رسانه قحط است؟