تيشه به ريشه
جواد طوسي
در شرايطي كه سينماها در محاصره فيلمهاي سطحي و بيمايه در قالب كمدي قرار گرفتهاند و هويت تاريخي اين ژانر قديمي و پرطرفدار را خدشهدار كردهاند، سخن به ميان آوردن از اين جنس سينما ميبايد حساب شده و با احتياط باشد. «كلمبوس» آخرين فيلم هاتف عليمرداني با مايههاي كمدي و طنزش بيشتر به تلخي ميزند و جنس متفاوتي از اين ژانر را دربر ميگيرد. جدا از آنكه بضاعت سينماي ما در ساخت و توليد فيلمهاي كمدي با استانداردهاي حرفهاي و قابل قبول اندك و فقيرانه بوده است، اساسا رويكرد چنداني در كار با مضامين و شيوههاي بياني نو در اين زمينه نداشتهايم. اين در حالي است كه بافت كلي جامعه ما و طبقهبندي اجتماعي ناهمگونش (به ويژه در طبقه متوسط رشد نيافته، روستاييان و اقشار حاشيهاي)، جا براي كار با مضامين كميك آميخته با طنز را داشته و دارد. كافي است تا نگاهي به توليدات سينماي ايتاليا در اين قالب در دورههاي مختلف به كارگرداني افرادي چون استنو، ماريو مونيچلي، دينوريزي و بعضي فيلمهاي ويتوريو دسيكا بيندازيم و اين حضور پررونق كمي و كيفي را در يك روند تاريخي طولاني با ظرفيت محدود سينماي خودمان در مقاطع مختلف تاريخي مقايسه كنيم. به عنوان نمونه، اگر بخواهيم به شماري از توليدات متفاوت و قابل اعتناي سينماي ايران در اين ژانر اشاره كنيم، از فيلمهاي «سه ديوانه» جلال مقدم، «درشكهچي» نصرت كريمي، «سازش» محمد متوسلاني، «اسرار گنج دره جني» ابراهيم گلستان، «زنبورك» فرخ غفاري، «اجارهنشينها» داريوش مهرجويي، «خانه آقاي حقدوست» محمود سميعي، «اتوبوس» يدالله صمدي، «ليلي با من است» و «مارمولك» كمال تبريزي، «مرد عوضي» و «موميايي3» محمدرضا هنرمند، «اسب حيوان نجيبي است» و «بيخود و بيجهت» عبدالرضا كاهاني، «هنرپيشه» و «ناصرالدينشاه آكتور سينما» محسن مخملباف و «خوابم ميآد» رضا عطاران ميتوان نام برد. متمايل شدن هاتف عليمرداني به اين جنس سينماي كمدي همخواني لازم با كليشهها و سطحينگريهاي رايج در تعداد قابل توجهي از اينگونه توليدات ندارد. در واقع هدف او صرفا خنداندن تماشاچي ـ آن هم با هر ترفندي - نيست. مشخص است كه فيلمساز براي خود يك چارچوب اوليه و بيان تاويلپذير پيشبيني و طراحي كرده كه مصداق عينياش را در مورد خانه آبا اجدادي حشمتالله خان (سعيد پورصميمي) و اشارههاي موتيفگونه به تخريب و فروپاشي آن و چوب حراج گذاشتن وسايلش ميبينيم. نكته تلخ و كنايهآميز در بار مفهومي فيلم، انتقال و كنار آمدن ساكنين خانه با اين وضعيت و گم شدن تكمضرابهاي بعضي ساكنين و افراد نسبي و سببي خانواده مانند حشمتالله خان (سعيد پورصميمي) و دامادش سيروس (فرهاد اصلاني) در لابلاي اين فضاي مغشوش و مناسبات به هم ريخته است. تكگوييهاي هر از گاه سيروس (به عنوان راوي فيلم)، به خوبي اين كنتراست و ازدسترفتگي را بروز ميدهد. از سوي ديگر، هاتف عليمرداني در واكنش به هويتباختگي طبقه متوسط و تن دادن به مهاجرتهاي بيپشتوانه (به اميد سرابي واهي)، نگاهي تلخ و همخوان با رئاليسم جامعه كنوني ما و مناسبات آنارشيستياش دارد كه علاوه بر خط روايي، در اجرا و ميزانسن نيز نمودار است. در اين سير قهقرايي، فروپاشي اركان خانواده و مرگ قديميترين عضو آن (حشمتالله خان) رقم ميخورد، همه ارتباطهاي عاطفي از هم پاشيده ميشود و... آن شرايط حقارتآميز در مورد همسر سيروس (شبنم مقدمي) را در امريكا شاهديم.
پايانبندي فيلم، اين شكاف و جداافتادگي و ازهمگسيختگي كه بيش از همه به كانون خانواده و ريشهها آسيب رسانده را در موقعيتي «ابزورد» نشان ميدهد. در شرايطي كه خانه قديمي كوبيده ميشود، همسر سيروس در آن سو با شغل پيشپاافتاده ديگري كنار آمده و در گوشه قاب تصوير درشت ترامپ به ما خيره شده و گويي با ولع و حسي سلطهجويانه خواب دوبارهاي براي ما و اين سرزمين ديده است. ترانه رپ در تيتراژ پاياني نيز اين موقعيت جفنگ را تشديد ميكند. «كلمبوس» در اين آشفتهبازار فعلي فيلمهاي بزن و برويي كمدي، كاري آبرومند و سالم است كه به شعور تماشاگرش توهين نميكند.