• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4292 -
  • ۱۳۹۷ شنبه ۶ بهمن

همراه با محمدرضا صفدري از جهان داستان تا تاثير جوايز ادبي بر داستان‌نويسي

رئاليسم جادويي از امريكاي‌جنوبي تا جنوب ايران

سهند عارف‌آدم

 

 

محمدرضا صفدري؛ نويسنده عجيبي‌ ا‌ست. از سال 1368 كه نخستين اثر منتشر شده‌ او يعني «سياسنبو» به دست علاقه‌مندان جدي ادبيات رسيد مورد توجه و تحسين قرار گرفت اما موفقيت در عرصه داستان‌هاي كوتاه باعث نشد تجربه‌هاي خودش را تكرار كند. او يك مجموعه‌‌داستان ديگر به‌نام «تيله آبي» را در سال 1377 منتشر كرد و سپس يكي از نامتعارف‌ترين رمان‌هاي تاريخ ادبيات معاصر يعني «من ببر نيستم پيچيده به بالاي خود تاكم» را نوشت. رماني كه از همان اول به دليل عنوان خاصش بحث‌برانگيز شد. او با تجربه‌هاي نامتعارف زباني و ساخت جهاني فراواقعي‌ كه در اين اثر به وجود آورد، همچنان مورد تامل اهالي ادبيات در حوزه نقد و نظر است. اين نويسنده سپس يك رمان ديگر با نام «سنگ و سايه» را به علاقه‌مندانش ارايه كرد. همچنين دو نمايشنامه با نام‌هاي «شام آخر» و «شوراب» تداوم علاقه‌‌ او به رشته تحصيلي‌اش يعني ادبيات نمايشي را نشان مي‌دهد اما او سال گذشته مجموعه‌داستان «با شب يكشنبه» را منتشر كرد كه امسال كانديداي بهترين مجموعه‌داستان دومين جايزه ادبي احمد محمود هم شد. درباره آثار او، جوايز ادبي و مسائل مبتلابه حوزه داستان گفت‌وگو كرده‌ايم.

در آغاز مي‌خواهم به يك تجربه شخصي در مواجهه با آثار شما بپردازم. نخستين‌بار نزديك 20 سال پيش در دوران دانشجويي نام رمان «من ببر نيستم، پيچيده به بالاي خود تاكم» را در حاشيه نشريه‌اي محلي در گرگان به‌ نام چهاربرگ ديدم. اين عنوان به‌قدري برايم جذاب و در عين ‌حال عجيب و نامتعارف بود كه سريع كتاب را تهيه كردم. زمان خواندن آن، نخستين سوالي كه در ذهنم ايجاد شد اين بود كه آيا شما از فضا و طرح به آن زبان خاص رسيده‌ايد، يا خود زبان اين شكل نامتعارف از خيال را بازتوليد كرده است؟ سير حركت شما براي خلق جهان‌هايي كه در داستان‌هاي‌تان ايجاد مي‌كنيد چگونه است؟

تصوير و خيال است كه زبان را با شيوه‌اي خاص به حركت درمي‌آورد. به‌صورت آگاهانه نيست كه زباني را آماده داشته باشيد و پيرو آن به تخيل و تصوير برسيد. اگر با اين شيوه پيش نرويد، زبان نويسنده در يك سطح و اندازه باقي مي‌ماند. به دليل همين رويكرد است كه «سياسنبو» به يك زبان است و «من ببر نيستم پيچيده به بالاي خود تاكم» يك زبان ديگر دارد و «تيله آبي» زباني متفاوت. البته ممكن است اين زبان‌ها برخي اوقات به هم نزديك يا از هم دور شوند. آخرين تجربه‌ام يعني داستان كوتاه «با شب يكشنبه» مي‌بينيد همان سادگي در زبان را دارد اما تجربه رمان «من ببر نيستم...» را هم در اين داستان مي‌بينيد. با وجود اين تصوير و ذهنيتي فردي كه با جهان برخورد مي‌كند زبان مرا به وجود مي‌آورد. درنتيجه حتي نمي‌توانم بگويم كه تخيل است كه زبان را مي‌سازد. درواقع اين بحث مقوله‌اي پيچيده است كه از عهده يك زبان‌شناس برمي‌آيد اما حس مي‌كنم تصوير بايد در ذهن شخصيت من حركت كند تا بتوانم واژه‌ها را در ذهنيت و نگاه شخصيت روي كاغذ بياورم.

در داستان‌هاي «با شب يكشنبه» با برخي نقاط عطف مواجهيم كه نامتعارف هستند. مثلا در يكي از داستان‌ها زماني‌كه مرد غريبه مي‌خواهد گيس دختر را ببرد، عمو فرار مي‌كند و وقتي شماتتش مي‌كنند چرا فرار كرده، مي‌گويد به اين دليل كه غريبه دنبال او بيايد و دختر را رها كند! يا كودكي كه دنبال برادرش به‌ دانشگاه آمده است... اين طنز نامتعارف برخاسته از زبان كنايي را جبر مميزي به وجود آورده يا جهان داستاني شما اساسا به‌ سمت‌و‌سوي كنايه و وضعيت‌ آيرونيك ميل مي‌كند؟

من در داستان «با شب يكشنبه» تصوير يك كمد را ديدم كه كنار خيابان افتاده بود. كودكي كه با اين كمد درگير مي‌شود به ‌مرور و در زمان نگارش داستان به وجود آمد و داستان پيش رفت. دو يا سه صفحه از روايت‌هاي اين كتاب هم كابوس و جهان خواب است كه من از خواب بيدار شدم و آنها را عينا يادداشت كردم، به همين دليل اين بخش‌ها به سادگي خواب هستند.

بسياري معتقد هستند كه داستان‌هاي شما دشوار هستند اما با توجه به اينكه منطق خواب و رويا محتمل بودن هر اتفاقي را ممكن مي‌كند، آيا مي‌توان گفت كليد ورود مخاطب به داستان‌هاي شما اين است كه مخاطب ذهن خود را باز نگه دارد و انتظار هر چيزي را داشته باشد؟

به ياد دارم سال‌ها قبل يكي از داستان‌هاي ابراهيم گلستان را مي‌خواندم كه واقعا در آن زمان بسيار به من كمك كرد اما خواندنش برايم كار دشواري بود. همچنين نخستين برخورد من با آثار فرانتس كافكا در دوران دانشجويي بود و واقعا خواندن اين آثار هم براي من دشوار بود. البته منظورم اين نيست كه الان تمام آثار كافكا را مي‌شناسم؛ ممكن است برخي آثار او را درست درك نكرده باشم اما او را دوست دارم و اغلب آثارش را مي‌خوانم حتي در برخي مواقع دوباره آثار او را مي‌خوانم. از ديد من در زمينه درك آثار يك نويسنده، تجربه شخصي مخاطب هم بسيار دخيل است. به عنوان ‌مثال درك رمان «خشم و هياهو» نوشته ويليام فاكنر هم در دوران دانشجويي براي من دشوار بود اما وقتي پنج‌بار اين رمان را خواندم، توانستم كتاب را درك كنم.

به آثار ابراهيم گلستان اشاره كرديد. بهترين آثاري كه در ادبيات معاصر با آنها مواجه شده‌ايد و روي شما تاثير گذاشته است، كدام آثار بوده‌اند؟

در ميان نويسندگان ايراني علاوه‌ بر ابراهيم گلستان مي‌توانم به صادق چوبك و احمد محمود اشاره كنم. از نظر ضرباهنگ زبان با اين نويسنده‌ها بسيار نزديك هستم. اما در ميان نويسندگان سراسر جهان مي‌توانم به ويليام فاكنر، ساموئل بكت، فرانتس كافكا و... اشاره كنم.

در تطور آثارتان به يك زبان شخصي رسيده‌ايد. زماني‌ كه داستاني از شما به دست خواننده مي‌رسد حتي اگر نام شما نوشته نشده باشد، متوجه مي‌شود داستان را شما نوشته‌ايد. يك نويسنده چگونه مي‌تواند به اين زبان شخصي برسد؟ آيا تداوم نوشتن به اين مساله كمك مي‌كند يا نكته ديگري دخيل است؟

تداوم نوشتن به خودي خود نمي‌تواند اين اتفاق را رقم بزند. اگر نويسنده پشتوانه ذهني خاصي نداشته باشد نمي‌تواند به اين زبان شخصي برسد. حس مي‌كنم يك پشتوانه در ادبيات كهن فارسي داشتم كه به من كمك كرد تا توانايي خودم در زمينه نگارش داستان را نشان دهم.

پرسشي كه معمولا از نويسندگان مي‌شود اين است كه آيا اين جايزه‌ها تاثيري بر فضاي ادبي و جهان نويسندگي مي‌گذارند؟ نظر شما در اين باره چيست؟

برگزاري جوايز ادبي اتفاق بسيار خوبي است. فارغ از برخوردهاي سليقه‌اي كه همواره در هر مراسمي وجود دارد، جوايز ادبي بسيار به شناخته شدن كتاب‌ها كمك مي‌كند. از سويي ديگر اين جوايز سبب مي‌شوند اهالي ادبيات با يكديگر آشنا شوند و اين جنس آشنايي‌ها في‌نفسه پديده مطلوبي است.

گويا قرار است كتاب جديدي از شما درباره افسانه‌هاي عاميانه با ترتيبي مشخص منتشر شوند. طي چه پروسه‌اي داستان‌هاي «چهل گيسو» را انتخاب كرديد و نوشتيد؟

همه افسانه‌هاي اين كتاب را در كودكي شنيده بودم. قصه‌گوهايي را مي‌شناختم كه اين افسانه‌ها را براي من تعريف مي‌كردند. برخي از داستان‌ها را در ياد داشتم و برخي ديگر را اصلا به ياد نياوردم و به همين دليل از برخي دوستان كمك گرفتم تا مطمئن شوم افسانه‌ها به‌صورت درست روايت شده‌اند. بايد اين نكته را ذكر كنم كه اين كتاب تمام افسانه‌هاي جنوب كشور را در بر نمي‌گيرد بلكه بخشي از افسانه‌هايي كه در هرمز شنيده‌ام را در اين كتاب گردآوري كرده‌ام. شايد در مناطق ديگر اين افسانه‌ها با برخي تغييرات روايت شوند.

آيا فرهنگ عاميانه مردم و داستان‌ها، باورها و قصه‌ها مي‌تواند به عنوان منبعي براي نويسندگان مورد استفاده قرار گيرد و اصلا آيا اين آثار روي سير نويسندگي شما تاثير گذاشته است؟

بستگي دارد نويسنده در سرزميني زندگي كند كه افسانه‌ها و متل‌هاي خاص خود را داشته باشد. ممكن است فردي در شهري مدرن زندگي كند كه اين نوع متل‌ها در آن محل روايت نشوند اما اگر اين فرد به عنوان ‌مثال به مثنوي معنوي، شاهنامه فردوسي و... رجوع كند، مي‌تواند اين داستان‌ها را پيدا كند. در دوره‌اي كه ما بزرگ شديم، تلويزيون نبود و كتاب قصه هم به اين صورت در دسترس نبود. پيرمردها و پيرزن‌ها قصه‌ها را براي ما تعريف مي‌كردند. البته از ديد من اين پشتوانه‌ها الزامي نيستند.

فارغ از موسيقي كه جنوب همواره در آن حرف براي گفتن داشته و جنوب به موسيقي ايران بسيار كمك كرده است، اين ‌خطه در زمينه نوشتار، چه شعر و چه داستان هم بسيار غني بوده است. به‌راستي چرا جنوب اين تعداد نويسنده خوب دارد؟!

همه‌جا نويسنده خوب دارد. اتفاقا ديشب درباره شخصيت‌هاي برجسته گيلان صحبت مي‌كرديم! چه در زمينه تئاتر و چه ادبيات، اين استان شخصيت‌هاي بسيار مطرح و تاثيرگذاري دارد. شايد چون در بوشهر اقوام گوناگون حضور داشته‌اند، در زمينه داستان فعال‌تر بوده است. بعدها خوزستان و بندرعباس هم وارد شده‌اند. صادق چوبك يكي از همين نويسنده‌هاست. در بحث ترجمه هم بوشهر بسيار پيش‌رو بوده است. به عنوان ‌مثال ژول ورن نخست در بوشهر ترجمه شد يا نمايشنامه «اتللو» نخستين‌بار با عنوان «عطاءالله» در بوشهر اجرا مي‌شود. البته مردم عادي به اين نمايش دسترسي نداشتند و كارمندان دولت در آن دوران اين نمايش را ديدند. شايد به‌دليل بده‌بستان‌هايي كه با انگليسي‌ها وجود داشت اين اتفاق‌ها در بوشهر رخ دادند. حضور نفت هم در اين امر تاثيرگذار بوده است.

هم‌نسلان ما به شباهت از لحاظ نوشتاري ميان جنوب ايران و امريكاي لاتين اشاره مي‌كنند. رئاليسم جادويي در آثار نويسندگان جنوبي حضور بسيار پررنگي دارد. حتي احمد آرام مي‌گفت درختي در بوشهر وجود دارد كه افسانه‌هاي بسيار زيادي دارد. اين فضاهاي بكر كه به رئاليسم جادويي منجر مي‌شود، از كجا نشأت مي‌گيرد؟

محمود مشرف آزاد تهراني، (م. آزاد) در دوراني كه ادبيات رئاليسم جادويي مطرح نبود و در ايران شناخته نشده بود و حتي اثري در اين زمينه ترجمه نشده بود، به همانندي ادبيات جنوب امريكا و آثار هنرمنداني همچون فاكنر، همينگوي و يوسا با جنوب ايران اشاره كرده بود. بيشتر نويسندگان جنوبي هنوز به فاكنر و همينگوي ارادت و گرايش خاصي دارند. تقوايي و نجف دريابندي هنوز به اين نويسندگان علاقه خاصي دارند. نجف دريابندري ترجمه‌هاي بسيار زيادي از اين آثار داشته است. شايد دليل اين مشابهت‌، به جغرافيا مربوط باشد. اما شايد امريكاي لاتين هم ما را متوجه اتفاق‌هايي در اطراف‌مان كرد.

باورهاي مردم جنوب ايران هم شباهت‌هايي با باورهاي مردم امريكاي جنوبي دارد. اين‌طور نيست؟

خوب. به ‌هر حال ادبيات ادبيات است و اين تاثيرات و بده بستان‌هاي فرهنگي در ميان تمام كشورهاي جهان جاري است و وجود دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون