كوتاه درباره جهان داستاني محمدرضا صفدري
ورود به تونلهاي روايي
ناتاشا اميري
واقعيت داستاني «محمدرضا صفدري» خاص خود اوست، دنيايي است كه هيچ رشتهاي، آن را به واقعيت متعارف پيوند نميزند. شخصيتها و وقايع گرچه ممكن است قرينههاي بيروني داشته باشد اما در واقع هيچ ربطي به آنها ندارند. زمان هم البته براساس چرخش عقربه ساعت جلو نميرود. بنابراين همه چيز، هم واقعي هست و هم نيست. اين پارادوكسي است كه ميتواند يك اثر مثل «من ببر نيستم پيچيده به بالاي خود تاكم» را تبديل به يك استثنا كند. در قياس معالفارق، رمان مثل جعبه است كه اولين زن جهان پاندورا از زئوس هديه گرفت و تمام شوربختيها از داخل آن سرريز كرد، با باز كردن صفحات كتاب هم محتوايي از هزاران خردهروايت، هزاران درد، هزاران باور بومي و هزاران فن و روش نگارشي و... بيرون ميريزد.
خواننده ناگهان وارد تونلهايي روايي ميشود كه پيچ در پيچاند... خط اصلي داستان مدام شكسته و منحرف ميگردد. از دل هر ماجرا، ماجرايي ديگر شكفته ميشود كه به جاي روشن كردن موضوع اصلي، به روايتهاي قبلي گره ميخورد. داستان با آنچه در پي معنا كردن آن است، مطابقت ندارد و دلالت بر واسازي همه چيز دارد، مثل يك تصوير تكهتكه شده كه تعمدا قطعات كنار هم قرار نگرفته باشند تا حتي برخي وقايع به ظاهر ساده، از پرده ابهام بيرون نيايند.
بنابراين اگر خواننده به دنبال ماجرا و تعليق باشد در همان صفحات نخستين پا پس ميكشد اما اگر به نويسنده اعتماد كند و جرات وارد شدن به آن دالانهاي تنگ تو در تو را داشته باشد علاوه بر ماجرا، چيز ديگري را هم به دست خواهد آورد، چيزي كه جوهر
ادبيات است.
محمدرضا صفدري مجموعهاي از ابداعات و ترفندهاي نگارشي را خلق ميكند كه شامل تغيير منظر روايت، به ميدان آمدن ذهنيتهاي متعدد، گشت و واگشت ميان گذشته و حال و آينده، جان بخشي به اشيا، خرده روايتها، آشناييزدايي از هر چه هست و نيست، باورهاي خرافي و فولكلور و تشبيهات بديع است و جنس زباني كه خود ميتواند به تنهايي رويدادي باشد، يك ساختار...
خواننده بايد خود سرنخها را كشف كند كه در لحظههاي مختلف در متن ظاهر ميشود و بايد خود آنها را صورت پيوسته و پشت سر هم مثل رويدادي واحد خوانش كند و درنهايت ميفهمد نويسنده دنبال قطعيت نيست و مضمون كلي رمان نيز همين است؛ عدم قطعيت. آنچه در متن ترسيم ميشود همان نيست كه هست. حتي چيزي هم كه بايد باشد، نيست.
همانطور كه در جعبه پاندورا تنها اميد باقي ماند تا تسلاي بشر باشد، در رمان هم درنهايت يك چيز ميماند؛ اينكه ادبيات بر ماجرا تقدم دارد و رمان «من ببر نيستم پيچيده به بالاي خود تاكم» شبيه هيچ داستان ديگري نيست و اين منحصر به فرد بودن به تنهايي، كافي است...