كوتاه درباره قباد آذرآيين و رمان «فوران»
پيوند نسل اول به نسل سوم
هاشم حسيني
قلم گيراي قباد آذرآيين در رمان «فوران»، نمادهاي دراماتيك و تاثيرگذار ميآفريند و به ورم خرافهها نيشتر ميزند. او دوباره همان آدمهاي كودكياش را به قلمروي قصه
فرا ميخواند.
آدمهاي فقرزده و شكست خورده كه به طبقه مياني شركتهاي نفتي پيوند ندارند، براي بقاي معيشتي خود در تنازعند و رنج ميكشند و سوگوارند. پلشتي و سكون، ارابه زندگي انسان را از حركت بازداشته و آنها با هر چه بوي تغيير ميدهد در ستيزند.
علاوه بر سرشت ديرينه ديدگاه نويسنده در اين رمان كه تازگي برداشت از روح يك روزگار را بيان ميكند، اصالت، زيبايي، تلذذ ادبي و پيامآوري آن هم بايد مورد توجه قرار گيرد كه زمينههاي ماندگارياش را فراهم ميآورند. ذهنيت نويسنده در اين اثر همچون ذهنيت ديگر انسانها ذهنيتي تاريخي است و تا حد زيادي روح زمانه را در خود انعكاس ميدهد.
انتخابهاي نويسنده از مهر و نشان ديدها، سليقهها و گرايشهاي عصر حاضر برخوردارند كه بدون شك ميتواند تا حدي مستقل و به صورت عنصري آوانگارد عمل كند.
در تاريخ ادبيات جنوب با نمونههاي مختلفي از فقر، واپسماندگي فرهنگي، سرسپردگي و شكست روبهرو ميشويم. مكتب داستاننويسي جنوب بهنوبه خود، به فهمي ويژه از ناتوراليسم
رسيده است. دايرههاي بسته بازآفريني شده از زندگي در اينگونه آثار، به نمايش فقر و ستم بالادستيها، جامعه طبقاتي و اعتراضهاي سردرگم ختم ميشود. شخصيتهاي شهري هم در اينگونه از ادبيات، داراي روش و رفتاري روستايي، رانده و گسيخته هستند.
در تعريف كلي بايد گفت كه «فوران» رماني اقليمي است با مشخصههايي تاريخي و برخوردار از مصالح زادبومي كه رنج فرودستان نسل اول را به نسل سوم پيوند ميزند. بنا به اهميت خوانندهپذيري موضوع هم بايد به اين نكته اشاره كرد كه رمان «فوران» هم مانند ديگر آثار نويسنده، حكايت روستاييان پناه گرفته در قلمروي نفت و واگويهاي ناتمام است.
از اين رو نويسنده توانسته در گذر از خيل روستاييان فقرزده، متوهم و مردد، سرگردان و درمانده مانند گاودزد داستان كوتاه «داغ» تا كارگران با مزد كم و زحمت زياد، يكبار ديگر به خاطره خوش اثري ديگر از خودش يعني «روزگار شاد و ناشاد محله نفتآباد» به فرهنگ مردم مسجدسليمان با آن همه شركتهاي نفتي
نزديك شود.
با كمي دقت متوجه ميشويم كه «فوران» دقت رويدادنگارانه ژرمينالي و تاريخ عاطفي بالزاكوار را با خود همراه آورده است چراكه صناعت قصهگويي قباد آذرآيين -در روندي پرفراز و نشيب- به خاطرهگويي در حصارهاي دك و دنگال و اينبار ديوارهاي يك بيمارستان اكتفا ميكند.