كوتاه درباره دستاوردهاي دانش مدرن ادبي
شهامت بيرون آمدن از پوستين
پروين سلاجقه
از جنبش فرهنگي رنسانس و اتفاقات پس از آن كه بگذريم، با شروع قرن بيستم، مطالعات حوزه علوم انساني در همه زمينهها، بهطور بسيار جديتري، متحول شد و به شكل تازهاي گسترش يافت و خوشبختانه حاصل همه اينها قبل از هر چيز، به ظرف نقد ادبي معاصر ريخته شد: از زبانشناسي همگاني در چگونگي بررسي مناسبات محور همنشيني و جانشيني گرفته تا نشانهشناسي و پيگيري رفتار نشانهها در امر دلالت و همچنين علوم و دانشهاي ديگري چون: روانكاوي، جامعهشناسي، زيباييشناسي، هرمنوتيك مدرن، فلسفه، نشانهشناسي، مردمشناسي، تاريخنگاري نوين، مطالعات زنان، كودكان و اقليتها، گسترش متدولوژيهاي كارآمد در حوزه روايتشناسي، نظريههاي ساختارگرايي، پساساختارگرايي و به ويژه، تئوريهاي شناخت شعر كه هر كدام در جاي خود، قابل تامل است.در مورد مطالعات جدي درباره سرشت شعر و چگونگي نگاه تحليلي و منتقدانه به آن، ميتوان گفت هرچند انفجار دستاوردهاي دانش مدرن و گستردگي دامنه جستوجو در علوم متعدد، به دلايل متعددي در اين مقطع زماني، يعني در قرن بيستم رخ داد اما همانطور كه واقفيم قبل از آن نيز در نظريههاي شعري، از انديشمندان يونان قديم هوراس، افلاطون و ارسطو گرفته تا قرن اول ميلادي در آراي نظري-كاربردي دانشمنداني نظير لانگينوس در كتاب شگفتانگيز «در باب شكوه سخن»، كه با پيدا شدنش در نتيجه كاوشهاي باستانشناسان در حوالي قرن پانزدهم در اروپا، دوستداران مطالعات نقد شعر را شگفتزده كرد و بعد از آن در نظريات رمانتيكها، به ويژه بر تاكيد آنها بر منش استعاري زبان و سمبوليستها در اتفاقات عظيم جنبشهاي ادبي، با توفاني از تنوع ديدگاهها كه هر كدام حلقهاي هستند از يك زنجيره متصل به هم و ارزشمند، روبرو شده بوديم. ولي در قرن بيستم از فرماليستهاي روسي و نظريه آوانگارد شعريشان كه بگذريم، بايد گفت قبل از هر چيز، اين، آموزههاي «مكتب نقد نو» بود كه از حوالي دهه بيست تا دهه شصت، به صورت يك رويكرد جدي در نقد ادبي، شيوههاي نقد ادبي را به دو دسته كاملا مجزا از هم تقسيم كرد و در نتيجه اين تقسيمبندي، انواع نقد در اين دو دسته دور از هم با تفاوتهاي اساسي، طبقهبندي شدند: 1- شيوه نقد سنتي (اخلاقي - زندگينامهاي - تاريخي)، در يك طرف قرار گرفت (طرفي كه محكوم به فنا شد).2- كليه شيوههاي نقد مدرن (رويكردهاي معطوف به متن)، اعم از: رويكرد نقد فرماليستي، نقد نوين، نقد مبتني بر واكنش خواننده، نقد زيباييشناختي، ساختارگرايي و رويكردهاي پساساختارگرا (روانشناسي، فمنيستي، تاريخنگاري نوين، هرمنوتيك مدرن، نژادگرايانه و...)، سرنوشت زيباي نقد مدرن را رقم زدند.بايد گفت بزرگترين خدمتي كه «مكتب نقد نو» كه مكتبي آكادميك بود با نظريهپردازان بزرگش نظير: تي. اس. اليوت، اي.اي. ريچاردز، ويمست، رنسام، كلينت بروكس و... به متدولوژي نقد ادبي معاصر كرد، پيشنهاد طرح «احترام به استقلال متن»، فارغ از پيشفرضهاي برونمتني بود كه روش بررسي متون را، بهطور بنيادين دگرگون كرد و در نتيجه آن، شمشير داموكلس نقد برونمتني سنتي اخلاقي - زندگينامهاي، در خط و نشان كشيدنش در حاشيهسازي پيرامون مولف و اثر، اول بر سر خودش فرود آمد.