اخلاق: نسبي يا مطلق؟
محسن آزموده
فيلسوفان آلماني سده هجدهم و در راس آنها هگل از تعبير «روح زمانه» (Zeitgeist) براي توصيف ويژگيها و خصايص و حال و هواي موجود در يك عصر يا روزگار سخن ميگفتند و اينكه در يك زمانهاي چطور فكر كنيم يا احساسات و عواطفمان چگونه باشد و... را به روح زمانه منتسب ميكردند. صورت ساده شده آن را ميتوان در تعبير عاميانه «مد روز» بيان كرد. اينكه چطور فكر كنيم و چه بخوريم و چه بپوشيم و... را «مد روز» مشخص ميكند. البته اصطلاح «روح زمانه» فراگيرتر و عميقتر از «مد روز» است و اصولا آن را نيز دربرميگيرد، يعني اينكه «مد روز» در حوزههاي مختلف چيست را روح زمانه معين ميكند.
بحث درباره روح زمانه، فرصتي ديگر ميطلبد. اما همه اين مقدمه پر طول و تفصيل براي اين بود كه بگوييم در روزگار ما روح زمانه نسبيگرايي و نسبيانديشي را اقتضا ميكند؛ به گونهاي كه سخن گفتن از نسبيگرايي سكه روز شده و كسي كه در مقابل از باورهايي مطلق سخن بگويد يا ادعاي حقيقت مطلق داشته باشد، اگر هم به تماميتخواهي و جزمانديشي متهم نشود، لااقل خلافآمد عادت تلقي ميشود. دقيقا برعكس روزگار پيشين كه نسبيگرايي چنين وضعيتي را داشت؛ يعني فرد نسبيگرا (به هر معنايي كه از اين تعبير مراد شود)، هرهري مذهب، باري به هر جهت، سفسطهانديش و مغلطهكار خوانده ميشد. معمولا هم مخالفان نسبيگرايي، يك استدلال ساده در آستين داشتند به اين مضمون: از نسبيگرايي كه مدعي است، همهچيز نسبي است، بپرسيد آيا همين جمله (همهچيز نسبي است)، نسبي است يا مطلق؟! فرض مطلقگرايان اين بود كه با اين «برهان قاطع» دهان نسبيگرايان را ميبندند و آنها را خلع سلاح ميسازند. همچنان كه نسبيگرايان سادهانديش روزگار ما تصور ميكنند با ذكر چند مثال از تفاوتهاي فرهنگي مردم در جاهاي مختلف دنيا يا در زمانهاي گوناگون ميتوانند ثابت كنند كه هيچ حقيقت مطلقي وجود ندارد و خلاصه اينكه جهان سست است و بيبنياد!
بحث از نسبيگرايي و مطلقگرايي اين اندازه هم كه تصور ميكنيم، ساده نيست و استدلالهاي مخالفان و موافقان اين نگرشها پيچيدهتر از آن است كه تصور ميكنيم. براي آشنايي با دو نمونه از آثار متاخري كه در فارسي در اين زمينه منتشر شده، ميتوان به دو كتاب «هراس از معرفت در نقد نسبيانگاري» نوشته پول بوغوسيان (ترجمه ياسرميردامادي، نشر كرگدن) و «گفتوگوي چهار نفره: حق با منه تو اشتباه ميكني» نوشته تيموتي ويليامسن (ترجمه مشترك كامران شهبازي و سعيده بيات، نشر كرگدن) مراجعه كرد.
اما يكي از حوزههايي كه نسبيگرايان سادهساز از آن سخن ميگويند، اخلاق است. ايشان معمولا با ارايه مصاديقي از هنجارهاي ظاهرا اخلاقي و آوردن مثالهايي از پسند و ناپسند در فرهنگها و جوامع مختلف در يك زمان يا زمانهاي گوناگون، ميكوشند اثبات كنند كه هيچ هنجار اخلاقي مطلقي وجود ندارد و به عبارت ديگر اخلاق امري نسبي است و هيچ مبناي مطلق و قابل دفاعي ندارد. البته اين افراد، معمولا ميان منابع گوناگون هنجارگذار اجتماعي، يعني نخست آداب و رسوم، دوم مناسك و شعائر ديني، سوم زيباييشناسي، چهارم مصلحتانديشي، پنجم عرف و عادات اجتماعي و ششم اخلاق تمايز نميگذارند و مثالهايي كه براي اثبات نسبيگرايي اخلاقي ارايه ميكنند از منابع متفاوت اخذ ميشود. در حالي كه بحث از مطلق و نسبي در اخلاق بايد مشخصا درباره هنجارها و قواعد اخلاقي صورت بگيرد، يعني هنجارها و قواعدي كه عقل و خرد به آنها حكم ميكند، نه ساير منابع هنجارگذار مثل عرف يا آداب و رسوم يا مصلحت يا ... .
نكته دوم اينكه نسبيگرايان معمولا ميان اصول و قواعد اخلاقي با مصاديق آن خلط ميكنند و از تنوع و تكثر مصاديق كردار و گفتار اخلاقي به تعارض و در نتيجه نسبي بودن اصول و قوانين كلي اخلاقي ميرسند. حال آنكه مدعاي بيشتر مطلقگرايان اخلاقي در هر يك از سه مكتب بزرگ اخلاقي يعني وظيفهگرايي، فضيلتگرايي و پيامدباوري آن است كه ميتوان با استدلالهاي عقلي (و نه چيز ديگر) اصول و قواعدي كلي براي سنجش اخلاقي بودن يا اخلاقي نبودن يك گفتار يا كردار مشخص در يك وضعيت خاص و معين، ارايه كرد. مشهورترين اين اصول، همان قاعده معروف و مشهور به قاعده زرين است كه ميگويد: «با ديگران چنان رفتار كن كه ميپسندي ديگران نيز با تو رفتار كنند». اين قاعده كلي به زبانهاي مختلف و در فرهنگها و تمدنهاي گوناگون از زبان متفكران و حكيماني از كنفوسيوس گرفته تا كانت بيان شده و معيار محكمي براي اخلاقي بودن ارايه ميكند، بدون آنكه مصداق مشخصي را عرضه كند. البته ميتوان در اصل قطعيت و كليت اين قاعده نيز ترديد كرد يا مدعي شد كه مشكل اصلي اين قواعد كلي آن است كه در هنگام كاربرد يا مصداقيابي، ميتوان تفاسير مختلفي از اين اصول ارايه داد. اما در مجموع بايد در نظر داشت كه بحث از نسبيگرايي يا مطلقگرايي اخلاقي، آنقدرها هم كه در بادي نظر به ديده ميآيد، آسان نيست و اينكه همسو با روح زمانه نسبيانگار از نسبيت عام در اخلاق سخن بگوييم، سادهانديشي و سهلانگاري است.