مغناطيس ميكروفن
سيدعلي ميرفتاح
جوانكي كه نميدانم كيست، ميگويند بازيگر است، در جلسه رسانهاي جشنواره، چشمش كه به چهار تا دوربين و خبرنگار و موبايل افتاده، باد توي صدايش انداخته و بيربط و زشت و زننده نمك ريخته و مدعي شده كه «گوشت سگ كيلويي سي و چند هزار تومان با كارت ملي و...» من اگر در آن جلسه بودم حتما ساكت نمينشستم و از مسوولان جشنواره ميخواستم چنين فرصت مغتنمي براي خزعبلگويي يك سلبريتي تازه سر از تخم درآورده فراهم نكنند و جلوي ياوهگويياش را بگيرند. نه فقط جلوي او را بايد بگيرند بلكه جلوي سياسي شدن متظاهرانه و سطحي سينما و سينماگران را بگيرند. سياسي شدن عيبي ندارد، بحث و نقد سياسي هم لازم است. اما مبتذل كردن سياست، آن هم با اين شدت و غلظت، مخرب و خطرناك است. سياستورزي خوب است و بايد از آن استقبال كرد اما سوءاستفاده از سياست و تحريك و جريحهدار كردن احساسات عمومي كار كثيفي است كه اگر مراقبت نباشيم اطراف و اكناف را آلوده ميكند. خيليها ميخواهند راه نسبتا طولاني شهرت را با گفتن جملات نيشدار سياسي يكشبه بپيمايند و سلبريتي شدن خود را به كمك فضاي مجازي جلو بيندازند. طرف احتمالا پيش خودش فكر كرده اگر در اين آشفته بازار، گوشت سگ و كد ملي را به هم درآميزد، خيلي زود به گوشيهاي موبايل راه مييابد و شبكههاي ماهوارهاي هم پيزور لاي پالانش ميگذارند و اسمش را سر زبانها مياندازند. تا حدودي غلط هم فكر نكرده. ديده، از اسلاف خود ياد گرفته و پيش خود حساب و كتاب كرده كه از نمد فحش دادن به ارشاد و ...
شكايت از سانسور نميتواند كلاهي براي خودش بسازد. احتمالا از راه هنر و سينما هم فهميده كه حالا حالاها راه به جايي نميبرد. براي همين عين برادر حاتم طايي، راه ميانبر مشهور شدن را برگزيده و گفته با صداي دورگه تير طعنه و دروغش را به هدف زند و چاه زمزم را آلوده كند از خود قهرمان دروغين بسازد. من اگر مسووليت امنيتي يا قضايي داشتم حتما از او براي اين مزخرفي كه گفته سند و مدرك ميخواستم و هزينه تشويش اذهان عمومي را هم براي او و هم براي ديگر مزخرفگوها بالا ميبردم. اما صرفا به عنوان يك روزنامهنگار يقهاش را ميگيرم و ميپرسم چه كسي گوشت سگ فروخته و چه كسي آن را خريده و چه كسي چنين خبري را سر زبانها انداخته و گفتنش در جشنواره چه ضرورتي داشته...؟ اين تشويش اذهان عمومي مختص چهارتا بازيگر تازه به دوران رسيده نيست. مغناطيس ميكروفن به حدي است كه خيليها در برابرش قدرت و قوت نگهداري زبان را ندارند. تريبون جشنواره كه سهل است، گاهي ما از تريبونهاي مهم و معتبر و محترم چيزهايي ميشنويم كه چشممان گرد ميشود و مخمان سوت ميكشد. ميگويند نبايد مردم را نسبت به مسوولان كشور و كارآمدي نظام بدبين كرد. سلمنا. خيلي هم خوب. يقين كنيد كه اگر سرنخ اين بدبيني را دنبال كنيد ميرسيد به اسراييل و امريكا و من و تو و بنسلمان و ايراناينترنشنال. ميخواهند، برايش ميليون ميليون ريال و دلار هزينه كنند تا تصوير تيره و تاري از وضعيت امروز ايران نشان دهند و مستقيم و غيرمستقيم ناكارآمدي نظام را در ذهن مخاطب جا بيندازند. به چهارتا بازيگر سطحي حرجي نيست كه فهميده و نفهميده چنين پيام بوداري را مخابره كنند. جاي تعجب از بعضي از «خطبا»ي گرانقدر است كه دقيقا همين پيام را با طنين بيشتري مخابره ميكنند و اوضاع كشور را تيره و تار نشان ميدهند. يكي مينويسد از چپ، ديگري مينويسد از راست، يقين كنيد كه هر دو وسط سطر ميرسند به هم. اما چه همي... درباره گراني گوشت و نابساماني اقتصادي طور ديگري هم ميشود حرف زد. حرف هم زدهاند و ميزنند، ما هم در روزنامه گفتهايم و ميگوييم. اتفاقا بد نيست مسوولان عاليمقام قدري در تفاوت نقد دلسوزانه مطبوعات تامل كنند تا حساب كار دستشان بيايد كه اگر روزنامهها را ضعيف و نحيف كنند، چه كسي جايشان مينشيند و چه ادبياتي را براي نقد، نقد كجا بود، بگو تخطئه، به كار ميبرد. از سر انصاف يك بار ديگر مطبوعات اين چهلساله را ورق بزنيد تا با من همسخن شويد كه روزنامهنگاران چقدر منصف و معقول و مودب بودند و جانشينان ناخلفشان چقدر بيپروا. سالهاي سال ما روزنامهنگاران بابت يكهزارم اين حرفهايي كه اين روزها پير و جوان بيپروا پشت بلندگو ميگويند، متهم شديم به نشر اكاذيب و تشويش اذهان عمومي و... صدايمان هم درنيامد. ما بارگه داديم اين رفت ستم بر ما، تا خود چه رسد به اين سياهنماهاي بيفكر و بيمرام و بيدانش... نميگويم با اينها هم همان معاملهاي را بكنيد كه با روزنامهنگاران نه؛ خدا شاهد است كه منظورم اين نيست كه با كسي برخورد قهري كنيد، بلكه ميگويم لااقل قدر اين طرف را بدانيد. ادب و متانت و وطندوستي و انصافشان را حرمت بگذاريد.