مرگ تراژيك ليلا را بزرگ نكرد
فاطمه واقف
سال 1383 وارد باشگاه دماوند شدم، آن زمان ليلا اسفندياري را دورادور ميشناختم. او پيشكسوتتر از من در باشگاه بود و برنامههاي فني ميرفت، در حالي كه من تازه شروع به آموزش درباره كوهنوردي و سنگنوردي كرده بودم. براي اولينبار سال 1387 ليلا اسفندياري به همراه گروهي از اعضاي باشگاه، برنامهاي براي حضور 14 غارنورد بينالمللي در ايران تدارك ديد تا غارنوردان كشورمان با تكنيكهاي جديد اين حوزه آشنا شده و ارتباطي بين آنها شكل بگيرد. من در آن اكسپديشن دو هفتهاي شركت كردم و همين برنامه به آشنايي بيشتر و دوستي عميق ما منجر شد.
تا آن زمان غارنوردي بخشي از كوهنوردي به حساب ميآمد اما پس از اين برنامه انجمن غارنوردي شكل گرفت و من به تشويق او جزو هيات موسس اين انجمن شدم.
همان سال ليلا اسفندياري اولين صعود به قلههاي بالاي ۸۰۰۰ متري يعني قله نانگاپاربات را داشت.
پس از اين صعود او به دنبال تاسيس تيمي از بانوان براي صعود به قلههاي 8000 متري رفت. به اعتقاد ليلا اعضاي اين تيم ميتوانستند هم از اعضاي باشگاه دماوند و هم ساير زناني باشند كه علاقهمند به كوهستان و صعود به قلههاي مرتفع هستند.
تلاشهاي او در اين زمان مصادف با فشارهاي روحي شديدي بود كه پس از صعود نانگاپاربات بر او وارد شده بود. هر كسي غير از ليلا بود فعاليتش را كم ميكرد، اما او به دنبال اين بود مسيرش را ادامه داده و تمركزش را روي زنان كوهنورد قرار دهد.
سال 1389 ليلا تلاشي را روي «كي 2» و صعود اين قله انجام داد، برنامه گرچه موفقيتآميز نبود اما در نوع خود چالش بزرگي محسوب ميشد؛ ليلا از ايران به تنهايي براي اين صعود رفت و تا ارتفاع 7500 متري توانست صعود كند و تنها به واسطه شرايط جوي ناچار به بازگشت شد (آن سال شرايط هوايي بهگونهاي بود كه اين قله از سوي هيچ گروهي نتوانست صعود شود). پس از اين صعود ناموفق ليلا اندكي بههم ريخته بود، اما درنهايت ما تمريناتمان را منظمتر كرديم زيرا او برنامه داشت كه پس از صعود گاشربروم عازم اورست شود اما پس از صعود به اين قله در سال 90 هرگز از آن بازنگشت.
ليلا اسفندياري شخصيتي يگانه بود، بسياري از اولين كارها در غارنوردي، سنگنوردي و كوهنوردي را او انجام داده است. ليلا با توجه به اينكه از اعضاي هيات موسس و موثر تاسيس انجمن غارنوردي بود توانست منشا اثرهاي زيادي در اين حوزه شود.
او يكي از معروفترين كوهنوردان ايران است، اما نميتوان اين شهرت را لزوما به مرگ تراژيك او نسبت داد. كسي كه در سطح بالايي كوهنوردي ميكند، بايد قيد بسياري از چيزها را در زندگي خود بزند.اين افراد مسير طولاني را پشتسر گذاشتهاند تا بتوانند پا به صعود هشت هزارتاييها بگذارند و چنين سفرهايي را برنامهريزي و مديريت كنند.
آنچه ليلا را معروف كرد به ويژگيهاي شخصيتي او برميگشت. او در ابراز نظر صراحت كلام داشت، ملاحظات مختلف را درنظر نميگرفت و هزينه آن را هم ميپرداخت. ما چنين شخصيتهايي را كم داريم و اغلبمان به واسطه ملاحظهكاري و سياستمداري به دنبال كسب موقعيت هستيم؛ درحالي كه اگر ليلا اينگونه بود، حتما زندگياش متفاوت ميشد و خيلي راحتتر و با هزينههاي غيرشخصي ميتوانست قلهها را صعود كند. صراحت كلام او زبانزد دوستانش بود و گرچه گاهي از او ميرنجيدند اما درنهايت ميدانستند اين بخشي از شخصيت اوست.
در آن مقطع زماني فدراسيون كوهنوردي از كوهنوردان مستقل نه تنها حمايت نميكرد بلكه سنگاندازي هم داشت، همين امر باعث ميشد بسياري از كوهنوردان حرفهاي يا از صعود صرفنظر كنند يا به خواستههاي فدراسيون تن دهند، اما ليلا مستقل بود و هزينه سنگيني براي اين استقلال داد. او نمادي از انساني بود كه براي ايستادن بر سر اعتقادش حاضر بود هر هزينهاي بدهد. مرگ تراژيك او هم مزيد علت شد و از او يك قهرمان ساخت.
بدنهاي كه او را دوست داشتند پس از مرگش تلاش كردند يادش را نگه دارند و حداقل او را به ديگران بشناسانند. ميتوان گفت بعد از مرگ ليلا اسفندياري عموم مردم فراتر از جامعه كوهنوردي او را شناختند؛ بهگونهاي كه اين روزها بسياري درباره او صحبت ميكنند و از او ميگويند.