عليرضا كيانپور
آخرين روزهاي سال 96، زماني كه هنوز زخم ناآراميهاي ديماه تازه بود و بحث انتقاد از هرآنچه بوي اميد ميدهد، داغ، كمتر كسي به انتخابات مجلس يازدهم در اسفندماه 98 فكر ميكرد و آنها هم كه فكر و برنامهاي براي شركت در اين انتخابات داشتند، احتمالا در آن حال و اوضاع ترجيح ميدادند فعلا تا اطلاع ثانوي، بهجاي آنكه از مردم راي و حمايت سياسي مطالبه كنند، ابتدا تكليف آن وعدهها و مطالبات تلمبار شدهاي كه از انتخابات قبل باقي مانده را روشن كنند تا مگر، اين ملت هميشه در صحنه، همچنان كورسوي اميدي براي «حضور پرشور پاي صندوقهاي راي» و خلق «حماسههاي سياسي» داشته باشند. حال اينكه در آن شرايط به چه كسي و كدام جناح راي بدهند، بماند. حالا اما به نظر ميرسد، اوضاع كمي آرامتر شده و سياسيون دوباره، از برنامههاي انتخاباتيشان ميگويند. همين ديروز، در شرايطي كه عبدالرضا رحمانيفضلي، در اظهارنظري، عبور از سال 98 را سهلتر از 97 پيشبيني كرده و اعلام كرد اوضاع ديگر از آنچه امسال ديديم، بدتر نخواهد شد، حزب اصلاحطلب ندا، از تهيه برنامههاي خود براي انتخابات پيشرو خبر داده. پنجشنبه هفته گذشته نيز در جريان برگزاري انتخابات سالانه خانه احزاب، بار ديگر سران و دبيران كل حزبهاي مختلف اصلاحطلب، اصولگرا و مستقل گردهم آمدند و اشلي كوچك از آنچه احتمالا تا كمتر از يك سال ديگر، در جريان انتخابات مجلس يازدهم خواهيم ديد، در انتخابات شوراي مركزي خانه احزاب به نمايش گذاشتند.
شايد يكي از نخستين برداشتهايي كه از اين حال و اوضاع ميتوان داشت، اين باشد كه بار ديگر، آهستهآهسته بايد شاهد سياسيتر شدن آسمان كشور باشيم و احتمالا با شروع سال نو، هرچه به پايان سال و ماه دوازدهم كه ماه انتخابات نيز هست، نزديك شويم، اين آسمان رنگ و رويي سياسيتر هم به خود خواهد گرفت.
در چنين شرايطي طبيعتا باز بايد از گمانهزنيهاي انتخاباتي بگوييم و پيشبيني آينده حال و هواي سياسي كشور. اوضاع و شرايطي كه خواهناخواه، پاي سياسيون از جناحهاي مختلف را به ميان ميكشد و در اين ميان، طبيعتا جدا كردن انگيزههاي فردي و جناحي افراد از تحليل سياسيشان كاري دشوارتر از شرايط معمول خواهد بود. در اين شرايط اما اگر اين شانس را داشته باشيد كه هم از تحليل و پيشبيني سياستمداري بهره ببريد كه بهواسطه قرار داشتن در مركز رويدادها و تحولات سياسي، آگاهانه قضاوت ميكند و همزمان، از كسي پيشبيني سياسي بخواهيد كه قرار نيست نفعي در اين بازار انتخابات داشته باشد، احتمالا تا حدودي قابلقبول به مقصد نزديك شدهايد. با اين دستفرمان، احتمالا كاظم جلالي از بهترين گزينهها خواهد بود. سياستمداري كه نه خود را اصولگرا ميداند، نه اصلاحطلب. كسي كه رياست مركز پژوهشهاي مجلس را برعهده دارد و اين، يعني به خوبي از آمار و ارقام انواع و اقسام گزارشهاي محرمانه و غيرمحرمانه درباره حال و روز كشور با خبر است و علاوه بر آن، رييس فراكسيون مستقلين ولايي، فراكسيون نزديك به علي لاريجاني رييس مجلس است و به اين اعتبار، مطلع از لااقل بخشي از برنامههاي انتخاباتي سياسيون در سال آينده. جلالي اما يك ويژگي مهم ديگر هم دارد. او اگرچه احتمالا بهواسطه مصوبه اخير مجلس كه امكان كانديداتوري پياپي پس از 3 دوره را از نمايندگان سلب ميكنند، اساسا امكان كانديداتوري در انتخابات مجلس يازدهم را ندارد اما چنانچه اينجا به ما گفته و پيش از اين هم به ديگر رسانهها، از مدتها قبل از اين مصوبه هم تصميم خود را گرفته و قرار نيست ديگر وارد انتخابات مجلس شود. آنچه در ادامه ميخوانيد بخشي است از تحليل و پيشبيني جلالي درباره مسائل كشور در سال آينده و انتخابات پيشرو.
بيش از يك سال از اعتراضات ديماه 96 كه به هر حال، نقطه عطفي مهم در تاريخ سياسي كشور و تحولي در حوزه مطالبهگري مردم و البته نحوه برخورد حاكميت با اعتراضات مدني بود، گذشته است. آن زمان، تحليل اوليه عمدتا ناظر بر اين بود كه انگار مردم به نوعي عبور از جريانهاي سياسي گرايش پيدا كردهاند؛ چراكه ميگفتند نه به اصلاحطلب اعتماد كامل دارند و نه به اصولگرا. اما حالا با گذر زمان، به نظر ميرسد انگار شاهد نوعي پوستاندازي در جناحبندي سياسي كشور هستيم. چنانچه زماني اين جناحها با تعابير راست و چپ معرفي ميشد و در ادامه با پوستاندازي هر دو جناح، همين دوگانه اصلاحطلب- اصولگرا جايگزين شد. فكر نميكنيد آرايش سياسي كشور بار ديگر در حال تحول است و احتمالا بايد در آينده نزديك منتظر ظهور جريانهاي جديد البته در چارچوب قانون و در درون كشور باشيم؟
مردم نسبت به وضعيت اداره كشور نقد دارند، نقد جدي هم دارند اما در عين حال به نظر ميرسد چند اصل برايشان حائز اهميت است. يكي اينكه اصل نظام بايد حفظ شود، دوم اينكه امنيتشان دچار خدشه نشود و سوم اينكه بالاخره مردم ما مردم متديني هستند، يعني بهلحاظ مذهبي، پايبند هستند و نميخواهند اين اصول ديني و مذهبي، آسيب ببيند. مصداق اين روحيه را مثلا شما در راهپيمايي بيستودوم بهمنماه ديديد كه با وجود همه فشارها و فضاسازيهاي رسانهها و اين همه دشمني، راهپيمايي بيستودوم بهمن با شكوه كمنظيري برگزار شد. من امسال دقيقا از مسيري عبور كردم كه سال گذشته نيز عبور كرده بودم. بنده پيش از اينكه نماينده تهران شوم، هميشه در بيستودوم بهمن، شاهرود بودم ولي امسال، اگر اشتباه نكنم سومين يا چهارمين سالي بود كه در زمان راهپيمايي تهران بودم. دقيقا هم از مسير پارسال و سالهاي گذشته عبور كردم، امسال شاهد مراسمي بهمراتب باشكوهتر از سالهاي گذشته بودم. همين مساله نشان ميدهد كه اين درك مردم نسبت به وضعيت كشور درست است. شايد برايتان سوال پيش آمده باشد كه آيا واقعا اينكه مثلا همه مسوولان اعتراف ميكنند كه مردم ما، خيلي مردم خوبي هستند، اغراق ميكنند؟ باور كنيد چنين نيست و ما صرفا واقعيتي كه به آن باور داريم را بازگو ميكنيم. اما آيا اين مردم هيچ نيازي ندارند؟! معلوم است كه دارند. آنها چه ميخواهند؟! مردم ميخواهند در داخل كشور اصلاحاتي انجام شود و اين اصلاحات منتج به آن شود كه هم امنيتشان حفظ شود، هم زندگيشان زندگي مرفهتري باشد، هم دينشان حفظ شود و هم ايران حفظ شود. بالاخره مردم ما شرايط را درك ميكنند كه دشمنيها نسبت به اين كشور زياد است. حالا يك بخشي از دشمنيها شايد دشمني با حاكميت باشد، ولي يك بخش از دشمني نسبت به خود ايران است، اينكه آنها آرزو دارند بالاخره اين ملت شكسته شود، كشور تجزيه شود و به سمت و سويي ديگر برود؛ به نظر ميرسد مردم تاحدودي نسبت به اين جريانات سياسي بياعتماد شدهاند و حتي احساس ميكنند كه اين جريانات، بيشتر درون خودشان و در راستاي منافع خودشان هستند. البته جريانات سياسي همانطور كه ميگوييم، جريان هستند، حزب نيستند. درواقع ما با تحزب فاصله داريم و نميتوانيم مسووليتخواهي كنيم. مثلا نميدانيم مجلس را چه كسي يا چه كساني يا چه احزابي تشكيل داده، تا برويم از آنها مسووليت بخواهيم. يك مقدار هم برميگردد به اينكه ساختارمان شفاف نيست، باز مسووليت خواستن روي اين عدم شفافيت ساختار هم بيشتر سخت ميشود؛ لذا من هم فكر ميكنم بالاخره شايد مثلا جريانات جديدي در انتخابات سال آينده و حتي انتخابات هزاروچهارصد ظهور پيدا كند، ولي داخل ايران يك ايرادي كه وجود دارد، اين است كه دو جريان اصلاحطلب و اصولگرا بيش از اندازه تصلب بر بقا دارند. درنتيجه جريانات ديگري هم كه براي انتخابات ميآيند، نميتوانند حضورشان را حفظ كنند. ما بارها در انتخابات شاهد بوديم كه جرياني ميآيد كه اسمي تازه دارد كه به گوش مردم هم نرسيده، اما وقتي دقيق ميشويم ميبينيم كه اين جريان به ظاهر نوظهور هم يا خاستگاه اصلاحطلبي يا اصولگرايي دارد، يا راست است يا چپ.درواقع به نظر ميرسد تا حدودي درگير تصلب اصلاحطلبي و اصولگرايي شدهايم؛ يعني اين دو جريان داخل كشور وجود دارد و اجازه نميدهند كه جريانات ديگر كاري كنند و حتي شكل بگيرند. مثلا شما مجلس را نگاه كنيد، ما آمديم و گفتيم يك جريان سومِ مستقل ميخواهيم، ولي يكباره ديديم دوستان اصلاحطلب و اصولگرا بدون ما رفتهاند، با يكديگر جلساتي گذاشتهاند، بدون ما به يكسري توافقاتي رسيدند و اين توافقات به هيات رييسه سال گذشته منتج شد كه بعد خودشان هم از خودشان ناراحت شدند كه چرا اين رفت و چرا آن آمد و قرارمان اين نبود و از اين حرفها. اين موضوعات نشان ميدهد وقتي هم كه يك جريان جديدي ميخواهد وارد عرصه شود، دو جريان قديمي اصلاحطلب و اصولگرا بهخاطر تصلبي كه دارند، چندان ميداني به جريان جديد نميدهند.
اتفاقا درحال حاضر جريان دولت باوجود آنكه مشخصا با حمايت اصلاحطلبان در هردو انتخابات به موفقيت رسيد اما بيشتر شبيه به همين جريان مستقل يا اعتدالي شما در مجلس است. درواقع بحث اين است كه اين جريان سوم به وجود آمده و هماكنون علاوه بر دولت، رياست و بخش مهمي از كرسيهاي پارلمان را هم در اختيار دارد اما عملا ريشه در همان دو جريان قبلي دارد و بهجاي ارتقاي سطح اعتماد عمومي، اين نگراني را ايجاد كرده كه مبادا ائتلافي ميان دو جناح شكل گرفته كه به نفع مردم نيست. آيا اين جريان سوم منجر به افزايش بياعتمادي عمومي نشده است؟
درواقع اگر بر تحليل سياست روز متمركز شويم، به همين نتيجه شما ميرسيم. ولي بحث اين است كه كشور در حال حاضر به چه جرياني نياز دارد؟! به نظر ميرسد اين جريان يك؛ بايد عقلاني باشد و عاقلانه فكر كنند، دوم؛ متعادل باشد و تندروي نكند و سوم؛ كارآمد باشد و بلد باشد چه كار كند. چون يك وقتي آدم عاقلي است و در عين حال با عقلانيت پيش ميرود، ولي هنوز تجربهاي ندارد و جايي كاري نكرده است، ممكن است به مشكل بخورد. بنابراين فكر ميكنم اين جريان را بايد كنار همديگر ديد. متاسفانه اتفاقي كه تا به حال در دولتها و جريانهاي سياسيمان افتاده، اين است كه هركدام با اسمي آمدهاند اما چون نتوانستهاند خوب كار كنند، اسمها را هم خراب كردهاند. مثلا شما ميگوييد اصلاحطلبي؛ كسي كه نميتواند با اصلاحطلبي مخالف باشد، چون اصلاحات اتفاق بسيار خوبي است و شخصِ مقام معظم رهبري هم در يك مقطعي فرمودند كه مگر يك مسلمان ميتواند بگويد كه اصلاحطلب نيستم؟! هر روز از زندگي يك مسلمان بايد بهتر از ديروزش باشد؛ اين يعني اصلاحطلبي. ولي وقتي اين جريان به شكل كامل و درست اجرا نميشود، يكدفعه در داخل كشور دچار مشكل ميشويم. جريان اصولگرا هم همينطور است. مگر شما ميتوانيد اصولگرا نباشيد؟! اصولگرا يعني چي؟! يعني من داراي مباني هستم. هر انساني بايد به مباني و اصولي پايبند باشد. ميگوييم مباني ما دين، اسلام و تشيع، اعتقاد و انقلاب است و همه اينها ميآيد جزو مباني ما. بنابراين شما هم اصولگراييد و هم اصلاحطلب. وقتي ميآييد و ميگوييد اعتدال؛ مثلا الان شما شايد بگوييد اين جرياني كه شما از آن نام ميبريد، ميشود همين اعتدال. ما ميگوييم نه! حضرت علي(ع) فرمود: «اِعرف الحق». اول حق را بشناس، بعد اهلش را بشناس. ما ميخواهيم با اهلش بياييم. ميخواهيم بگوييم اين آدمهايي كه امروز آمدند و گفتند اعتدال، نتوانستند به آن نقطه برسند و در برخي موارد، حتي چالش و دعوا راه انداختند.
مرادم اين است كه الان مردم ميگويند ما دنبال كساني هستيم كه مشكلات را حل كنند. بعضي ميگويند ما دنبال كساني هستيم كه بيايند كارآمد باشند، نجاتبخش باشند. مثلا در بخش اقتصاد، همان حوزه پرچالش ما بيايند و تغييراتي ايجاد كنند. بنابراين امروز اگر ما مشكلاتي در بحث اقتصاد داريم، بايد ژنرالهاي اقتصادي كشور براي حل اين مساله گردهم جمع شوند. حالا اين ژنرالها از هر جناح سياسي هستند، باشند، چه ايرادي دارد؟! اگر ما يك ژنرال اقتصادي داريم، ولي از لحاظ سياسي اصولگراست؛ يك ژنرال اقتصادي داريم، ولي از لحاظ سياسي اصلاحطلب است، ايرادي نيست. آيا ما نبايد از اين افراد كارآمد در مجموعه كابينه و دولت استفاده كنيم؟! ما ميگوييم، چه اشكالي دارد. نبايد تجربيات كشور را يكباره منسوخ كنيم. ما يك دورهاي چنين تجربهاي را داريم كه گفتند كلا قديميها بروند و يكسري آدمهاي جديد بيايند. تجربه مديريتي كشور را كه نبايد منقطع كرد. ما اين را ميگوييم كه اين آدمها ميشوند آدمهاي كارآمد، يعني آدمهايي كه در جناحهاي سياسي حضور دارند و هيچ ايرادي هم ندارد. اصلا اين جريان اگر بيايد و بگويد بله، من دنبال يكسري آدمهاي اقتصادي هستم كه نه چپ باشند، نه راست، درست نيست. اين حرف بسيار غلط است. اشكالي ندارد، اگر يك آدمي هم پيدا كردي كه به جريانات سياسي نزديك نبود، او را هم بياوريد ولي اگر فردي كارآمد داشتيم كه به جريانهاي سياسي نزديك بود هم دليل نميشود كه مورد استفاده قرار نگيرد. بنده قائلم به اينكه امروز در وضعيتي قرار داريم كه اتفاقا دولت هم بايد متشكل از افرادي كاملا مجرب باشد. ژنرالها و آدمهاي بزرگ بايد به دولت بيايند. الان بايد مسوولان ما از روحيه بسيار بالايي برخوردار باشند. اينكه هر روز براي مردم مرثيه بخوانيم كه نميشود. بگوييم اي مردم گردنه سختي پيشرو داريم، اي مردم دارد سونامي ميآيد، اي مردم قرار است سال آينده خيلي اتفاقات بيفتد، اينكه هنر نيست. در سال پنجاهونه، صدام آمد و فرودگاه مهرآباد را در قلب تهران زد، برخي از مسوولان بلندپايه كشور سراسيمه رفتند خدمت حضرت امام(ره) و گفتند چه نشستهايد كه صدام آمد! امام(ره) هم فرمود «يك دزدي آمد، يك سنگي پرت كرد، فرار كرده، رفته است سرجايش. او ميرود و ما آن چنان سيلياي به صدام بزنيم كه ديگر قدرت بلند شدن نداشته باشد». بحثم اين است كه مسوول بايد از وزانتي قابلقبول برخوردار باشد. من برخي دوستان را در داخل دولت ميبينم كه هر روز حرفهاي نااميدكننده ميزنند. ما بايد برنامهريزي داشته باشيم. ميگويند فردايمان فرداي سختي است، خب پس بايد براي اين فرداي سخت برنامه داشته باشيم، بدون برنامهريزي كه نميتوانيم پيش برويم، سناريوهاي مختلفي بايد داشته باشيم. لازمه اين كار آن است كه نبايد جناحي نگاه كنيم، همه آدمها تواناييهايي دارند، اين تواناييها را بياوريم و امروز بهكار بگيريم. شما اگر يك روزي جنگ نظامي داشته باشيد، ميگوييد هرچه آدم دارم، هرچه توان و قدرت و قوتي داريد، بياوريد كه ما در جنگ از آنها استفاده كنيم. امروز هم بايد همين كار را انجام دهيم.
بحث اين است كه شايد اصلاحطلبان نتوانند در اين دو انتخابات مهم پيش رو، 98 و 1400 همچون 3 انتخابات 92، 94 و 96 آراي مردم را بسيج كنند، در حالي كه پايگاه رأي اصولگرايان تقريبا ثابت است. سوال اين است كه چه شخصيت يا حزب يا گروهي در شرايط كنوني قادر است علاوه بر ايجاد اجماع بين سياسيون، اعتماد عمومي را نيز جلب كرده و رأي بگيرد؟ فكر ميكنيد اين چهره يكي از همين افرادي است كه ما به عنوان چهرههاي اصولگرا، اصلاحطلب يا اعتدالي در حاكميت ميشناسيم يا ممكن است فردي وراي اين دستهبنديها نيز امكان حضور داشته باشد؟
اينجا بايد عقلاني برخورد كرد. من فكر كنم ديگر زمان اشخاص گذشته، چون متاسفانه ما در اين چند سال گذشته، با دست خودمان خودزنيهاي بسياري را نسبت به افراد خودمان داشتيم. الان تحليلي كه وجود دارد، اين است كه انتخابات مجلس، انتخابات خوبي خواهد بود. دليلش اين است كه يك بخشي از انتخابات مربوط به شهرهاي بزرگ است. شايد مشاركت بهويژه در شهرهاي بزرگ، آنگونه كه انتظار داشته باشيم، نباشد ولي در شهرهاي كوچك به دليل اينكه تنوع وجود دارد و هركدام از نامزدها سعي ميكنند آراي بيشتري جذب كنند و مردم هم به نوعي يك تعلقخاطري به كانديداهاي خودشان دارند، احتمالا انتخابات پرشور خواهد بود. در شهرهاي بزرگ هم اگرچه نميتوانيم بگوييم كه درصد گستردهاي شركت ميكنند ولي به نظرم مشاركت بد نخواهد بود.
فكر ميكنيد فرد يا جرياني بتواند همچون دو، سه انتخابات اخير، پيروز مطلق باشد؟!
خير، من فكر ميكنم پيروزي مطلق در شهرهاي بزرگ به دست نميآيد و اتفاقا باتوجه به اصلاحاتي كه درخصوص قانون انتخابات مجلس درحال انجام است، منجر ميشود كه تغييراتي حاصل شود و اين درحالي است كه معتقدم پيروزي مطلق چيز خوبي نيست. بايد انتخابات خصوصا در شهرهاي بزرگ تناسبي شود.
يعني چطور؟!
مثلا اگر دوره قبلي انتخابات تناسبي بود؛ وقتي شما اقليت را حذف ميكنيد، يعني يك جناح يكدفعه ميآيد و ميگويد من پيروز مطلق هستم، يكي ديگر هم شكستخورده مطلق خواهد بود. الان تقريبا در دنيا يك چنين چيزي منسوخشده است، چون ميگويند اساس دموكراسي، صيانت از حقوق اقليت است، نه حقوق اكثريت. لذا چه كار ميكنند؟! انتخابات را تناسبي برگزار ميكنند. در همين عراق كه همسايه ما است، همين كار را ميكنند. مثلا اگر در همين دوره دهم در تهران انتخابات تناسبي بود، با همان ميزان آرا، نوزده نفر از ليست اميد وارد مجلس ميشد، يازده نفر هم از ليست اصولگرايان. بنابراين ميتوانست اتفاق بهتري از چيزي كه الان رقم خورده، رقم بخورد. اين تعاملات اتفاقات در داخل پارلمانها خيلي شكل ميگيرد و آدمها خيلي به همديگر نزديك ميشوند و همديگر را ميشناسند و بيشتر ميتوانند با همديگر كار كنند. بنابراين اگر انتخابات به سمت تناسبيشدن برود كه طرح فعلي مجلس هم همين هست، طبعا پيروزي مطلق در شهرهاي بزرگ هم از بين ميرود. ما قائليم به اينكه در شهرهايي كه نمايندگاني بيش از سه كرسي دارند، ميشود انتخابات را به شكل تناسبي برگزار كرد. نكته ديگر اينكه در حال حاضر جناحهاي سياسي ما به يك عقلانيت و بلوغ خوبي رسيدهاند و با يك فرمول جديد ميشود كاري كرد كه دوباره انتخابات، انتخابات پرشوري شود و اين فرمول هم همان نشاندادن عقلانيت است. مثلا اگر همين جريانات سياسي و جناحهاي سياسي ما به نوعي بتوانند در كنار همديگر قرار بگيرند كه رقابتهايشان رقابتهاي سامانمند و همكاريجويانهاي باشد، شاهد چنين اتفاقي خواهيم بود. مثلا در بعضي از مناطق ليستها ميتواند مثلا ليستهاي مشترك باشد، چه ايرادي دارد؟! ما قبلا هم داشتيم. اگر يادتان باشد تا مجلس پنجم، جامعه روحانيت مبارز و مجمع روحانيون مبارز كه ليست اصلي تهران را ميبستند، افرادي مشترك داشتند و يك تعدادي از كانديداها به طور مشترك در هر دو ليست حضور داشتند. ولي از مجلس ششم اين روال يك مقدار به هم ريخت. بنابراين ميشود دوباره گامهايي را براي مشاركت بيشتر برداشت.
اين مصوبه اخير مجلس، شما را از شركت در انتخابات مجلس منع ميكند؛ آقاي لاريجاني و خيليهاي ديگر را هم همينطور.
من كه خودم از مدتها پيش گفته بودم كه در انتخابات آتي حضور پيدا نخواهم كرد. البته در تلويزيون هم مدتي پيش مصاحبه داشتم و گفتم كه در انتخابات حاضر نخواهم بود و واقعا هم همينطور است. حتي بنا داشتم زودتر هم بتوانم بروم كه نميشود. ولي فارغ از بحث شخص بنده، به هر حال اين موضوع ايدهاي بود كه اتفاقا دوستاني كه سابقه طولاني نمايندگي دارند، مطرح كردند؛ يعني از اين آدمهاي جديد نبودند. به هر حال آقايان اميري خامكاني و تابش كه طراح بودند، پنج دوره سابقه نمايندگي دارند. اتفاقا با من و با آقاي دكتر لاريجاني و ديگران هم مشورت كردند، يعني نگاه ما هم نسبت به اين مساله مثبت بود كه بالاخره يك فضايي هم ايجاد شود كه آدمهاي جديدي هم بيايند. ولي از وقتي كه اين تصويب شد، انتقادات خيلي شديد شده و گفته ميشود كه مجلس جايي نيست كه شما بياييد افراد را از حضور در آن محروم كنيد. من شنيدم احتمالا شوراي نگهبان هم اين مصوبه را رد ميكند. با يكي از دوستان پژوهشگاه شوراي نگهبان كه صحبت ميكردم، ميگفت در مورد رياستجمهوري، اصل قانون اساسي است كه رييسجمهور بيش از دو دوره نميتواند اما درمورد مجلس چنين اصلي وجود ندارد، بنابراين، آنها ميگفتند احتمال اينكه شوراي نگهبان اين مصوبه را رد كند، وجود دارد.