نگاهي به فيلم «غلامرضا تختي»
پانوشتي بر يك زندگي
كامل حسيني
زماني يك استاد جامعهشناسي گفته بود: ... اكنون زلزله بويينزهرا پانوشتي بر زندگي تختي است نه برعكس... هماكنون با ديدن فيلمِ زندگينامهاي «غلامرضا تختي» نگاهمان به كدامين پانوشتي ميافتد كه اين فيلم، دوباره آن را بر پيشاني تختي بازنويسي كرده است؟ پاسخ به اين پرسش بسيار روشن است زيرا كارگردان در پسزمينه مردمي بودن جهان پهلوان تختي، از طريق يك راوي، ساختار مملو از ديالوگهاي كشدار و سكانسهاي متعدد با مضموني نزديك به هم، پانوشتي از تاريخ كشمكش روحي و فكري فرد با جامعه سياسي و اجتماعي را بر پيشاني تختي بازنويسي كرده است. به سبب دانش نسبي و نسبتا كافي بيشتر تماشاگران در مورد تختي و از قضا ساختار فيلمنامهاي كار بهرام توكلي، فيلم «غلامرضاتختي» بيشتر از آنكه در حس تماشايي ما تعليق و دلهره بيافريند بيشتر حسي تراژدي يا گونهاي از غلبه يك ديدگاه در مورد مرگ مرموز تختي برميانگيزد نسبت به قهرماني كه از همان سكانس آغازين فيلم، وصيتنامهاش دال بر داستان كشمكشهايي است كه شروع آن، بُرش از ليوان مرگآور به دوران كودكي و پايان آن برش از ليوان مرگآور به حيات ابدي. در شخصيتپردازي خود تختي هم نسبتا موفق عمل شده است زيرا شايد به حكم كم حرف و خجالتي بودن شخصيت تختي، ديالوگ كمتري از زبان او جاري است و بيشتر كنشهاي پرمعني در سكوت يا در كمترين و كوتاهترين ديالوگ به تصوير كشيده شدهاند و بيشتر، كنشهاي قهرمان است كه جلوهگر عظمت اخلاقي خود تختي است. در ميانه روايت، قهرمان اصلي آرامآرام با بحرانهايي روبهرو ميشود كه هسته پيرنگ اصلي را شكل ميبخشند و دگرگوني در شخصيت تختي را بسيار خوب جلوهگر ميكنند. احتمالا كارگردان نيز بر اين باور پايبند است كه اختلاف با همسر نقشي در بحران شديد روحي و مرگ تختي نداشته است و حتي به سبب احترام به زندگي خصوصي چندان به اثبات اين مساله هم نميپردازد. در حقيقت، تقابل ميان خود تختي با ملايمات و معضلات دروني كه برخي از آنها زاييده بيمهري جامعه سياسي و ورزشي آن دورانند در كنار درگيري و رودررويي فرد با خود جامعه از همين جا تداوم مييابد؛ سپس تختي از وجود عيني خودش آنچنان دور و دورتر ميشود تا همين شكاف و فاصله از خود، علت جهش از ميانه روايت به سوي پايان بحران ميشود. وحدت مضمون و نزديكي پيرنگ اصلي با پيرنگ فرعي درگيري تختي با ماجراي كودتاي 28 مرداد در استمرار همديگرند و كنش مردمداري تختي در سكانس تلاقي با دكتر مصدق نمايان است. و اما سكانس پاياني به گونهاي هنرمندانه بسط همان سكانسهاي آغازين فيلم است كه با مرگ تختي پايان درگيريها رقم ميخورد و همانطور كه بيان شد ظاهرا به سبب اينكه هدف فيلمساز درصدد بازگويي زندگينامه تختي بوده نه آفرينش يك درام معمايي؛ بُرش دومين سكانس ليوان آب سرد به مرگ تختي، روايت را به آخر خط خود ميرساند تا در نقطه اوج بحران و سپس پايان كشمكش، چشمان خدمه هتل از دستيابي به آرزوي حضور شوكت مردمداري تختي در ماجراي پيوندش با نگاهي پر از انتظار براي هميشه ناكام بماند.