اميرو و لبخند جاودانهاش
حسن لطفي
براي كساني مثل من كه مهاجرت ناگهاني امير نادري غم به دلشان نشاند حضور پررنگ تصوير خندان بازيگر اصلي اين فيلم در سي و هفتمين جشنواره جهاني فيلم فجر شاديبخش است. آن هم در حالي كه بيش از 35 سال از ساخت اين فيلم خلاقانه و تاثيرگذار ميگذرد؛ تاثيري كه بيشتر از آنكه بر مخاطب اثر بگذارد بخشي از جريان فيلمسازي تجربهگرا و جوان كشور را متحول كرد. اين يگانه حسن دونده نيست. هر بار كه دونده را تماشا ميكنم اميد و نشاط دلنشين موجود در فيلم برايم لذتبخش است. اميرو اگرچه در شرايط دشواري زندگي ميكند اما تلاشش براي رسيدن به آگاهي و هويت به بيننده آشنا با نشانههاي فيلم حس خوبي ميدهد؛ حسي كه انگار در فيلمهاي زمانه ما كمتر شده است. حسي كه در اولين روز جشنواره به هنگام تماشاي فيلم يومالدين ساخته ابوبكر شوقي فيلمساز مصري به سراغ من و تعدادي از تماشاگران فيلم آمد. جالب اينجا بود كه وقتي فيلم شروع شد در همان سكانس اول كسي كه كنارم نشسته بود فيلم را شبيه فيلم متري شيش و نيم سعيد روستايي دانست كه روايتگر زشتيهاي موجود در جامعه است. اما هر چقدر كه فيلم جلوتر رفت دانستيم اين فيلمساز مصري در محصول مشترك كشورش با اتريش مغلوب زشتيهاي موجود در زندگي آدمي مطرود (به خاطر جذام) نشده و آدمهاي فرودست جامعهاش را در تركيب زشتي و زيبايي به تصوير كشيده است. اگر در فيلم آدمهاي بخيل، متعصب، دزد و.... كار خودشان را ميكنند و آشغالدانيها را ميسازند، افرادي هم هستند كه در ميانه زبالهها و شرايط دشوار درد بيماري مهلك جذام را كاهش ميدهند و رقص و شادي را به جنگ ناملايمات ميفرستند؛ رقصي كه بيشباهت به شادي اميرو به هنگام پيروزياش در فيلم دونده نيست؛ دوندهاي كه لازمه سينماي ايران است و حيف كه اميرو (اينبار منظورم امير نادري است) در وطنش نيست تا در پرديس چارسو قدم بزند و در شهر بگردد و تصوير اميروي خودش را بر تلويزيونهاي پهنپيكر و بيلبوردها ببيند. روز اول جشنواره برايم با تماشاي فيلم جوئل ساخته كارلوس سورين از كشور آرژانتين به انتها رسيد؛ فيلم سر و شكلداري كه پس از تماشاي يومالدين مطمنم كرد حداقل حسن جشنواره جهاني براي تماشاچيان علاقهمند سينما تماشاي فيلمهايي از كشورهايي است كه اگر جشنواره نباشد غوغاي سينما فرصت آشنايي با آنها را از ما ميگيرد.