سوگ و ستايش
ميلاد نوري
سقراط در شبي كه جام شوكران نوشيد، در خطاب به يارانش از ناميرايي نفس سخن گفت و مدعي شد كه فلسفه مشق مرگ است، اما فيلسوفي كه مشق مرگ ميكند، مشق زندگاني نيز ميكند؛ زيرا با جستوجوي مداومش براي يافتن معنا و حقيقت، به ما ميآموزد كه جريان زيستن معنادار است. محسن جهانگيري نيز فيلسوفي از تبار مرگانديشان همواره زنده بوده است. در چندين مواجهه كه با وي داشتهام دريافتم كه سلوك اخلاقياش مشق مرگ از خودي و تمرين زندگي با حقيقت است. در ستايش وي همين بس كه زندگانياش مصداق كاملي از سلوك خردورزانه و اخلاقي بوده است و اين در كنار آن سلوك علمي است كه الهيات و كلام و فلسفه را در شخصيت سترگ وي به اوج رسانده و وحدت ميبخشيد. اين قدرت معرفتي در آثار پرقوت علمياش نمايان بوده است كه بسياري از آنها، همچون ترجمه كتاب اخلاق اسپينوزا يا آنچه در باب ابنعربي نوشته است، بيرقيب و بينقص برجاي ماندهاند. اين درحالي است كه وي مشتاقانه در پي حقيقت بود و سلوك معرفتي را بيش از بروز معرفتي مياستود. در مواجههايي كه در كنار جمعي از دوستان با وي داشتم به ما توصيه كردند بيش از آنكه در پي نوشتن باشيم، در پي خواندن باشيم. اين خود نمايانگر روح حقيقتطلبانه او است كه جستوجوگري مداوم و روح نستوهش را نمايان ميسازد. در اين ميان نبايد فراموش كنيم كه تلاشهاي آموزگارانهاش در طول سالها تدريس در دانشگاه تهران نسلي از معلمان ارزشمند برجاي گذاشته كه خود منشا آثار و معرفتند.