بغضهاي كال من، چرا چنين
عبدالجبار كاكايي
آنچه تاكنون درباره قيصر امينپور گفته شده، اين است كه او يكي از ستونهاي شعر موسوم به انقلاب است؛ شعري كه ماهيتش شعر اجتماعي بود، متعهد به آرمانها و موضوعات مورد توجه مردم كه در صد سال اخير بيسابقه هم نيست. در دوران مدرنيته مطالبات اجتماعي در شعر پررنگتر شد و شاعران صراحتا به مطالبات اجتماعي ميپردازند.
غالبا جريان چپ وابسته به حزب توده ادبيات اجتماعي را در تسلط خود داشت و شاهكارهاي ادبيات و قصه و شعر، بيشتر نوشته نويسندگان چپ بود. در سالهاي اخير اما، جريانهاي ديگر بهويژه روشنفكران مسلمان هم به حوزه مطالبات اجتماعي ورود كردند و قيصر در زمره كساني بود كه در اين زمينه نوآوري و نگاه هنرمندانهاي داشت.
از شاخصهاي قيصر اين بود كه در طرح مطالبات اجتماعي هيچوقت نگاه هنرياش را فراموش نميكرد؛ يعني همان توقعي كه از شاعر ميرود. بازي هنرمندانه با كلمات در پيچيدهترين شرايط و در بحرانيترين سالهاي جنگ، قيصر در ساخت دوبيتيها و رباعيهايش، شعرهاي كوتاه و نيماييهايش اصرار بر استفاده از ظرفيتهاي هنري داشت. اگر نمونههايي از رباعياتش را مرور كنيد، متوجه خواهيد شد كه دغدغه قيصر خلق يك اثر هنرمندانه است، نه صرفا بيان يك موضوع اجتماعي. اما در كنار طرح يك موضوع اجتماعي حفظ ماهيت هنري اثر هم جزو ويژگي شاعران تراز اول و بزرگ است كه قيصر هم جزو شاعراني بود كه هر دوي اين خصوصيات را داشت.
قيصر امينپور آرمانها و اعتقاداتش بعد از انقلاب سال 57 نمونه روشني از آزاديخواهي و آزاديطلبي و منش اجتماعي جوانمردانه در كنار ساير جريانهاي ادبي روزگار بود. قيصر انتقاد از استبداد و خفقان و سانسور را هم داشت. در يكي از غزلهايش ميگويد: «بغضهاي كال من، چرا چنين؟/گريههاي لال م، چرا چنين ؟/ ...اي چرا و اي چگونه عزيز !/ جرأت سوال من، چرا چنين؟» در سالهاي اخير تاسف ميخورد از اتفاقاتي كه در دور و برش ميافتاد به ويژه از اتفاقات اجتماعي و سياسي كه دردآور بود. شاعران حوزه هنري با وضعيتي كه در تاريخ انقلاب سراغ داريم وقتي كه از حوزه ميرفتند مانند قيصر كه سروش نوجوان را دست گرفت از يكديگر جدا افتادند و پخش و پراكنده شدند. به نظر ميآمد آنچه نياز است براي مديران فرهنگي و هنري ما، بيشتر سفارشنويسي بود و قيصر سفارشينويس نبود. او از دلش مينوشت.
بين افرادي كه از دل مينويسند و سفارشينويسها خط روشن و پررنگي وجود دارد كه بعضيها از مخالفين قيصر آن را انكار ميكنند.
در واقع ميخواهند همه را با چوب شاعر حكومتي برانند چون حسادت باعث ميشود آدم بزرگي را نبينند كه در عين حال كه مدافع يك جريان انقلابي اجتماعي است، هنرش هم مورد توجه و قبول مردم است و حرفش را نيز با صراحت بيان ميكند. بنابراين انگ شاعر دولتي و حكومتي به او ميزنند. براي كارگزاران فرهنگي نظام كه طبعا سفارشينويس و مبلغ دوست دارند، شعرها و حرفهاي قيصر خيلي براي آنها شيرين نبود. آنها نيز نيمه آشكار قيصر را ديدند و غافل از نيمه پنهان او بودند. او در زمره كساني بود كه به نظر من هم كارگزاران فرهنگي و هنري نظام در تخريب شخصيتش تلاش كردند و هم مخالفانش، متظاهران به روشنفكري، نه روشنفكران واقعي. اصحاب رسانههايي كه تظاهر به روشنفكري ميكنند با انگ شاعر حكومتي در تخريب او تلاش كردند. اما به هر حال همانطور كه ديديم قيصر از تمام اين موانع عبور كرد و ماندگار شد.
انسانهاي بزرگ در تاريخ و فرهنگ ما ماندگار ميشوند. با وجود اينكه به تعبيري خانهزاد قدرت باشند و در دل يك نظام قدرتمند سياسي كارهاي هنريشان را آغاز كرده باشند. در تاريخ هم وقتي آثار بزرگان را بررسي ميكنيم ميبينيم كه زندگيهايشان با اينكه غالبا مباشر دربارها بودند و نزديك به دربار بودند اما حرف و سخنشان چنان استوار و محكم بود كه در تصرف و اختيار نظامهاي سياسي قرار نميگرفت.
كسي مثل سعدي كه حاكمان زمان خودش را نصيحت ميكرد، اما چه كسي ميتواند انكار كند كه سعدي همنشين بزرگان روزگار خودش بوده، يا حافظ و مولانا يا حكيم ابوالقاسم فردوسي.
به هر حال غرض اين بود كه بگويم با وجود اينكه قيصر مدافع يك انقلاب اجتماعي كلان بود اما كاملا آثار ماندگاري خلق كرد و به نظر من يكي از چهرههاي ماندگار تاريخ ادبيات اجتماعي ما هم خواهد بود.