هر بسته كاغذي كتاب نيست
اسمعيل اميني
كتابخانه، آرام نشسته بود و داشت مطالعه ميكرد. يك بسته بزرگ كتاب ساختگي با سروصدا وارد شد: سلام! سلام! سلام و صد سلام به كتاب و كتابخانه و دوستداران كتاب. كتابها و دوستداران كتاب نگاهي به آن بسته پر سرو صدا كردند و باز مشغول مطالعه شدند.
بسته بزرگ كتاب ساختگي گفت: چرا شما اينقدر سرد و بيانرژي هستيد؟ من مجموعهاي از كتابهاي پرفروش و چاپ صدم به بالا هستم و آمدهام به جمع شما دوستان. چرا كسي حرفي نميزند؟ چرا كسي نميآيد با من عكس سلفي بگيرد؟ بشتابيد! بياييد و از اين چهره مطرح امضا بگيريد.
كتابها به آن بسته بزرگ نگاه كردند و سر تكان دادند.
يك كتاب قديمي به آن بسته اشاره كرد و آرام گفت: لطفا سكوت را رعايت كنيد! اينجا كتابخانه است.
بسته كتاب ساختگي گفت: چرا سكوت؟ وقت شكستن سكوت رسيده است. من كتاب مطرح بازار هستم و به باشگاه صدتاييها تعلق دارم. يعني بيش از صد بار چاپ شدهام.
كتاب قديمي آهسته گفت: سكوت براي مطالعه ضروري است. تو روزي چند ساعت مطالعه ميكني؟
بسته كتاب ساختگي گفت: من به جاي مطالعه، مصاحبه ميكنم. سخنراني ميكنم. عكس سلفي ميگيرم. توييت ميكنم.
- روزي چند دقيقه، فكر ميكني؟
- فكر؟! فكر و خيال افسردگي ميآورد. شاد باشيد و پرانرژي باشيد و حرف بزنيد.
- تا حالا چند تا كتاب خواندهاي؟
- ...
بسته كتاب ساختگي سكوت كرد.
- بدون سفارش و توصيه و پول اداري، چند نفر خودشان رفتهاند و اين كتابهاي چاپ صدم را خريدهاند؟
- ...
بسته كتاب ساختگي باز هم سكوت كرد.
كتاب قديمي گفت: ديدي سكوت چيز خوبي است.