منش فكري صادق آئينهوند در گفتار محمد سروش محلاتي
اتصال به ريشه و نيازهاي زمانه
محسن آزموده| صادق آئينهوند از بسياري جهات در ميان پژوهشگران معاصر تاريخ اسلام، چهرهاي متمايز است. او علاوه بر تحقيق و پژوهش و تاليف و نگارش در حوزه تاريخ و تدريس آن در دانشگاهها به تاريخ در مقام يك دانش جديد توجهي جدي داشت و گذشته از تاكيد و مبادرت به نهادسازي و ايجاد انجمن علمي تاريخ، بر ضرورت اصلاح علم تاريخ در نظام آموزشي نيز اصرار داشت و در اين زمينه اقدامات موثري صورت داد. وي همچنين به اهميت گرايشهاي نوين در مطالعات تاريخي آگاه بود و در آثار خودش نيز با رويكردهاي فرهنگي و اجتماعي به روايت تاريخ ميپرداخت. از همه مهمتر آنكه آئينهوند در مقام يك روشنفكر و نوانديش ديني، از دانش براي دانش فراتر ميرفت و توجهش به سنت و ميراث فرهنگي و معرفتي صرفا براي كنجكاوي نبود، بلكه گذشته تاريخي را مبنايي براي اصلاح وضعيت امور در روزگار كنوني در تلاش كامل براي انطباق با تحولات روز در نظر ميگرفت. مراسم نكوداشت چهارمين سالگرد درگذشت اين پژوهشگر و محقق نام آشناي معاصر در حوزه مطالعات تاريخي و به ويژه تاريخ اسلام عصر پنجشنبه پنجم ارديبهشتماه در مركز همايشهاي بينالمللي كتابخانه ملي با حضور شماري از استادان و پژوهشگران برگزار شد. در اين مراسم اشرف بروجردي رييس سازمان اسناد و كتابخانه ملي به تعابيري از دكتر آئينهوند پرداخت، فاطمه راكعي و سهيل محمودي به ياد او اشعاري خواندند، عبدالله ناصري به مرور ادوار حيات فكري او پرداخت و محمد سروشمحلاتي درباره توجه آئينهوند به اصول از سويي و شرايط امروز از سوي ديگر سخنراني كرد. در اين مراسم حجتالاسلام سيدهادي خسروشاهي، حجتالاسلام هادي خامنهاي، شهيندخت مولاوردي، نجفقلي حبيبي، هادي خانيكي، مصطفي معين، غلامرضا حيدري، محمدجواد حقشناس، فياض زاهد، جواد محقق، عبدالواحدموسوي لاري، محمود صادقي، احمد مسجدجامعي، محسن آرمين، غلامرضا ظريفيان، عباس آخوندي و ... حضور داشتند. در ادامه گزارش سخنراني حجتالاسلام سروشمحلاتي و عبدالله ناصري را ميخوانيم.
آن نخي كه مجموعه آثار زندهياد صادق آئينهوند را به يكديگر پيوند ميدهد، دو دغدغه است: 1- اتصال به ريشه و 2- پاسخگويي به نيازهاي زمانه. آئينهوند خود در مقدمه مجموعه آثارش نوشته است:«رويكرد راقم اين سطور در نگارش اين كتاب، محور هدفمند اتصال به ريشه (اسلام) و انطباق با نياز امروز است.» به طور كلي كساني كه به دو موضوع «ريشه» و «نياز» ميپردازند 3 گروه هستند: 1- كساني كه اصالت را به حفظ ريشهها ميدهند و معتقدند هر چه غيرريشه باشد، فاقد اصالت و اعتبار است لذا به دنبال اين هستند كه مباني و اصول اسلامي حفظ شود اما تغيير و تحولاتي كه در زندگي بشر رخ ميدهد مثل ظهور دانشها و معارف جديد، برايشان اهميت چنداني ندارد. 2- كساني كه معتقدند ما در اين زمان زندگي ميكنيم و تاريخ به كار ما نميآيد و بايد پاسخهايمان را امروز بيابيم و پاسخهاي گذشته اعتباري ندارد. اين گروه دغدغه ريشه ندارند بلكه اهتمام به ريشهها را بازدارنده ميدانند. 3- كساني كه هم به ريشهها اعتقاد دارند و هم معتقدند براي استفاده از آن ريشهها نيازمند به علوم و تجارب جديد بشري هستيم و آن ريشهها اگرچه براي تغذيه مباني فكري ما لازم است اما براي رسيدن به محصول مطلوب كافي نيست. مرحوم دكتر آئينهوند به اين گروه سوم متعلق بود.
مطهري و خدمات متقابل اسلام و ايران
براي نمونه كتاب «خدمات متقابل اسلام و ايران» يكي از بهترين آثار تحقيقي مرحوم استاد شهيد مطهري را ميتوان مثال زد كه در آن دغدغه ريشهها به وضوح آشكار است. در اين كتاب استاد مطهري هم تحقيقات خودش را ارايه كرده و هم به تحقيقات پژوهشگران ديگر ارجاع ميدهد كه اين ارجاع ويژگيهاي خاص خودش را دارد. مثلا استاد مطهري در آن كتاب به سيدحسن تقيزاده ارجاع ميدهد و نشان ميدهد كه حتي تقيزاده هم ريشهها را انكار نميكند. براي مثال در كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران به نقل از تقيزاده آمده است:«اسلام آييني نو داراي محاسن و اصول و قوانين منظم آورد، انتشار اسلام در ايران روح تازه و ايماني قويتر دميد كه دو مايه مطلوب نيز بر اثر آن به اين ديار آمد، يكي زبان بسيار غني و پرمايه و وسيع يعني عربي بود، اين زبان وقتي كه به ايران آمد و به تدريج با زبان لطيف و نغز و دلكش آريايي و تمدن ايراني ممزوج و تركيب شد و جوش كامل خورد به وسيله سخنوران بزرگ ايراني قرون چهارم و پنجم و ششم و چند نفر بعد از آن، سكه فصاحت كمنظير خورد. براي ما زباني به وجود آورد كه لايق بيان همه مطالب شد و نماينده درخشان آن سعدي، حافظ، ناصرخسرو و امثال آن هستند. ديگري علوم و معارف و تمدن بسيار عالي پرمايهاي بود كه به وسيله ترجمههاي كتب يوناني و سرياني و هندي به زبان عربي در مشرق اسلامي و خلافت و قلمرو خلافت از اواسط قرن دوم تا قرن سوم بين مسلمين آشنا به زبان عربي و به خصوص ايرانيان انتشار يافت». در ادامه استاد مطهري اضافه ميكند كه مسلمين چه آثاري را در فرهنگ ايراني وارد كردند و در نتيجه در كشورهاي اسلامي و مخصوصا در ايران اين فرهنگ علم و دانش هزاران عالم نامدار مانند ابنسينا، فارابي، بيروني، محمدبن زكرياي رازي و... با دهها هزار تاليف مهم البته 99 درصد به زبان عربي به ظهور آمدند و تمدن بسيار درخشان اسلامي به وجود آمد. يعني استاد مطهري ميكوشد با استناد به محققاني چون تقيزاده و زرينكوب ريشهها را تبيين كند. چنانكه اشاره شد در گرايش اول تنها دغدغه ريشههاست اما كساني كه در اين گروه قرار ميگيرند، نميدانند كه اين ريشه امروز در چه فضايي قابل نگهداري و رشد است. استاد شهيد مطهري در يادداشتهاي خودش درباره اين افراد مينويسد:«عدهاي آنگاه كه خزانهها بسته ميشود، فرياد وااسلاما ميكشند و وقتي آرزوي ظهور حضرت حجت(عج) را دارند براي اين است كه حضرت بيايد و به خيال آنها حمامهاي دوش را تبديل به خزينه كند». امروز نيز برخي تصور ميكنند مراد از اسلام ناب، يعني از بين رفتن همه دستاوردهاي بشري و بازگشت به گذشته و به همان شيوهاي كه در گذشته زندگي جريان داشت. شهيد مطهري در اين زمينه مينويسد:«يادم هست كه مرحوم آيتالله بروجردي كه به قم مشرف شدند از همان ابتدا در منزلشان تلفن داشتند. عدهاي از همين تيپ مردم حركت كردند، آمدند قم و به ايشان پيشنهاد كردند، تلفن را برداريد.» بنابراين مخالفت با برخي از ابزارهاي جمعي در روزگار ما، امور جديد و تازهاي نيست و پيوسته اين تلاشها وجود داشته و پيوسته مقاومتهايي از سوي علماي آگاه در برابرش صورت ميگرفته و ما بايد اين مقاومتها را تقويت كنيم و تسليم اين جريان نشويم.
ريشه چيست؟
به هر حال جريان اول دغدغه اصالت در فرهنگ را دارد اما دغدغه پاسخگويي به نيازهاي روز ندارد و معتقد است، آنچه وارد ميشود از زلال بودن چشمه فرهنگ اسلامي ميكاهد. جريان دوم در مقابل معتقد است، ريشهها جز مانع و مزاحم چيزي نيستند و عامل عقبافتادگي ما در طول تاريخ هستند و بايد اين ريشهها را قطع كرد و چشمهها را خشكاند. يعني ميخواهند عقبه فكري و تمدني ما را نابود كنند. اما استاد آئينهوند در آثار خودش، بنا بر شهادت خودش هم دغدغه اتصال به ريشه دارد و هم انطباق با زمان. البته ادعاي داشتن چنين رويكردي آسان است اما در عمل كار دشواري است. به عبارت ديگر حل مشكلاتي كه در ناهمخواني اين دو رخ ميدهد به دانش و اطلاعات زيادي نيازمند است تا بتوان تكتك آنها را حل كرد و اتصال به ريشه را حفظ كرد. زيرا اگر به اين مشكلات پاسخ داده نشود، اين اتصال به صورت قهري قطع ميشود و مراجعه به ريشههاي فرهنگ ديگري اتفاق ميافتد. از آنجا كه تخصص استاد آئينهوند تاريخ بود، اين راه را شروع كرد. اولين نكتهاي كه در مسير رسيدن به ريشه از آثار دكتر آئينهوند مستفاد ميشود، اين است كه بايد ريشه را شناسايي كرد و فهميد كه ريشه كجاست و چيست. اين جريان فرهنگي همراه با خودش امور زيادي را آورده است. البته در ابتدا آب زلالي از آن چشمه سرازير شده است اما آيا بعد از گذشت قرنها همچنان به همان زلالي در اختيار ما قرار گرفته است؟ چه كسي ميتواند در اين زمينه داوري كند؟ مهم اين است كه دكتر آئينهوند دانش خودش را براي زلالسازي اين فرهنگ و تشخيص آنچه اضافه شده و از سنخ اين فرهنگ نيست و با بنمايههاي اين فرهنگ سنخيت و تناسبي ندارد با تحليل دقيق تاريخي مشخص كند. با تحليل تاريخي ميتوان نشان داد كه هر كدام از اين خردهفرهنگها و باورها و انديشهها و تفكرات در كجا و در چه شرايطي به جويبار فرهنگ اسلامي وارد شدهاند و به آن متصل شدهاند. اين كاري است كه او آغاز كرد. براي اين بحث به كتاب «سي سال در تاريخ» استاد آئينهوند مراجعه ميكنم. در اين كتاب ايشان مينويسند:«سخن من اين است كه بعد از كتاب خدا، «اسلام معيار»(كه از اصطلاحات خاص دكتر آئينهوند است) كه وجود كتبي دين است، آن وجود عيني و ملموس به عنوان اسلام معيار كجاست؟ پيغمبر اكرم(ص)؟ آري، ائمه(ع)؟ آري. اما هر دولت و حكومتي كه به نام اسلام در طول تاريخ آمده را ميتوان به عنوان اسلام معيار در نظر گرفت؟ آيا تاثيراتي كه اين دولتها به نام دين در جامعه اسلامي داشتهاند را نيز ميتوان اسلام معيار دانست؟ نخبگان و اسلامشناسان بايد در اين زمينه تحقيق نمايند و با توغل آسيبشناسي كنند تا دريابند مشكل ما از كجاست.»
از تسامح تا غاليگري
بعد ايشان يك مثال ميزنند و مينويسند: شيعه قرن اول هجري براي شيعه قرن سوم هجري، متسامح است و شيعه قرن سوم براي شيعه قرن پنجم متسامح است.» يعني جريان دينداري مدام در حال تورم است. يعني از سويي تسامح از دست ميرود و از سوي ديگر غلو زياد ميشود. يعني «شيعه قرن سوم هجري براي شيعه قرن اول غالي(اهل غلو) است» و چيزهاي زيادي را اضافه كردهاند همچنين است «شيعه قرن پنجم براي شيعه قرن سوم نيز غالي است. حالا پرسش اين است كه آيا نصوص و سيرهاي كه در اختيار شيعه قرن اول بود در اختيار شيعه قرن سومي يا قرن چهارمي نبود؟ قرآن، سنت، عقل و اجماع همان هستند كه هستند، ائمه طاهرين(ع) نيز در همه عرصهها حجت هستند پس اين تفاوت نگاه كه گاه از مرز متسامح تا مرز غالي در نوسان است از كجا نشات ميگيرد؟» اين نگاه به تاريخ تحولات نشاندهنده آن است كه دكتر آئينهوند صرفا يك مورخ نيست كه حوادث تاريخي را ثبت و تحليل كند. او دغدغه ديگري دارد كه بسيار مقدس است. او مينويسد:«همه از ادبيات ديني و مصلحتهايي كه سلطان و دستياران او در ادوار تاريخ وضع ميكنند و گاه حاشيه را متن و اصل را فرع و فرع را اصل ميكنند». يك مورخ بايد بتواند تغيير و تحولات را شناسايي كند. بعد ايشان سراغ احكامالسلطانيههايي كه نوشته شده و نقشي كه خلفا داشتند، ميرود و نشان ميدهد كه در جامعه اهل سنت و خلافت با فقهاي مستقل چگونه برخورد ميكردند:«اهداف سياسيشان را به نام اسلام نشاندند، ابوحنيفه را شلاق زدند، ابويوسف را آوردند، مالك و شافعي را كنار زدند، ماوردي را به جاي آنها علم كردند.» استاد آئينهوند در جملاتي رسا و سنگين مينويسد:«از اينجا خطر شروع شد، اقتضائات حكومتي بر مبناي مصلحت خليفه و نه اسلام و امت اسلامي با ادبياتي تقدسآميز توسط فقيهان سلطاني به شكل احكام جا بازميكرد.» اتصال به ريشه امر لغزندهاي است. الان از گروههاي افراطي مانند داعش و وهابيها هم پرسش كنيد، ادعاي اتصال به ريشه دارند. اما كدام ريشه؟ ريشه را كجا ميبينيم؟ اينجاست كه براي اينكه جلوي اين خطر گرفته شود، بايد مشخص كرد كه كدام ريشه و ريشه كجاست؟ آنچه در قرآن و سنت پيغمبر اكرم(ص) است، قبول. اما هر چه كه حكومت و دولتهاي امويان و عباسيان اضافه كردند را نبايد به عنوان ريشه در نظر گرفت. سبكها و روشهايي كه اسمش را سنتهاي تاريخي ميگذارند. اما بايد پرسيد كدام تاريخ؟ تاريخ به اين معناي اعم براي دكتر آئينهوند هيچ قداستي نداشت. او بيرحمانه چنين تاريخي را كه در تضاد با اصول اساسي اسلام است، نقد ميكرد. بعد مثالهايي ميزند كه جالب توجه است.
آئينهوند و مساله زنان
براي من شگفتآور است كه دكتر آئينهوند، چقدر و با چه انگيزه قوي بحث حضور اجتماعي و فعاليتهاي علمي زنان را به لحاظ تاريخي تعقيب كرده است. همه كساني كه حركات واپسگرايانه عليه حضور و فعاليت فكري و سياسي و اجتماعي زنان دارند، مساله اتصال به ريشه را مطرح و به حضور زن در طول تاريخ اسلام اشاره ميكنند و ميگويند ما هم ميخواهيم همان الگو را حفظ كنيم. تلاش علمي استاد آئينهوند آن است كه بگويد كدام تاريخ مدنظر شماست؟ آيا اگر بنيعباس را ميگوييد، سخن شما درست است اما بنيعباس ريشههاي ما نيستند و هر كجا كه آنها تاثير گذاشتند، ما بايد آن تاثيرات را قطع كنيم. تعبير ايشان اين است:«عباسيان آمدند، مقبوليت داشتند، مقبوليت را از قريش و مشروعيت را با انتساب به پيغمبر(ص) گرفتند. در اينجا يك دفعه مثل قارچ نظريه وراثت اعمام در برابر وراثت بنات سر بر آورد». بنيعباس براي تثبيت خودشان وراثت اعمام را مطرح كردند. يعني يك اصل جاهلي جاي يك اصل مقبول و مشروع را گرفت. اصلا تعبير دكتر آئينهوند اين است كه حذف زنان در خلافت عباسي ريشه و مايه سياسي داشته است. آنها براي اينكه خودشان را تثبيت كنند، مجبور بودند كه به عقب بازگردند و ريشه خود را به عباس، عموي پيامبر(ص) برسانند و اولويت خودشان را اثبات كنند. دكتر آئينهوند اضافه ميكند:«از همين جا ادبياتي در باب زن وارد اسلام ميشود به نام مردمحوري. چون سودش را خليفگان ميبردند و دهان سراينده را از زر ناب پر ميكردند. اينجاست كه من عرض ميكنم، اسلام معيار هميشه مظلوم است و اين مردمحوري عباسي چه بلايي كه بر سر زن نياورد تا جايي كه الان نظام حقوقي جهان اسلام بر معيار عرفي ذكور ارثي است، منظور ارث معنوي و اجتماعي و حقوقي است، نه مادي». دكتر آئينهوند در ادامه مستندات مختلفي را ارايه ميكنند و در نهايت مينويسند:«آنچه بيان شد، دستاورد فرهنگ اموي و عباسي بود براي اهدافي كه به دنبالش بودند ولي آيا ما ميتوانيم قسم بخوريم كه هيچ يك از اين باورها در درون متون ديني ما جا باز نكرده است؟» اين مرزبندي دقيق كجاست؟ «يا احيانا توسط مقدسمآبان لباس ديني هم بر آن نبپوشاندهاند: سعدي از دست خويشتن فرياد. باز عرض ميكنم و دست عالمان و محققان را ميبوسم و از محضرشان استدعا ميكنم براي نجات اسلام از دست موروث قديم و عرف شكيم آستين بالا زنند و تنقيح مناط كنند، كجاست شيخ مفيد؟» جمله پاياني استاد آئينهوند چنين است:«ولي جو سياستزده چنان بر كشور چنگ انداخته كه هر طرحي را ممكن است عقيم و بدفرجام گرداند». موارد بسياري ميتوان در بيان ديدگاه مرحوم آئينهوند نشان داد اما فكر ميكنم همين يك مثال به خوبي نشان ميدهد كه دغدغه اصلي اين استاد بزرگوار چيزي جز اتصال به ريشه و تامين نياز از طريق استفاده از علوم بشري نبود. البته اين يك راه بسيار طولاني و پرچالشي است اما اين استاد، اين راه را آغاز كرد و اميدوارم اين راه با همت اساتيد در حوزه و دانشگاه ادامه يابد.