گپي كوتاه با اكبر عالمي درباره اجراي تلويزيوني در گذر زمان
ادبيات مجريان، داغ دل مرا تازه ميكند
اكبر عالمي براي آنها كه سينما را در دهه 70 با نشستن پاي قاب جادويي شناختند، بسيار آشناست. او اجراي بسياري از برنامههاي سينمايي تلويزيون را بر عهده داشت، به نقد و كارشناسي ميپرداخت و حتي جزو بهترين برنامهسازان تلويزيون بوده است. با اين همه عالمي جزو مجريان قديمي و پيشكسوت تلويزيون است كه اگر امروز سراغش برويد و درباره اجراهاي تلويزيوني اين روزها از او بپرسيد به قول خودش داغ دلش تازه ميشود، از بس كه به مديران و مسوولان در اين باره حرف زده است و آنها نشنيدهاند. گفتوگوي زير حاصل تماس تلفني است كه عالمي تمايلي نداشت درباره اين موضوع حرف بزند و قصد داشت اين مكالمه تلفني را با اين جمله كه از تماشاي تلويزيون مايوس شده است، تمام كند اما درخواست كرد كه ما به عنوان خبرنگار سوژه مورد نظرمان را پيگيري كنيم و در نهايت راضي شد به سوالات ما پاسخ دهد. اين گفتوگو را در ادامه ميخوانيد.
جناب عالمي شما سالها در تلويزيون كار كرديد و مجريان زيادي را هم تربيت كرديد و حالا امروزه به جاي مجرياني كه بايد بعد از چهار دهه فعاليت تلويزيون در مقابل دوربينها به چشمان مردم نگاه كنند و حرف بزنند افرادي يا سلبريتيهايي حضور دارند كه اگر چه پولهاي كلان ميگيرند اما بعضا حداقلهاي اجرا را نميدانند. فكر ميكنيد چرا تلويزيون به اينجا كشيده شد؟
بسياري از افرادي كه امروز در حال اجراي برنامهها هستند صرفا اداي سواد داشتن را در ميآورند و حتي از بديهيات زبان فارسي هم دانشي ندارند. اينها براي گفتن هر يك جمله خود از واژگان غيرفارسي استفاده ميكنند و مثلا وقتي ميخواهند، بگويند «زماني را برويم و برگرديم» ميگويند «تايمي را برويم و برگرديم». من بارها اين سخنان را گفتهام و بعد پشيمان شدم و حالا فكر ميكنم نه متولي و نه نجاتدهنده تلويزيون نيستم.
ما هم فكر ميكنيم تلويزيون به ورطهاي افتاده است كه جز توصيه افرادي چون شما كسي نميتواند آن را نجات دهد.
من خاطرم هست كه سالها پيش همين توصيهها را فرياد كردم و عربده ميزدم كه چه كار ميكنيد اين مسائل از آن زمان يعني حدود 20 يا 25 سال پيش مطرح بوده و اكنون اوضاع بد از بدتر شده است. من سالها تدريس و هنرجو تربيت كردهام. به بسياري از گويندههاي تلويزيون آموزش داده و كلاس فن بيان برايشان گذاشتهام. اما امروز ميخواهم بگويم فارسياي كه ما از پدرمان و مادرمان ياد گرفتيم، اين ادبياتي نيست كه امروز مجريان به آن زبان حرف ميزنند. الان تمام مجري برنامههاي تلويزيون به زبان فارسي فاتحه خواندند در حالي كه ثروت ما همين زبان فارسي است كه از كودكي
ياد گرفتهايم.
چرا مجريان ما تلاش ميكنند انگليسي حرف بزنند يا گاهي كلمات كوچه خياباني به كار ميبرند؟
شما دردهاي مرا ميگوييد. من عضو فرهنگستان زبان و ادبيات فارسي بودهام و نميگويم مجريان بايد مثل كزازي حرف بزنند اما درخواستم اين است كه وقتي كلمات فارسي وجود دارد از كلمات انگليسي استفاده نكنند يا كلمات عجيب و غريب به كار نبرند كه شنيدن آنها جيگر ما را هلاك ميكند. من نميدانم شما يا خوانندگانتان چند سال داريد ولي من پاي راديو قد كشيدم و حتما آن زمان شما متولد نشده بوديد. برويد و از بزرگترهايتان بپرسيد كه راديو و تلويزيون آن زمان چقدر در ادبيات و حرف زدن ما نقش داشت و چقدر براي ما معيار بود. ميدانيد معني اين حرف چيست؟
بارها شنيدهايم كه بسياري از پيشكسوتهاي گويندگي و اجرا زماني از راديو مشق كلام ميكردند.
بله، اما راديو الان نه تنها معيار نيست، بلكه باعث تنفر شده است. اكنون گويي دهان راديو و تلويزيون كج است چون كج حرف ميزند و مجرياني به كار ميگيرد كه استاندارد سخن نميگويند. تلويزيون الان تمام دردش اين است كه در چارچوب فروختن ايدئولوژي مبادا پايش را كج بگذارد و تصور نميكنم دغدغه ديگري داشته باشد، تلويزيون حتي در خبر ايدئولوژي تبليغ ميكند.
فكر ميكنيد تلويزيون چقدر توانسته به ادعاي خود در حوزه ترويج فرهنگ و سبك زندگي، موفق عمل كند؟
تلويزيون خودش نميداند كه در طرز لباس پوشيدن بچههاي ما سليقهساز است. فرزندان ما فرزندان حافظ و سعدي و مولوي هستند و سخن گفتن مجريان در چنين كشوري بايد اين نكته را لحاظ كند. شما ناخواسته داغ دل مرا تازه كرديد و كاش اين حرفها را به خودشان بگوييد. مثلا اينها چه كت و شلوارهايي است كه مجريهاي مرد ميپوشند يا زنان چرا عشوههايي ميآيند كه مجري برنامههاي اروپايي و امريكايي ندارند. اين بحث بسيار مفصل است و در يك تماس تلفني نميگنجد وگرنه حرف بسيار است و داغ دل من هر بار با اين سوالات
تازه ميشود.