شجريان و دوستانش
سيدعلي ميرفتاح
شجريان به گردن ما حق دارد. گيرم با آرا و عقايدش، خاصه عقايد سياسياش موافق نباشيم، فضيلتهايش را كه نبايد منكر شويم. خدمتي كه او يكتنه به ادبيات و هنر و موسيقي فاخر اين سرزمين كرد، هيچكس ديگر نكرد. لااقل در اين نيم قرن اخير در عرصه موسيقي كسي به پاي او نميرسد. اجر ديگران را ضايع نميكنم، هر هنرمندي به وسع خويش كارهاي درخشاني كرده و زحماتي بهيادماندني كشيده. ما ممنون و مديون هنرمندان همروزگارمان هستيم؛ جزاهمالله خيرا. اما آن سد نيرومندي كه جلوي ابتذال را گرفته و كماكان در برابر صداهاي انكر و سخيف مقاومت كرده، سد شجريان و دوستان شجريان بوده. كسي شجريان را تقديس نميكند و از او بت نميسازد. خيليها را ديدهام كه متوهم شدهاند و اين فكر غلط در ذهنشان رسوخ كرده كه نويسندهها و روزنامهنگاران براي طعنه زدن به نظام، شجريان را روي سر ميگذارند و حلوا حلوا ميكنند. روزنامه فلان و سايت بهمان چنين فرض كردهاند كه ما براي لجاجت با نظام مقام هنرمند مريضاحوال را بالا ميبريم.
متاسفانه اين خيالات باطل چه از اين سو باشد و چه از آن سو، جلوي چشممان را ميگيرد و مانع ميشود حقيقت امور را دريابيم. همه منتقدان و خوانندگان اعتماد را دعوت به انصاف ميكنم تا با دقت و حوصله بنشينند و تاريخ موسيقي اين چهل سال را مرور كنند و به مقام شامخ شجريان پي ببرند و بر جهد و شكيبايياش آفرين بگويند. شك نكنيد كه اگر شجريان نبود، يا اگر شجريان در دهههاي شصت و هفتاد اين همه حافظ و سعدي را به خوشترين لحن ممكن در ذهن و ضمير ما ننشانده بود، سيلاب كه چه عرض كنم، فاضلاب «آقامون جنتلمنه» زودتر از اينها پير و جوانمان را با خود برده بود. ميدانيد چرا بچهها و جوانها زودتر مبتلا به ويروس ساسيمانكن و امثاله ميشوند و عين طوطي ياوههاي بيسر و ته و بيوزن و قافيه را حفظ ميكنند؟ دليل اصلياش اين است كه گوش اين طفليها با موسيقي درست و حسابي انس نگرفته، كسي، جايي، مدرسهاي، تلويزيوني يا دانشگاهي نبوده كه سامعه ملت را با آواي خوش و شعر خوشتر تربيت كند. داستان آن كناس را كه در بازار عطاري از هوش رفت به خاطر داريد؟ بنده خدا از بس بوي تپاله و چرك و كثافت و پليدي و پلشتي شنيده بود، بوي گل و مشك و عنبر و عبير حالش را بد ميكرد. ما هم طي اين سالهاي اخير با سمع و بصر بلكه با مغز بچههايمان همان كاري را كرديم كه كناس با دماغش كرده بود. بيهيچ ملاحظهاي بچههايمان را پاي من و تو نشانديم، داخليها هم بدتر، بخصوص اينكه در مقام تقليد پا جاي پاي آنها گذاشتند و همان راهي را رفتند كه آنها. كدام كشور را ميشناسيد كه هنرمندي چون شجريان داشته باشد، اما نگذارد كه صدايش شنيده شود يا از تريبونهاي رسمي نامش برده شود؟ بر فرض كه موضع سياسياش با موضع رسمي مخالف باشد، خوب باشد. چه ربطي دارد؟ مگر موقع شنيدن آواز ابوعطا، كسي ياد موضع سياسي ميافتد؟ مگر با سرو چمان ملت خونشان به جوش ميآيد و به خيابان ميريزند و شعار ساختارشكنانه ميدهند؟ كدام ملاحظه امنيتي نميگذارد ربنا پخش شود و سنت قديمي افطار به روال سابق ادامه يابد؟ چه ملاحظهاي است كه يك عده معدودي ميفهمند، باقي ملت نه. آيا حواسمان هست كه داريم خودمان را از چه چيز محروم ميكنيم؟
ميگويند آقاي شجريان شرايط جسمي خوبي ندارند. سالهاست كه گرفتار درد و رنج سرطانند. درد و رنج سرطان از ما حرفشنوي ندارد و به امر و نهي ما گوش نميدهد. اما آيا لازم است درد و رنجي علاوه، نه بر پيكر كه بر روح هنرمند وارد كنيم و مانع از ارتباط او با خيل عظيم طرفدارانش شويم؟ اين طرفداران چه ميخواهند؟ آيا دنبال تهاجم فرهنگياند؟ دست بر قضا تهاجم فرهنگي از همان سازماني منتشر ميشود كه جلوي پخش ربنا و مثنويخواني را ميگيرد. اين ربنا، شجريان را بالاتر از اين حدي كه هست نميبرد، بلكه باعث ميشود مستمعان بالاتر بروند و گوششان با صوت قرآن انس بگيرد. يقين كنيد كسي كه با شجريان مانوس باشد، موسيقي مبتذل به گوشش خوش نمينشيند. كسي كه آواز و تصنيف نوا و مركبخواني و راستپنجگاه و همايون را شنيده باشد، محال است از تهي و تتر و ساسي خوشش بيايد... ميدانيد چه كساني دوستي خالهخرسه كردند و مراد تتليتيها را به عرشه ناو ارتش بردند تا با بدترين و مبتذلترين موسيقي، موسيقي كه نه با صداي گوشخراش ناكوك و سخيف از انرژي هستهاي دفاع كند؟ همان كه در عمرشان يك بيت درست و حسابي نخوانده بودند و پاي آواز هيچ هنرمند درجه اولي ننشسته بودند و چيزي از هنر و موسيقي سردرنميآوردند. عمر ظاهري شجريان البته مهم است و ما به سهم خود براي شفاي عاجلش دعا ميكنيم اما حيات هنرمند چيزي نيست كه سرطان بتواند كوتاهش كند يا سايه سنگينش را روي آن بيندازد. هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جريده عالم دوام ما. شجريان هنرمند است و مادامي كه هنرش زنده باشد، او هم زنده است. مشكل از اين طرف است كه ما با لجاجت يا از سر غرور خود را از صوت داودي او محروم كردهايم و در عوض ميدان را براي مبتذلها باز گذاشتهايم تا از هر روزني سر بيرون كنند و بد و زشت و مايه شرمساري ياد بچههاي طفل معصوم بدهند. روي سخن من با مقامات عاليه نظام نيست. آنها به كرات ضمن تاكيد بر جذب حداكثري گفتهاند «از اين طرف كه منم راه كاروان باز است». روي سخن با آنهاست كه بر مسند تصميم نشستهاند و حتي حالا كه در مقابل امريكا محتاج وحدتيم به هر بهانهاي جلوي تحقق وحدت -وحدت به معني واقعي كلمه- را ميگيرند. درواقع وحدت به اين معني است كه زخمهاي كهنه را دستكاري نكنيم و حرفهاي قديمي را بيخود و بيجهت به ياد بلكه به روي هم نياوريم. اگر اعصاب فولادين داشته باشيم تا قيامت ميتوانيم بنشينيم، اره بدهيم و تيشه بگيريم. او كه خود منشا همه اين مجادلات بود، الان يكي بايد مراقبش باشد كه با حرفهاي ساختارشكنانه و خطرناك نزند و امنيت كشور را به خطر نيندازد. باقي مردم هم خوب يا بد بر مدار ديگري آمدهاند و تا آنجا كه زورشان برسد از كشورشان دفاع ميكنند. اما به نظر ميرسد، ارادهاي در كار است تا با اعصاب مردم بازي كند و هر آنچه را ملت دوست دارند از آنها دريغ كنند، و به هر سوالي جواب سربالا بدهند و تحت هيچ شرايطي به هيچ وجه عقب ننشينند. شجريان كه سهل است، اين اراده كذايي حتي نميگذارد مردم نود فردوسيپور را ببينند. حتي نميگذارد ربناي افطار بشنوند... اگر بحث وحدت است پس بايد مقدمات وحدت هم فراهم شود. از ابتداييترين مقدمات وحدت همين است كه كاري نكنيم تا پير و جوان مدام سرشان به سنگ سفت ناكامي بخورد و در هيچ زمينهاي خواستهشان مقبول واقع نشود. مگر چه چيز زيادي ميخواهند كه اينطور در برابرشان «نه، نع» ميتراشيد؟ آيا خيلي سخت است كه به قهرمانان ملت احترام بگذاريد و حرمت بزرگان ايرانزمين را حفظ كنيد؟