مسووليت نخبگان
ضياءالدين صبوري
اين روزها در محافل مطبوعاتي و رسانهاي اين پرسش مطرح است كه سرانجام منازعه ايران و امريكا چه خواهد شد؟ از يك منظر، منازعه كلامي و مقابله تحريمي كه ميان دو كشور در برگرفته، به چه سمت و سويي حركت خواهد كرد؟ و به عبارت خيلي ساده، دعواي ايران و امريكا قرار است با چه مكانيسم و راهبردي حل و فصل شود؟ ضرورت طرح اين دست از پرسشها زماني اهميت بيشتر مييابد كه نشانههاي رفتاري دولت ترامپ در اعزام ناو جنگي آبراهام لينكلن و استقرار سامانه موشكي پاتريوت نمود برجستهتري مييابد و البته خبر روزنامه واشنگتنپست را نيز بايد بر آن افزود كه طي برگزاري نشستي در واشنگتن با حضور بولتون، مشاور ويژه امنيتي ترامپ و شنهن وزير دفاع امريكا اعلام شد كه قرار بر اعزام 120 هزار نيروي جنگي به خاورميانه دارند. اينها در مجموع، نشانههايي از برنامه شوم حريف عليه امنيت ملي ايران ارزيابي ميشود. علاوه بر اين، پرسشهاي ديگري را نيز ميتوان مطرح كرد كه آيا واقعا دولت امريكا با اتخاذ آرايش جنگي، به دنبال ماجراجويي جديد در خاورميانه است يا اينكه هدف اصلي طرف مقابل، صرفا جنگ رواني است. در تقبيح جنگ سخنهاي بسياري رفته و ترديدي نيست كه جنگ و درگيري مساوي با نابودي تمدن و انسانيت است. اينجاست كه نقش بازدارنده رسانهها و افكار عمومي در ممانعت دولتهاي متخاصم از به راه انداختن جنگ و درگيري اهميت پيدا ميكند. دكتر ظريف وزير امور خارجه ايران به نحو هوشمندانه در سفر اخيرش به نيويورك توانست از ظرفيتهاي رسانهاي در امريكا براي تنوير افكار عمومي جهان نسبت به سياستهاي خطرناك تيم مشاورهاي ترامپ استفاده كند. او به درستي منافع جنگطلبان وابسته به شبكه يهودي و عربستان در امريكا را براي مردم خود امريكا روشن و هويدا كرد.
ترامپ رييسجمهوري امريكا بنا به دو شرط اساسي، در واقع تمايل به منازعه با ايران ندارد؛ نخست اينكه استراتژي اعلام شده از سوي ترامپ چه در طول كمپين انتخاباتياش و چه طي دوره دو ساله حضورش در كاخ سفيد، عدم ورود به جنگهاي جديد است. شايد يكي از زمينههاي مهم اقبال جامعه امريكا به ترامپ در همين روحيه ضد جنگياش بود. ترامپ همواره روساي پيشين امريكا را به جنگطلبي و اتلاف منابع ملي امريكا متهم ميكرد. از اين منظر، ورود به هر گونه منازعه نظامي مساوي با از دست رفتن پايگاه اجتماعي ترامپ و به حاشيه رفتن وي است. نكته بعدي اينكه انتخاب مجدد در دور دوم رياستجمهوري براي رييسجمهور امريكا بسيار حياتي است. ترامپ حامل يك تفكر و برنامه جديد است و براي عملياتي كردن برنامههايش به حضور طولاني در قدرت نياز دارد. از اين منظر، وقوع هر گونه جنگ جديد در خاورميانه كه امريكا طي هزاره جديد ميلادي زخم فراواني هم به لحاظ تلفات انساني و هم بودجهاي متحمل شده، ميتواند پاشنه آشيل ترامپ در انتخابات2020 باشد. لذا به نظر ميرسد هر گونه منازعه احتمالي با ايران كه از قدرت متقارن و نامتقارن خاصي در منطقه برخوردار است؛ مساوي با افتادن ترامپ به باتلاقي جديد است و بر باد رفتن روياي حضور مجدد در اتاق بيضي شكل كاخ سفيد از تبعات حتمي آن خواهد بود. از اينرو، استنتاج منطقي و به حكم قواعد سياسي، احتمالا ميتواند اين گزاره باشد كه «امكان جنگ در كمترين حد ممكن است و حداقل اين سناريو از سوي خود ترامپ پيگيري نخواهد شد.» اما نكته مهم در اينجا نهفته است كه آيا فقدان شرايط سياسي و رواني در امريكا براي وقوع جنگ، به اين مفهوم است كه تحت هر شرايطي جنگ ناممكن است؟ رابرت جرويس نظريهپرداز برجسته روابط بينالملل پاسخ درخور تاملي به اين پرسش دارد. از نظر او، اغلب جنگها به دليل اشتباه در محاسبه آغاز ميشود. در تاريخ روابط بينالملل كمتر موردي را ميتوان يافت كه جنگي با محاسبه دقيق صورت گرفته و طبق اهداف تعيين شده حركت كرده و به خاتمه رسيده باشد. اساسا خاصيت جنگها در همين خطاي محاسبات و از كنترل خارج شدنهاست. از همينرو، بايد مراقب سناريوهاي خطرناك طرف مقابل به ويژه مربع B بود. اين مربع آتشبيار معركه و مدام دنبال تهييج احساسات و سوق دادن ترامپ به سوي منازعه مستقيم با ايران است. جمهوري اسلامي ايران به عنوان كشوري صاحب تمدن و ارزشهاي فرهنگي همواره منادي صلح و آرامش در جهان بوده است. اين موقعيت و جايگاه فرهنگي و تمدني بايد از سوي دولتمردان كشور و دستگاه وزارت خارجه به گوش جهانيان برسد. به نظر ميرسد اكنون مهمترين اولويت اين است كه تيمي از دستگاه سياست خارجي كشور، عازم كشورهاي اروپايي، چين، هند، روسيه و ساير كانونهاي قدرت شوند تا سياستهاي جنگي تيم ترامپ را براي مردم و دولتمردان اين كشورها آشكار و برملا كنند. بنابراين يك توصيه راهبردي اين ميتواند باشد كه ديپلماتهاي و دستگاه ديپلماسي كشور روي اين محور تمركز كنند كه ايران برخلاف تبليغات رسانهاي دنبال تنش نيست و اين امريكا و حاميان منطقهاي آن (عربستان و اسراييل) است كه دنبال ماجراجوييهاي نظامي هستند. در اين شرايط، روا و پذيرفته نيست كه منفعل عمل كرد و اجازه فضاسازي به تيم ترامپ داد تا فضاي ضد ايراني را تشديد كنند. بايد فعالانه و آگاهانه پيامدهاي سياست ترامپ بر امنيت بينالملل، براي ساير كانونهاي قدرت تبيين شود تا از پتانسيلهاي اين كشورها در خنثي كردن سياستهاي ترامپ استفاده بهينه شود. در نتيجه اكنون دستگاه ديپلماسي كشور در مظان يك آزمايش مهمتر قرار گرفته و آن همگرا كردن تمامي ظرفيت، توان و تلاشهاي ممكن براي ايجاد و تشكيل ائتلافي قوي در برابر خط تحريم است. واقعيت اين است كه بايد از تمامي ابزارهاي در اختيار براي تقبيح تحريمها و گرفتن مشروعيت از اين سياست ضدبشري كه اولين و مهمترين آثار و تبعاتش را بر گرده جوامع بشري سوار ميكند، بهره گرفت. جوهره بشريت و كرامت انساني امروز در اين سوي خاورميانه در معرض بدترين و خطرناكترين آسيبها قرار گرفته و لذا مجامع ديپلماتيك و نخبگاني كه قطعا در چنين موقعيتي داراي تاثيرهاي بيبديل بر اذهان و افكار عمومي هستند، نبايد از زير بار اين مسووليت شانه خالي كنند.