باران به داد جنگل ابر رسيد
فاطمه باباخاني
پاييز و آذر سال 89 كه خبر آتشسوزي در جنگل ابر آمد، سر كار نشسته بودم و درگير نوشتن يادداشتي براي روزنامه. بهمن عظيمي از فعالان محيطزيست تماس گرفت و گفت جنگل ابر آتش گرفته. آن وقتها كاركرد شبكههاي اجتماعي
به اندازه امروز پررنگ نبود اما هماهنگ كردن يك گروه كه از تهران عازم شاهرود شويم براي اطفاي حريق هم كار چنداني نميبرد. با دكتر وليان دبير جمعيت ديدهبان طبيعت در شاهرود هماهنگ كرديم كه آنها را در منطقه ببينيم. ساعت
12 شب با دو ماشين شخصي راه افتاديم و صبح اولوقت شاهرود بوديم. دكتر وليان توصيه كرد سري به فرمانداري بزنيم و بيل به امانت بگيريم، منتظر مانديم تا ادارهها باز شوند و با تحويل بيلها راهي جنگل شويم. روند اداري بهراحتي انجام شد اما مشكل زماني بروز كرد كه به منطقه رسيديم. مسوول مربوطه توضيح داد كه حضور خانمها در منطقه حريق ممنوع است و آنها بايد جايي دورتر منتظر بقيه بمانند. اصرار بيهوده بود، اجازه چنين كاري به ما داده نميشد، بنابراين چادرها را بر پا كرديم و به پسرها نگاه كرديم كه بيل به دوش به سمت منطقه حريق ميرفتند. از نگاهمان كه گم شدند نگاهي به اطراف انداختيم، روز قبل از پادگان سربازان را براي اطفاي حريق آورده بودند، ناهار انگار كه قيمه داشتند، چون اطراف ما پر از ظروف يكبار مصرفي بود كه از گوشه برخي از آنها لپهاي بيرون زده بود. دست بهكار شديم تا آمدن پسرها لااقل كار مفيدي انجام داده باشيم، كيسه كيسه زباله جمع شد و ما خسته از كار چاي و غذا را آماده كرديم.
شب هنگام كنار چادرها نشسته بوديم كه دوستي به همراه پسرها از راه رسيد. ميگفت از ابتداي مسير روستا خودش را پياده رسانده تا در اطفاي حريق شركت كرده باشد. دم دمهاي صبح بود كه سر جاده رسيده و سگهاي ولگرد دورهاش كرده بودند. تجربه گوسفندداري و همراهي با چوپانانش اما به او آموخته بود چطور از پس جماعت سگها برآيد. چاي دستش داديم و درباره وضعيت منطقه حريق صحبت كرديم. ميگفتند با بيل و دبههاي آب كار به سختي پيش ميرود، هر چند نقطه حريق چندان وسيع نيست و ميشود كار را با نيروهاي مردمي كه آمدهاند جمع كرد.
روز بعد هم تا عصر در منطقه مانديم و بعد راهي تهران شديم تا روز اول هفته سر كار حاضر شويم. خوشبختانه شنبه در جنگل باران گرفت و از آن زبانه حريق تنها زغال درختان سوخته را بهجا گذاشت. از آن سفر اين فكر با ما ماند؛ چه كنيم كه كاري فراتر از اطفاي حريق براي جنگل ابر انجام دهيم، آيا امكان پيشگيري از چنين فاجعهاي وجود دارد يا نه؟ براي پاسخ به اين سوالها چهار سال متوالي جشنواره در جنگل و روستاي ابر برگزار كرديم تا به اين نتيجه رسيديم بدون خواست مردم محلي، هر آنچه در ذهن درباره حفاظت داريم، بيفايده است. مسوولان سازمان جنگلها هم البته به اين نتيجه رسيدهاند، سالهاست درباره جامعه بومي و محلي سخن ميگويند، در كنار آن بارها وعده ميدهند پايگاههاي اطفاي حريق را مجهز ميكنند، اما نتيجه اينكه همچنان آتشسوزي پشت آتشسوزي و باز دبههاي آب و بيلها!