درباره فعاليتهاي ادبي نظيري در ترجمه
رنج خود ببريم به شيدايي
مجتبي ويسي
«سعي خود را كردم و رنج خود را بردم، به شيدايي!» جملهاي است از جناب فوآد نظيري در مقدمه ترجمهاش از كتاب شعر «در توفان گل سرخ» سروده اينگهبورگ باخمن، شاعر اتريشي. گزارهاي گويا و دقيق است. وضعيت مترجم شعر را مختصر و مجمل پيش چشم مخاطب مينهد: سعي كردن، رنج بردن، شيدايي. با اين تمهيدات است كه ميتوان پنجه در پنجه شعر انداخت و با آن مهرورزي كرد. مترجم براي برگذشتن از درياي متلاطم و مواج و بسيارنقشِ شعر چارهاي جز سختكوشي ندارد، جز جاني شيدا داشتن براي سر فرو بردن در خيزابهاي مفاهيم و تصاوير. رنج كشيدني است اختياري؛ بيآنكه سودايي سكهجويانه در پس و پشت آن باشد. جناب نظيري خود سالهاست بيچشمداشتي چنين رنجي را به جان خريده است تا شعر را به ميدان تماشا بكشاند، در مسير گوشها بخواند و بوي و عطرش را در هوا بپراكند. وظيفهاي است كه به شيدايي براي خود در نظر گرفته است. عاشقانه است كار. به همين دليل است كه در اقصاي عالم سير ميكند و از هر كجا رهاوردي برميگيرد براي دستهاي مشتاق. دامنه كارش را كه بنگريد به اسامي متنوعي برميخوريد از ديروز و امروز شعر: نرودا، پاز، شكسپير، رابرت بلاي، ديلن تامس، گابريلا ميسترال، كلارا خانس، آنتونيو ماچادو و ديگران. خصلتي بهينه است براي مترجم، قناعت نكردن به نوعي خاص از شعر، يا جسارت ورزيدن و سراغ شاعران تازه و معاصر رفتن. جسوران اگر نباشند بسياري شعرها ناخوانده باقي ميمانند، يا دستكم دير به دست جويندگان خواهد رسيد. در كارنامه جناب نظيري هم نامهاي آشنا ميبينيم هم ناآشنا [البته در سرزمين ما]؛ چه باك اگر بخش عمده مخاطبان امروز شعر در كشور ما كمتر به نامهاي جديد اقبال نشان ميدهند؛ كمتر جسارت به خرج ميدهند براي دست بردن طرف شعري از شاعري گمنام. قضيه اين است: مترجم شعر بايد وظيفه اينزمانياش را به انجام برساند، بايد به نوآمدگان توجه نشان دهد، حضور و نگاه تازه را پديدار سازد.
جناب نظيري مترجمي جدي است. شيدايي در كنار جديت؟! البته. اين كليشهها را بايد كنار گذاشت. كدام شاعر شهير و شيدا را سراغ داريد كه كارش را جدي نگرفته باشد؟ در زبان غور و كنكاش نكرده باشد؟ روزها در پي كلمات جان گرامي صرف نكرده باشد؟ سختجاني نكرده باشد براي فهم هست و نيست؟ شيدايي همان جديت است در راه شناخت جهان. همان وارستگي براي فراتر رفتن و نماندن در قيد زمان و مكان. جناب نظيري دستور و برنامه دارد تا ساعاتي از روزش را وقف شعر كند، وقف اين معرفت سيال و بيمرز كه بيترديد برانگيزاننده و برآشوبنده است و همواره در صدد استحاله و تغيير؛ چه باك اگر در دنياي كنوني معرفتهايي محدود و ناچيز علم شدهاند. جناب نظيري مترجمي بيهياهو است، مثل معدودي مترجمان ديگر؛ مثل مرتضي كلانتريان كه همين چند روز پيش خودش به پايان رساند جناب نظيري به هر وسيلهاي متوسل نميشود تا جلوي چشم بيايد. متنش جلوي چشم است نه خودش، نه جسمش. مثل آن كسان نيست كه حضورشان متافيزيكي عجيب پيدا كرده است، حال آنكه غياب در متنشان غوغا ميكند. او بيسر و صدا كار ميكند. نيك ميداند كه در اين كار دست را مجال بايد نه دهان؛ حتي اگر مردماني چنين نپسندند. نيك ميداند كه خاموشان در اين سرزمين به قدر لازم قدر نميبينند؛ مثل آن خاموش مضاعف، بيژن الهي، كه تازه پس از مرگ روشني مضاعف گرفت. مرتب متوجه ميشويم و رفتارمان را عوض نميكنيم! مرتب ميفهميم، بيآنكه از خطا بپرهيزيم! مهربانتر باشيم.