رانت و فساد در سينمايي كه نه دولتي است نه غيردولتي
از اين وقت به بعد بود كه آنها منتظر شدند، فيلمسازي با فيلمنامه و سرمايه كافي وارد دفترشان شود تا فيلمي توليد كنند. اين به معني آن است كه دفاتر توليد شبيه به دفاتر معاملات املاك شدند. يعني پولشان را هنگام توليد دريافت ميكردند. منظور اينكه بخشي از پول ساخت فيلم را در جيبشان ميگذاشتند و با بخش ديگر فيلم ميساختند. اين به خودي خود فساد به بار آورد. براي اينكه خيلي از فيلمسازان شاغل در سينماي ايران ديگر نميتوانستند به راحتي فيلم بسازند و عدهاي آدم ثروتمند با تجربههاي كم و ناكافي وارد سينما ميشدند و با در اختيار گرفتن گروه توليد حرفهاي، شروع كردند به فيلم ساختن. از اينجا بود كه سينماي ايران به تدريج دو قطبي شد. يك بخش كاملا حكومتي و بخش ديگر كه توسط ثروتمندها اداره ميشد. مشكلاتي هم كه امروز ميبينيم ناشي از همين اتفاقاتي است كه از نيمه دهه 80 افتاد.
در اين دوره پولهاي كلان دولتي براي توليد فيلم به بعضي سازمانها و نهادها سرريز شدند. به شهرداري، به سازمانهاي متصل به نيروهاي مسلح، به فارابي، به سازمان امور سينمايي و خيلي دفاتر ديگر داده شد. اما در واقع آن بخشي از توليدكنندگان و فيلمسازاني كه با نام خودي بودند طبعا دور اين پولها ديوارهايي بروكراتيك كشيدند و دست آن آدمهايي كه به معناي واقعي در سينما كار ميكنند از اين پولها كوتاه شد. اين سرمايهها توسط جناحهاي بروكراتيك بلوكه ميشد و فقط در اختيار جنس به خصوصي از فيلمسازي و فيلمسازان خاصي قرار ميگرفت. توضيح عبارات دولتي به غيرعادلانهترين شكل ممكن انجام شد و در عين حال در اين دوره تعداد بيشماري از تهيهكنندگان و سرمايهگذاراني وارد سينماي ايران شدند كه اصلا شناخت و تصوري از اين حيطه نداشته و اين كاره نبودند و به واسطه پستهاي دولتي كه داشتند، وارد سينما ميشدند. در دوره آقاي احمدينژاد بود كه 700 كارت تهيهكنندگي صادر شد. كمكم تهيهكنندگان سنتي در اين گرد و خاكي كه به پا شد، محو شدند و فيلمسازهايي كه در واقع مستقلتر بودند و صرفا فيلمساز بودند- يعني آدمهايي كه در اين مملكت زندگي ميكنند و ماليات ميدهند و معاند نيستند و در چارچوب قانون اساسي زندگي و كار ميكنند - كاملا تنها ماندند و از همين جا بود كه بعضي از مشكلات اخلاقي در حاشيه اقتصاد سينماي ايران به وجود آمد.
مثل چه مشكلاتي؟
مثل فروختن نقش براي اينكه بتوانيم فيلم بسازيم. به جاي اينكه روي فيلمنامه متمركز باشيم دنبال اين باشيم كه پولداري را پيدا كنيم كه به خاطر گرفتن يك تخفيفهايي براي پرداخت مالياتش در يك پروژه سينمايي سرمايهگذاري كند تا اداره ماليات با او بهتر كنار بيايد. مثل اينكه كمكم فيلمسازها مجاب شدند يك عده با سرمايهها و وامهاي كلان بانكي كه دريافت ميكنند و پس نميدهند، فيلم بسازند. همه مجاب شديم با پول اينها فيلم بسازيم. براي اينكه حمايت دولتي نداشتيم و بخش خصوصي هم منفعل بود و مشكلات عجيبي به وجود آمد و بروكراسي اكران هم مزيد بر علت بود. اين بروكراسي هم به ما فيلمسازان فشار وارد ميكرد تا فيلمهايي بسازيم كه دوستشان نداريم. در نتيجه اسير و درگير پسند تهيهكنندگان و سرمايهگذاراني شديم كه هيچ شناختي از سينما نداشتند و شناخت خودشان را به جاي عموم مردم جعل كرده و به سينماي ايران تحميل ميكردند. مشكل از اينجاست كه نه بخش خصوصي قوي و نه بخش دولتي عادلانه داريم.
آفريده: پيرو صحبت آقاي موتمن بايد عرض كنم كه رنگ رخسار نشان ميدهد از سر درون. وضعيت بحراني در حال حاضر حاكم است و مسائلش هم به امروز، ديروز و پريروز بستگي ندارد. متاسفانه در همه اين دورانها ما شرايط را به درستي رصد نكرديم. عمده مشكلات برميگردد به اينكه ما نگاهمان به بحث فرهنگ و هنر مخصوصا سينما، نگاه روشن و متمركز و با اعتمادي نيست و نميتوانيم ديدگاههاي مختلف را ببينيم و نظرات مختلف را تحمل نميكنيم. بارها گفتهام، آباداني اين عرصه برميگردد به اينكه همه نگاهها و ظرفيتهاي موجود جامعه به نحوي جايي در اين ويترين سينما داشته باشند. هر چقدر شرايط در اين عرصه تنگتر شود، فرصتطلبيها زياد ميشود بايد به صورت عاجل و فوري به اين قضيه بپردازيم. مساله مهم ديگر اين است كه ما هنوز تكليفمان با سينما روشن نيست در واقع به خاطر توقعاتي كه داريم هنوز سينما برايمان محرم نشده است. به همين علت هر كسي در هر جايي فكر ميكند خودش بايد طرحي نو دراندازد و ما در سينما شاهد جزيرههايي هستيم كه پول و امكانات و ارتباط دارند حتي بعضي قدرتهاي بيشتري دارند و همه اين افراد فكر ميكنند به نحوي ميتوانند در اين جزيرهها به آرزوهاي فرهنگي كشور دست پيدا كنند؛ اما واقعيت و حقيقت و عالم هنر اين است كه براي رسيدن به آرزوهاي فرهنگي، از دل مردم و اين ظرفيتها و خلاقيتها و نگاههاي مختلف بايد شروع كرد. اين جزيرهها غير از اينكه در دل موثرين حوزه ايجاد حسرتها كند و سرمايههاي اين مملكت را هدر دهد و فرصتها را از بين ببرد، عايدي زيادي نخواهد داشت. مثل كارهايي كه مدتهاست در سينما به عنوان كارهاي فاخر انجام ميدهيم. به گمان من فيلم فاخر زماني جواب ميدهد كه ميوه طبيعي سينما باشد. ولي ما همه كارها را تعطيل ميكنيم تا فيلي هوا كنيم. غافل از اينكه براي رسيدن به همه آرزوهاي فرهنگي اين سرزمين بايد ابتدا بسترها را آماده كرد و بذرها را پاشيد تا از دل توليدات، آثار متنوع و قابل اتكا و خلاق چهره نشان دهد.
آقاي موتمن با صحبتهاي شما دريافتيم كه به عنوان فيلمساز با حمايت و همكاري سينماي دولتي مخالفتي نداريد. درست است؟
من شخصا هيچ مخالفتي با يك سينماي دولتي ندارم. حتي سينماي دولتي در بخشي از دوران در بعضي از كشورها خوب جواب داده است. سينماي دولتي در اروپاي شرقي بعد از جنگ در دوران حكمراني استالين بر بلوك شرق باعث رشد سينما شد و فيلمسازان مهمي نظير آندره وايدا، رومن پولانسكي، زولتان فابري، مارتا مشاروس و... در همين سيستم رشد كردند و آثار درخشاني را ساختند. من حتي با اين موافقم كه همه ما كارمند دولت شويم و در ابتداي سال به ما يك فيلمنامه بدهند و بگويند با اين بودجه اين فيلم را بساز و بيا به ما تحويل بده ولي ما فيلمسازان اين حمايت را هم نداريم. ما در كشورمان با سينماي دولتياي طرف هستيم كه تنها به بخشي از سينما توجه ميكند و سينماي بخش خصوصي كه بايد به بخش ديگر توجه كند هم نداريم. در حال حاضر هم اين سينما كاملا در اختيار پولهاي مشكوك قرار گرفته است. در مساله اكران هم با اين مواجه هستيم كه بروكراسي حاكم بر سينماي ايران به چيزي به اسم سليقه و پسند عمومي توجه ندارد و فيلمهاي ما واقعا فاقد ارزشهاي تجاري هستند. اگر فيلمي فروش زياد ميكند واقعا به اين دليل نيست كه فيلم به لحاظ تجاري موفق بوده است. پرفروشترين فيلم كمدي سال گذشته اصلا كمدي نبود ولي پرفروشترين بود چون سينماي خوب و وقت خوب اكران در اختيار داشت و در واقع بروكراسي با اكران فيلم او مهربان بود و اين اتفاق برايش افتاد. از نظر من مشكل اينگونه است. از طرفي به اين اعتقاد دارم كه مشكلات سينماي ايران تحت تاثير اقتصاد كلان كشور قرار دارد. تا قدمهاي اساسي حل بحران اقتصادي كشور برداشته نشود، سينماي ايران اين وسط آسيب ميبيند. سينماي ايران جزيره نيست و فيلمها در خلأ اتفاق نميافتد و ساخته نميشود. سينما هم بخشي از اقتصاد كلان است. اقتصاد كلان ما هم همين مشكل را دارد كه متكي به توليد نيست و متكي به وامهاي دولتي است و به همين خاطر است كه پولهايي تحت عنوان توليد و ساخت چيزي دريافت ميشود در بيانيههاي قوه قضاييه و دادگستري اين پولها صرف خريد و فروش در خارج از كشور شده و در بانكهاي مختلف اروپايي و عربي انباشته ميشوند و اين اواخر خواندم كه صرف عيش و نوش ميشود. طبيعي است سينماي ايران هم بخشي از همين چرخه اقتصاد است. من به عنوان فيلمساز شرايط چندان خوبي را جلوي خودم نميبينم و جلوي ما فيلمسازان، مه است. نكته مهمتر اينكه اگر شرايطي پيش ميآيد كه فيلمي را با سرمايههاي اين و آن ولي با ميل قلبي ساختيم، فيلمها بلاك ميشوند و به جشنواره فجر راه پيدا نميكنند.
اين مساله از چه زماني شكل جديتر به خود گرفت؟
از اوايل دهه 90 به اين ور اين فيلمها به جشنواره فجر راه پيدا نميكنند و فيلمهايي كه كمي شخصيتر و تجربيتر هستند و در بخش خصوصي ساخته ميشوند در جشنواره شركت داده نميشوند ولي به جايش فيلمهايي نظير «مصادره» و «فيلشاه» در جشنواره شركت ميكنند. يعني همان اندك اميدي كه بخش تجربي به جشنواره فجر براي ديده شدن و اكران عمومي فيلم داشت، برداشته شد و از بين رفت و در نتيجه به اين نوع فيلمها، اكران سختي هم ميرسد. ظاهرا هيچ راهي برايمان باقي نمانده. يا بايد فيلمنامهاي با خواستههاي سازمان سينمايي دست بگيريم و پول ساخت را از آنها دريافت كنيم كه طبيعتا من جزو آنها نيستم چون مورد اعتماد آنها نيستيم يا بايد در شبكه نمايش خانگي فيلمهايي براي توزيع در كنار نخود و لوبيا بسازيم. خيلي جدي ميگويم. اين تصور ما از سينما كه در سالهاي ابتدايي انقلاب شكل گرفت، نيست. سينماي ايران به مرور دچار پسرفت شد و امروز به جايي رسيده كه دچار مشكلات عديدهاي است. از مشكلات معيشتي فعالان سينما گرفته تا تعداد بيدليل توليد فيلمها در سال تا تعداد توجيهناپذير فيلم اولي در سال.
دليلش چيست؟
براي اينكه همه چيز در سينما بر اساس تصميمگيري و سياستگذاري مقطعي شكل ميگيرد. مثالي ميآورم، شما نگاه كنيد در دورهاي تعداد ساخت فيلم اوليها در سينما چقدر زياد شد. آنها تعمدا از اين راه ميخواستند، امكاناتي به فيلمسازاني تعلق نگيرد كه چند سالي است در سينما كار ميكنند و الان به مقطعي رسيدهاند كه بايد شكفته شوند ولي به جايش امكانات به خيل فيلمسازان جواني ميرسد كه تنها يك فيلم ميسازند و بعد ديگر در سينما پيدايشان نميشود تا از ميان آنها 4 فيلمساز مورد اعتماد خود را پيدا كنند. شما ببينيد وقتي به هدفشان ميرسند، بخش فيلم اولي را از جشنواره حذف ميكنند. اين يعني سياستگذاري مقطعي است. من فكر ميكنم مديران سينمايي ما اصلا به سينما علاقه ندارند و دلشان نميخواهد سينما رشد كند. نتيجه اين شده كه در سالهاي بعد از انقلاب اصلا سليقه سينمايي نداريم و به نظر سينما دچار بحران جدي شده كه راه برونرفتي از آن هم نداريم. سينماي ما در حال حاضر نه دولتي و نه خصوصي است. چاقوي لاي استخوان است كه به حيات خود ادامه ميدهد. اگر همين طور ادامه دهيم اين سينما براي نسل بعدي هيچ اهميت نخواهد داشت.
آقاي آفريده براي اينكه مسوولان نگاهشان به هنر و مسائل فرهنگ محصور به امروز و فردا نباشد چه گامهايي بايد برداشته شود؟
«به هوش باش كه مي در قدح نميماند» فرصتها همچون ابر بهاري در گذر است و بايد از اين نعمت الهي كه خداي كريم به اين سرزمين عنايت كرده است، نهايت بهره را براي خدمترساني به اين مردم به كار برد. اولين گام اعتماد است، اعتماد به ظرفيتهاي متنوع اين مردم. باور من اين است كه انقلاب اسلامي 57 روحيه خودباوري و تلاش و اميدواري را در جامعه دو چندان كرد اما متاسفانه ساختارهاي ما و مديريتهاي ما اصلا آماده و جوابگوي اين رود خروشان نبوده و نيستند و ناآگاهي، بيمسووليتي و عافيتجويي فرصت تبلور استعدادها را محدود و مهجور كرده است. اميدوارم با همدلي، صداقت و اعتماد بتوانيم ضمن بهرهگيري از همه توانمنديها و ظرفيتهاي اين مملكت، رونق و نشاط واقعي فرهنگي را در سينما شاهد باشيم.