خون سياوش چه سان به جوش آمد
مرتضي ميرحسيني
سال 1288 در چنين روزي، نيروهاي مسلح هوادار مشروطيت بعد از سه روز درگيري، قواي مدافع تهران را فروشكستند و بر پايتخت مسلط شدند. فتح تهران، شكست قطعي و نهايي جبهه استبداد بود. با اين پيروزي جنگ داخلي در كشور ما خاتمه يافت، دوره يك ساله استبداد صغير به پايان رسيد و نظام مشروطه احيا شد. محمدعليشاه درست يك سال پيش از آن با كودتايي خونين و به توپ بستن مجلس شوراي ملي، قدرت را در انحصار خود گرفته و سنت سلطنت فردي و استبدادي را زنده كرده بود. اما تبريز از همان آغاز و چند ماه بعد از آن هم اصفهان و ايل بختياري و گيلان و سپس تقريبا همه ايران به مخالفت با او و حكومت كودتا برخاستند و زير بار حكومت استبدادي نرفتند. علماي بزرگ زمانه نيز حكم به تكفير شاه و طرفداران سرشناس او دادند و پرداخت ماليات به دولت غاصب و غيرقانوني كودتا را حرام اعلام و آن را منع كردند. از اينرو استبداد صغير دوام نيافت و ستاره اقبال محمدعليشاه خلاف آنچه خودش ميپنداشت و زودتر از چيزي كه هواداران داخلي و مدافعان خارجياش انتظار داشتند، خاموش شد. بختياريها از جنوب و آزاديخواهان گيلان از شمال، تقريبا همزمان راهي تهران شدند و در مسير پيشروي خود، شهر به شهر، نيروهاي هوادار دربار را مغلوب و منهزم كردند. بسياري از نزديكان محمدعليشاه پيش از پايان ماجرا، جبهه خود را تغيير دادند و راه خود را از راه او جدا كردند. شاه شكستخورده به سفارت روسيه پناه برد و بعد از سلطنت عزل شد. آنها جاي او را به پسر خردسالش احمدميرزا دادند و درباره اخراج خودش از كشور نيز به توافق رسيدند. احياي نظام مشروطه، پيروزي بزرگي براي مردم ما تلقي شد و بذر اميد به آيندهاي بهتر را در دلها پاشيد. عارف قزويني در غزلي موسوم به «پيام آزادي» حس و حال آن روزهاي آزاديخواهان ايران را چنين عرضه ميكند:
پيام دوشم از پير ميفروش آمد
بنوش باده كه يك ملتي به جوش آمد
هزار پرده ز ايران دريد استبداد
هزار شكر كه مشروطه پردهپوش آمد
ز خاك پاك شهيدان راه آزادي
ببين كه خون سياوش چه سان به جوش آمد
براي فتح جوانان جنگجو، جامي
زديم باده و فرياد نوش نوش آمد
كسي كه رو به سفارت پي اميدي رفت
دهيد مژده كه لال و كر و خموش آمد