ما و ايران
محمد ذاكري
پرسش اين است كه آيا ما به عنوان اتباع يا شهروندان يا فرزندان ايران در قبال آن وظيفه و مسووليتي بر عهده داريم يا ايران در قبال ما وظايفي دارد و بايد سهم ما را از خودش بپردازد. پاسخ به اين پرسش در وهله اول مستلزم آن است كه ايران را چگونه تعريف كنيم و آن را صاحب چه مواهب و ظرفيتهايي بدانيم كه از سوي ما قابل بهرهبرداري و تملك است. بهطور خلاصه ايران در ابعاد نرم و معنوي خود يك «برند» است كه مولفههاي گوناگوني در شكلگيري اين برند و تصوير آن نقش دارند. از تاريخ و فرهنگ و ميراث انساني و معنوي و تاريخي و هنري آن گرفته تا تصويري كه از آن و نام و پيشينه و نظام سياسي و اقتصادي و اجتماعي آن در ذهن مردمان ايران و ديگر نقاط جهان شكل ميگيرد. در جنبه سخت و فيزيكي آن نيز منابع طبيعي و انساني، ذخاير فسيلي و معدني، دريا و خشكي و كوير ديگر عوارض جغرافيايي، آب و خاك و هوا همگي متعلق به ايران است. عليالظاهر منطقي است كه آنچه متعلق به ايران است، متعلق به مردم و شهروندان و ساكنان آن باشد و همه بتوانند از مواهب آن براي خلق ثروت، لذت، رفاه و به زيستن خود بهره ببرند اما اين بهرهگيرندگان چقدر در اين بهرهگيري حق تصرف و تملك دارند؟ آيا ميتوان گفت ايران امسال الف مترمكعب ذخاير آبي دارد و تقسيم آن بر حدود 80 ميليون جمعيت ايران سهمي معادل ب مترمكعب نصيب من ميكند و حالا من مجازم هر گونه كه ميل دارم از اين سهم آبي استفاده كنم و فرضا همه آن را دور بريزم؟ يا مثلا در مورد ساحل دريا اگر سهم هر ايراني ج مترمربع از سواحل درياهاي شمال و جنوب كشور باشد، آيا مجاز است به هرنحو كه مايل است از آن استفاده كند؟ در مورد ابعاد نرم و به بيان ديگر «برند» ايران نيز كه طي دههها و قرون طولاني حاصل شده و اثر جمعي همه مردمان اين ديار و فراتر از آن اعضاي اين جغرافياي فرهنگي و انساني است، شرايط به گونهاي ديگر است و اين حركت جمعي مردم هر زمانه است كه كاهي به اين كوه ميافزايد.
اگرچه برخي به خاطر جايگاهشان اثر پررنگتري در اين تابلو گسترده به جاي ميگذارند؛ بنابراين روشن است كه هر يك از ما به قدر ظرفيت از مواهب مادي و معنوي اين سامان، مستقيم و غيرمستقيم سهمي داريم كه صدالبته اين سهم به تساوي در بين همه مردم توزيع نميشود. اما آيا در قبال اين برخورداري وظيفهاي هم بر دوش ما هست يا چون مهماناني هستيم كه به ضيافتي دعوت شدهايم و پس از صرف غذا و ساير اقلام پذيرايي و گپوگفت و خوشگذراني مهماني را ترك ميكنيم و ماترك براي صاحبخانه باقي ميماند؟ براي بيان بهتر اين معني توسل به مفهوم «توسعه پايدار» ميتواند راهگشا باشد. توسعه پايدار به زباني ساده استفاده نسل كنوني از منابع طبيعي و زيستي و تكنولوژيك به نحوي است كه در عين تامين نيازهاي آن، تامين نيازهاي نسلهاي آتي را به مخاطره نيندازد. بر اساس اين مفهوم كه در سطح جهاني هم پذيرفته شده است، بهرهمندي همه ساكنان كره زمين از مواهب و امكانات آن (به ويژه آب و خاك و هوا و ساير اجزاي محيط زيست) بايد به نحوي باشد كه نسلهاي آينده نيز بتوانند به نحو مقتضي از آن بهره گيرند. اين نگاه عام و جهانشمول، در درون مرزهاي جغرافيايي و انساني يك كشور نيز مطرح است و هريك از ما بهرغم سهم و بهرهاي كه از مواهب و نعمات الهي و ظرفيتهاي اين كشور داريم، وظايفي نيز در قبال فرزندان و نوادگان خود و نسلهاي آتي نيز داريم. برآيند تجمعي اين وظايف و مسووليتهاي نسل ما، در قبال فرزندانمان وظايف ما را در قبال زيست بوم ايران نيز شكل ميدهد.
ما وظيفه داريم چه در انتخاب سبك زندگي شخصي و خانوادگي و چه در انتخابها و حركتهاي سياسي و اجتماعي و اقتصادي به نحوي عمل كنيم كه ايران نهتنها براي خودمان، بلكه براي فرزندان و نوادگان و نسلهاي بعد مردم اين كشور نيز جاي بهتري براي زندگي باشد. اگر امروز با گرفتاريهاي متعددي براي زيست مطلوب در ايران مواجهيم، بخشي از آن بيشك ناشي از اهمال نسلهاي قبل ما در عمل به برخي وظايفشان در برابر ايران است و از ديگر سو اگر تماميت ارضي خود را در چند دهه اخير حفظ كردهايم و امروز در امنيت مطلوبي به سر ميبريم ناشي از اداي صحيح و كامل نسل قبلي به بخشي ديگر از وظايفشان است. اكنون سهم و وظيفه هر يك از ما در دو كفه ترازو روبهروي ماست. به ازاي همه مواهبي كه در اين كشور از آن بهره بردهايم و طبق قانون يا عرف حق خود ميدانيم (آموزش رايگان، انواع يارانههاي مستقيم و غيرمستقيم و...) و كاري كه در اين كشور يا خارج از آن مشغول به انجام آن هستيم، ميتوانيم اين سوال را از خود بپرسيم كه آيا در قبال بهرهمندي خود، وظيفه خود را براي زيست بهتر همه فرزندان ايران در نسلهاي بعد به درستي ايفا ميكنيم؟