هنوز هم حسرت ميخورم
قطبالدين صادقي
مرگ حميد سمندريان تلخ و دردناك است.
با رفتن انسانهاي بزرگي مانند سمندريان است كه تازه مشخص ميشود چقدر نمايشها و آثار افراد كوچكي كه پس از او دنياي تئاتر را به دست گرفتهاند، سخيف، بيارزش و سبك است. سمندريان به يك تئاتر حرفهاي و هنري مبتني بر انديشه اعتقاد داشت؛ تئاتري كه وابسته به تحولات اجتماعي است، پرسشهاي بنيادين و بزرگ را مطرح ميكند و متكي به يك زيباشناسي دقيق و كامل صحنهاي است.
با چنين اعتقادي بود كه سمندريان براي روي صحنه بردن يك اثر ماهها تمرين ميكرد تا بتواند تمام ابعاد فكري و شكلي آن را به درستي منتقل كند. او همچنين سختترين روشها را براي كار با بازيگران و طراحان اثرش به كار ميگرفت. اين درحالي است كه در مقابل اين روزها ميبينيم برخي كارگردانان تئاتر چهار روز تمرين ميكنند و بعد اثرشان را روي صحنه ميبرند، اين افراد در عين كمكاري بسيار متوقع هستند اما وقتي آثارشان را ميبينيد، متوجه ميشويد چقدر اين آثار سطحي، الكي، تجاري و بيارزش است.
متاسفم كه سمندريان را از دست دادهايم، او در مقايسه با معلمان بيسوادي كه با مدركهاي كيلويي به عرصه آموزش تئاتر و نمايش وارد شدند، در اين حوزه در حد بزرگترين معلمان ظاهر شد. با فقدان او است كه تازه ميفهميم سمندريان تا چه اندازه انساني درست و معلمي پاك و آگاه بود. وقتي به از دست رفتن سمندريان با آن كولهبار باارزش از سطح سواد، فهم و دانش فكر كرده و از دست دادن او را با داشتههاي امروزي مقايسه ميكنم، بسيار زياد متاسف ميشوم و اين حسرت برايم باقي ميماند كه چرا امروز او را در ميان خود نداريم.