فيل در تاريكي
حسن لطفي
اگر همچون زندهياد عباس كيارستمي معتقد باشيم «سينما چيزي نيست جز جعل»، «همه فيلمها به نوعي ساختگياند چراكه هميشه رد پاي سازنده را در خود دارند» و «فيلم بازتابدهنده ديدگاهي خاص است» تماشاي سريالي مثل «گاندو» و فيلمي مانند «شبي كه ماه كامل شد» راحتتر ميشود. چراكه ميدانيم با وجود اصرار سازندگانشان، قرار نيست اتفاقات توي سريال و فيلم را واقعي بدانيم و نوشته «اين فيلم بر اساس داستاني واقعي ساخته شده است» وحي منزل بشود و وقايعش را چماق كنيم و توي سر بقيه بكوبيم. نهايت لطفي كه ميكنيم اين فيلمها را تركيب خيال و بخشي از اتفاقات واقعي ميدانيم . آن هم با جهتگيري كارگردان (در حالت عادي) تهيهكننده، سفارشدهنده و... (در حالت غيرعادي) كه قصدشان ميتواند هنري يا غيرهنري (اقتصادي، سياسي، ايدئولوژيك و...) باشد. البته اين گفته به معناي رد فيلمهاي تاثيرگذاري نيست كه همان بخشي از واقعيت موجود در آن باعث تحولات عظيمي شده است؛ نمونهاش در سينماي ايران «دايره مينا» ساخته داريوش مهرجويي است كه در زمان خودش باعث تغييرات در خونگيري و خريداري خون در كشور خودمان شد. قصدم يادآوري به سفارشدهندگان و سازندگان فيلمهايي است كه اصرار دارند، بيننده با ديدن فيلمهاي آنها گمان كند در دادگاه نشسته و بايد راي به عمل كسي بدهد. كسي كه از ديد سازندگان فيلم و سريال از همان ابتدا محكوم شده است. محكوميتي كه در صدور حكمش، بينندگان همنظر با سازندگان و سفارشدهندگان اينچنين فيلمهايي هم كنار آنها ايستادهاند. طبيعي هم هست. غيرطبيعي آنجاست كه گمان كنند، ديگران هم بايد پشت سر آنها بايستند. ديگراني كه در بينشان نوجوانان كنجكاو اين زمانه و مردم بياعتماد به رسانههاي رسمي هم هستند. البته گمانم مسووليت فيلمساز و سفارشدهندگان در خصوص اين بينندگان و همنظران خودش كمتر از كساني باشد كه با ديدن اينچنين سريال و فيلمهايي، اتفاق و شخصيتهايي جعلي را واقعي ميپندارد. حتي اگر در خوشبينانهترين حالت كارگردان، تهيهكننده و... حكم كساني را داشته باشند كه در تاريكي دست بر بدن فيلم ميكشيدند و بخشي از هيكل او را موجود و شيء ديگري معرفي ميكردند.