درباره هوشنگ مرادي كرماني و آثارش
جامعهشناسي با داستان
كامران پارسينژاد
هوشنگ مراديكرماني را در وادي ادبيات داستاني ايران، بيشتر با كتاب «قصههاي مجيد» ميشناسند. اثري جذاب و ماندگار كه در زيرساخت حوادث قابل تعمق و جذابش انبوهي از بنمايههاي مهم جامعهشناسي نهفته است. اگر با دقت آثار ديگر مراديكرماني واكاوي شود با انبوهي از اندوختهها، مستندات و تجارب جامعهشناسي مواجه ميشويم، بر اين اساس به جرات ميتوان گفت آثار هوشنگ مراديكرماني در گونه داستانهاي جامعهشناسي قرار ميگيرد و به جرات ميتوان گفت كمتر نويسندهاي تا اين حد و اندازه توانسته است به صورت تخصصي وارد گستره جامعهشناسي بشود. بيشك همه داستانهاي خلق شده در بستر جامعه شكل ميگيرد و نويسنده ناخواسته تصويري هر چند گذرا از جامعه مشخصي طراحي ميكند، مگر اينكه خود را درگير داستانهاي پست مدرني و در لامكانها و لازمانها قالب داستان خود را پيريزي كند. اما نكته مهم در آثار مراديكرماني نگاه عميق و كاونده به مسائل جامعهشناسي و روانشناختي است. تا حدي كه ميتوان مجموعه آثار مرادي را به دقت مورد تحليل محتوا قرار داد و به بسياري از دلالتگريها و مستندات مطرح شده پيرامون مباحث جامعهشناسي و روانشناسي اشراف پيدا كرد. اوج طرح مقولات ياد شده در پيكره «قصههاي مجيد» ديده ميشود. رصد وضعيت جامعه، بوميگرايي، فرهنگ، هنجارها و باورهاي مردم منطقه خاص باعث شده تا با اثري بيمانند و بديع مواجه شويم. برخي منتقدان علت مطرح شدن قصههاي مجيد را ساخت سريال كيومرث پوراحمد با همين نام ميدانند. اما تا يك اثر داراي انبوهي از حوادث جذاب نباشد، تا اثر داراي شخصيتسازي حساب شده و طرح مضامين ناب نباشد، نميتواند دستمايه يك سريال ماندگار و جذاب قرار گيرد.جداي از مسائل مطروحه مراديكرماني سعي دارد تا داستانهاي خود را بيشتر در گونه ادبيات داستاني گروه سني نوجوان خلق كند و اين بر ارزش آثار او ميافزايد، چرا كه مرادي هم بايد از فضاي حاكم بر داستان نوجوان دور نشود و هم بايد به طرح مباحث عميق جامعهشناسي بزرگسال بپردازد و با بررسي اثر فوق ميتوان مدعي بود كه هنر نويسنده جداي تمام خصلتهاي خوب مطرح شده در تلفيق دنياي نوجوان، مضامين جامعهشناختي و روانشناختي است. برخي منتقدان نيز بر اين باورند كه تنها اثر مطرح هوشنگ مراديكرماني قصههاي مجيد است و ساير آثار ديگر نويسنده قابل اعتنا نيستند. بايد به اين مساله توجه داشت كه تمامي آثار كرماني از جنبه روانشناسي و جامعهشناسي قابل اعتنا هستند. اين در حالي است كه غالب نويسندگان ايراني يا در حال تقليد از روي دست نويسندگان هستند يا به دليل نداشتن اندوختههاي جامع داستان خود را پر ميكنند از حوادث بيارزش و شيئيوارگي بيمصرف. با اين حال براي ارتقاي سطح كيفي آثار توصيه ميشود تا نويسندگان دامنه مطالعات خود را در ارتباط با مباحث جامعهشناسي، روانشناسي، فلسفه، تاريخ، علوم سياسي، عرفان و.... گسترش دهند تا قادر باشند در بستر داستانهاي خود مضامين ناب و ارزشمندي را مطرح كنند.