درباره هوشنگ مرادي كرماني و آثارش
سهل و ممتنعنويسي ذاتي
جعفر ابراهيميشاهد
چهل و اندي سال است كه با هوشنگ مراديكرماني و آثارش آشنايي دارم. او به مفهوم واقعي كلمه، يك نويسنده نوجوانانهنويس است. نثر ساده و شيرينش، به شدت نوجوانانه است.
نويسندهاي كه براي نوجوانان، آثار ماندگاري نوشته است.
از آنجا كه آثار مراديكرماني، سهل و ممتنع است؛ از اينرو در كنار مخاطبهاي نوجوان، بزرگسالان نيز از داستانهاي او بهرهها ميگيرند.
«قصههاي مجيد» نخستين كتابهايي بود كه از اين نويسنده خواندم. اين قصهها در شرايط زماني و مكاني خوبي ارايه شدند و استقبال بينظيري از اين مجموعه از سوي مخاطبها به عمل آمد.
ساخت فيلمها و سريالهاي تلويزيوني هم باعث شد عنوان اين مجموعه و نام نويسنده بر سر زبانها بيفتد.
اهداي جايزه كتاب سال هم باعث شد تا از ميان هر قشري از مردم به اين كتاب توجه نشان دهند. اما صرفنظر از همه اينها، اين مجموعه نشان داد كه مراديكرماني نويسنده بزرگ و توانايي است.
من او را «مارك تواين» ايران مينامم و اين البته راي بنده است.
مراديكرماني با زندگي دردمندانهاي كه در كودكي و نوجواني داشته، توانسته است شناختي خوب و كامل از دردها و مشكلات مخاطبهاي جامعهاش پيدا كند و كتابهاي او شرح اين دردمنديهاست؛ البته با زباني شيرين و محكم و با روالي اميددهنده و گاه با چاشني طنز.
آخرين اثري كه از اين دوست و همراه قديمي خواندهام، كتاب: «تهِ خيار» بود كه مجموعه قصهاي است متفاوت با آثار پيشينش.
اين قصهها بر اساس خاطرات و ديدهها و شنيدهها و مشاهدات دوران كودكي و نوجواني نويسنده است كه برخي از اين قصهها رنگ و بوي فلسفي به خود گرفتهاند و از اين نظر بيشتر قصههاي اين مجموعه مناسب بزرگسالانند، اما خواندن آنها براي نوجوانان هم خالي از لطف نيست.
دلم ميخواست در فرصتي مناسبتر، مطلبي درخور هوشنگ مراديكرماني بنويسم، ولي اين مختصر را بنا بر وظيفه نگاشتم.
درود بر او و نويسندگاني كه براي پيشرفت ادبيات كودك و نوجوان در ايران پيشقدم بودند و زحمتها كشيدند و ميكشند.