فهم؛ شعور و اطلاعات
محسن آزموده
يكي از اشتباهات رايج و آشناي ما كه معمولا در گفت و شنودهاي روزمره نيز شنيده ميشود، قضاوت ناروا و نادرست درباره گذشتگان است، بدين صورت كه ناداني يا كمبود اطلاعات آنها را به حساب فهم غلط يا فقدان شعور آنها مينويسيم. به عبارت ديگر ميان اطلاعات، فهم و شعور تمايز قائل نميشويم و آنها را به اشتباه به جاي يكديگر به كار ميبريم. البته لازم به يادآوري است كه مراد نگارنده از سه اصطلاح «فهم»، «شعور» و «اطلاعات» معاني عرفي و روزمره آنهاست، به همان معنايي كه وقتي در يك جمله روزمره ميگوييم «فلاني فرد مطلعي است» يا «فرد باشعوري است» يا «فرد فهيمي است»، مخاطب منظور ما را درك ميكند.
شكي نيست كه رشد و توسعه علم و دانايي در سدههاي اخير شگفتانگيز و چشمگير بوده و با همه اعصار و قرون گذشته قابل مقايسه نيست و بر اساس تصاعدي هندسي صورت گرفته است. امروز اي بسا يك جوان دانشجو، بارها از يك دانشمند كهنسال كه هزار سال پيش از دنيا رفته، دانش بيشتر و درستتري داشته باشد. حجم و تنوع اطلاعات و دادههايي كه اين جوان هر روز از رسانههاي مختلف دريافت ميكند، چندين برابر معلوماتي است كه دانشمند پير در طول ساليان به تجربه و تلاش، در طول دهها سال از كتابهايي محدود يا از طريق شاگردي كردن در محضر اساتيدي دشوارياب يا از طريق تجربه و آزمايش با وسائلي ابتدايي به دست آورده، دقت و درستي اطلاعات دانشجوي قصه ما نيز با دانش دانشمند كهنسال نيست. بسياري از مفروضات و بنيانهاي معرفتي كه مبناي دانايي پيرمرد بودند، اينك به كلي دگرگون شدهاند و به تاريخ علم پيوستهاند، ضمن آنكه انباشت تجربه و معرفت بشري باعث شده كه جوان از ارتفاعي بالاتر به افقهاي دانش بنگرد و فاصلههايي دورتر را ببيند، بلندايي كه بدون شك، چنانكه نيوتن ميگفت، از ايستادن روي شانه غولها ناشي شده است.
اما اين برتري كيفي و كمي دانش و اطلاعات نسبت به گذشتگان، گاهي ما را غره ميكند و دچار اين تصور غلط كه لابد ما فهم و شعور بيشتري از آنها داريم، در حالي كه دانش و اطلاعات بيشتر ربط مستقيمي به فهم و شعور ندارند، اگرچه كاملا بدون ارتباط نيز نيستند. به عبارت ديگر، اطلاعات معرفتي يا دادههاي دانايي، مجموعهاي از باورهاي درست (صادق) هستند كه به صورت گزارههايي زباني يا به شكل تصويري يا شنيداري يا از طريق ساير حواس به ذهن ما وارد ميشوند و در انبان حافظه ما تلنبار. بر اين اساس فرد مطلعتر در هر حوزهاي و در همه حوزهها، فردي است كه باورهاي صادق بيشتري داشته باشد. اما لزوما چنين فردي، انسان فهيمتر و باشعورتري نيست، اگرچه ترديدي نيست كه دانايي بيشتر به انسان كمك ميكند هم باشعورتر باشد و هم فهيمتر. ممكن است عموم ما به اين گزاره يعني «لزوما، فرد مطلعتر، انسان فهيمتر و باشعورتر نيست» باور داشته باشيم، به خصوص در مواجهه با همعصران خودمان. اما مشكل چنانكه در بدو سخن آمد، اينجاست كه در مواجهه با گذشتگان، هميشه چنين رهيافتي نداريم و معمولا تصور ميكنيم، ما امروزيها از آنها فهيمتر و باشعورتر هستيم و بهطور ناخواسته، چيزي كه اين باور را در ما تقويت ميكند، دانايي و اطلاعات بيشتر ماست. به همين دليل بد نيست با دقت بيشتر به تمايز دانايي با فهم و شعور نگاه كنيم.
فهم در معناي عرفي نوعي توانايي انسان در برقرار كردن رابطه ميان اطلاعات است. يعني مهم نيست اطلاعات انباشته در ذهن من نسبت به ديگري بيشتر يا كمتر باشد، بلكه من زماني نسبت به او فهيمتر تلقي ميشوم كه خواه بر اساس هوش ذاتي يا به دليل ممارست و تمرين يا به دليل شرايط بيروني (نگارنده بيشتر با دو عامل اخير موافق است)، بتوانم رابطه بهتر و دقيقتري ميان اطلاعاتي (ولو محدود) كه در ذهن دارم، برقرار كنم و نتايج دقيقتر و بديعتري بگيرم. شعور نيز (چنانكه از ريشه «شعر» و احساس بر ميآيد)، بيشتر به توان و ظرفيت اخلاقي فرد در درك ديگري و از خود برون شدن و قدرت تخيل باز ميگردد، امري كه باز مستقيما به اطلاعات و حتي فهم بيشتر ارتباط ندارد، اگرچه قطعا دانايي و فهم بيشتر به من كمك ميكند كه باشعورتر باشم. به عبارت ديگر انسان باشعور، با انسان فهيم و انسان مطلع، سه واقعيت مجزا و در عين حال مرتبط است و اي بسا آدمهايي كه به دليل شرايط زمانه فرصت نكردهاند يا نتوانستهاند، دانايي بيشتري كسب كنند، اما نسبت به دانشمندان قرنهاي پس از خود انسانهاي فهيمتر و باشعورتري باشند. كوتاه سخن آنكه ممكن است ما نسبت به گذشتگان داناتر (مطلعتر) باشيم، اما اين واقعيت به هيچ وجه به معناي آن نيست كه از آنها باهوشتر هستيم يا اخلاقيتر (باشعورتر) رفتار ميكنيم و اين يكي از علل اصلي نيازمندي ما به تجربه و معرفت گذشتگان است.