حساسيت مردم حافظ ميراث فرهنگي است
مهدي حجت
آيا ما كه دغدغه ميراث فرهنگي را داريم كهنهپرستيم؟ آيا ما آدمهايي نوستالژيك و عاشق گذشته هستيم و وقتي آتشي بر جان يكي از بناها ميافتد از
سر دلبازي شعلههاي همين آتش را در جان خود حس ميكنيم يا اينكه معنا و مفهومي در پس اين دغدغهها نهفته است؟ اين دغدغهها نه كهنهپرستي است و نه غوطهوري در عالم شيرين گذشته. توجه به ميراث فرهنگي كشور، توجه به روح و جان آن و توجه به شناسنامه تاريخي و هويتي خودمان است. اما اين حساسيت تنها از سمت من و شما كافي نيست، مساله حفاظت از ميراث فرهنگي كشور بايد دغدغه آحاد مردم باشد: بازاريان، فرهنگيان، مسوولان، زنان، مردان و حتي كودكان بايد نسبت به اين آثار آگاه و حساس باشند. براي مثال اگر شخصي دنداندرد بگيرد حاضر به تقبل هر هزينهاي است تا دندان آسيبديدهاش را به سرعت مداوا كند. اما آيا همين حساسيت بر روح و جان نهفته در تن هم ديده ميشود؟ آيا اين شخص براي خواندن كتاب، رفتن به سينما و موزه هم همين قدر دغدغه دارد و هزينه ميكند؟ پاسخ مسلما خير است. گرچه نميتوان ميزان سرمايهگذاري و حساسيت مردم به سلامت تن و جانشان را با امور معنوي و فرهنگي يكسان و يكجنس فرض كرد، اما در قياس با هم اختلاف شديدي دارند. توجه به آثار و ابنيهاي كه از گذشته براي ما به ارث رسيده است همان سرمايهگذاري روي جان جامعه است. اين حساسيت منجر به محترم شمردن آثار به جاي مانده از مردم ديروز ميشود و اگر اين آثار از طرف همه مردم گرامي داشته شوند، آنگاه براي مجلس هم دغدغه ميشود تا قوانيني براي حفاظتشان تعيين كند، براي دولت هم دغدغه ميشود تا اعتبار بيشتري تخصيص دهد يعني دغدغه و حساسيت مردم منجر به حفاظت بيشتر ميشود. اما صرف به زبان آوردن لفظ «ارزشمند» بودن اين بناها به آنها ارزش نميدهد. همان قدر كه پول ارزشمند را در گاوصندوق نگهداري ميكنند، اين آثار ارزشمند هم بايد نگهداري شوند، يعني اينكه علاوه بر حفاظت، با مطالعه و پژوهش نكات ارزشمند آنها ثبت و براي آيندگان ضبط شود. اين در حالي است كه برخورد با آثار فرهنگي در ايران منطقه به منطقه تفاوت دارد و سليقهاي است. اگر مديري دلسوز باشد آثار فرهنگي اطراف خود را معرفي و ثبت ميكند، اما در برخي استانها گرفتاريهايي باعث ميشوند كه حتي نام اين آثار هم به مرحله ثبت نرسد. در مملكت ما آنچه براي ثبت، ضبط و شناسنامه انجام ميشود نسبت به ثروتي كه داريم بسيار بسيار اندك است. از طرف ديگر روي همين آثاري هم كه ثبتكردهايم، به جز چند مورد محدود، مطالعه و پژوهش چشمگيري نشده است. در واقع جنبه پژوهشي ميراث فرهنگي ضعيفتر از جنبه معرفي آثار است، در حالي كه ميراث فرهگي در قدم اول به پژوهش نياز دارد تا بداند چه چيزي دارد، بعد آن ببيند چطور از آنها نگهداري كند و بعد تازه به معرفي آثار بپردازد. با اينكه نگهداري و مرمت از اين آثار در مرحله دوم قرار ميگيرد اما زماني كه بلايي مثل آتشسوزي بر سر يكي از نقاط كليدي شهري رخ ميدهد، دستور مرمت فوري به معناي سهلانگاري نيست. نكته اول در مورد ميدان حسنآباد عدم پيچيدگي مرمت ميدان است، با توجه به اينكه اين ميدان نشانه شهري است، تزيينات و سازه پيچيدهاي ندارد و مرمت سريع آن ممكن است. از طرفي نميتوان اين نشانه شهري را كه مورد علاقه مردم بوده مدتي به حال نزار و سياه در وسط ميدان رها كرد. بايد اين ميدان را در اسرع وقت به حال قبل درآورد و از آن نگهداري بهتري كرد. توجه مردم هم به اين ميدان نشان از آن دارد كه توجه مردم و رسانهها به اقدام منجر ميشود. در واقع اين مهمترين كار است. هر چقدر جامعهاي ارزش آثار خود را بفهمد، طبيعتا امكانات مراقبتكردن از آثار خود را بيشتر خواهد يافت. خطرها و مسائلي كه سايه تهديدشان بر سر بازارها و كاخ گلستانهاي ما سنگيني ميكنند و امكانات بسيار ضعيفي كه موزهها در برابر زلزله و سيل و آتشسوزي دارند حل نخواهند شد مگر به يمن دغدغه مردمي كه نوشدارو را پيش از مرگ سهراب مهيا كنند.