هنر تشخيص عوامل پنهان
مسعود دلخواه
بحث من در اين يادداشت حول محور مديريت فرهنگي و چالشهاي پيش روي مديران با تمركز بر مديريتِ تئاترشهر قرار ميگيرد. همه بايد متوجه باشيم اگر مديران ما در حوزه فعاليت خود قصد ايجاد تغيير و بهبودي اوضاع داشته باشند، يك دست بيصدا است. همچنين عوامل مختلف آنچنان به يكديگر مربوط ميشوند و درهم ميپيچند كه نميتوانيم صرفا يك عامل را به عنوان عامل بازدارنده يا ارتقادهنده سطح كيفي امور تلقي كنيم، به خصوص در دوره كنوني كه عوامل اقتصادي، سياسي، فرهنگي و هنري با يكديگر ارتباط تنگاتنگ دارند و امنيت در هر زمينهاي با امنيت در ديگر زمينهها پيوند خورده است. نكته حائز اهميت در چنين وضعيتي تشخيص عوامل پنهان است كه شناخت آنها كار هر كسي نيست. اينجا است كه مدير بعضا با خوشبيني پيش ميرود اما به يكباره با بنبست مواجه ميشود. البته شخصا انسان خوشبيني هستم، نه از نوع ساده انگار بلكه اميدوار به بهبود اوضاع و در زمينه تئاترشهر با انتظاراتي كه در سطح ملي از چنين نمادي ميرود، همواره محدوديتهايي بر مديريت مترتب ميشود. يكي از مشكلات اساسي مديريت فرهنگي در كشور ما همين تغيير و تحولات سريع و متعدد است كه موجب ميشود نمونه حضور يك مدير با 7 يا 10 سال ثبات كاري را در حافظه نداشته باشيم. وقتي به اتاق مديريت تئاترشهر وارد ميشوم با ديدن آن بخش از ديوار كه تصوير مديران دورههاي گوناگون مجموعه بر آن نقش بسته، خود به خود به اين نكته ميانديشم كه يك بناي تئاتري با سه سالن نمايش طي سه دهه چرا بايد چندين مدير تجربه كرده باشد؟ پس عدم ثبات مديريتي در حوزه فرهنگ يك عامل بازدارنده است. مساله ديگر به سياستهاي موازي بازميگردد كه همه ميدانيم وجود دارد و جاي تعارف هم نيست. نهادهاي گوناگون بعضا با سياستهاي دور از يكديگر به حوزه فرهنگ ورود ميكنند...
و بر همين اساس وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تازه يكي از اين نهادهاي اثرگذار به شمار ميرود نه همه آنها. علاوه بر اين، نداشتن چشمانداز شفاف و روشن در حوزه تئاتر عاملي است كه اصولا مديريت مهمترين مجموعه تئاتري مملكت را با چالش مواجه ميكند، گر چه ما وقتي به مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي رجوع ميكنيم با چشمانداز مواجه ميشويم اما در عمل توجهي نميشود. بنابراين ميتوان گفت هدف غايي از فعاليتهاي تئاتري ما مشخص نيست و مثلا نميدانيم هنرهاي نمايشي در ايران 15 سال ديگر قرار است چه شكلي داشته باشد يا در تعامل با تئاتر ملل جهان در كدام نقطه بايستد. در سوي ديگر، وقتي ابزار كار شما از بودجه گرفته تا نيروي انساني متخصص محدود شود، متوجه خواهيد شد اين خودرو تا همين جاي كار هم با هل دادن طي مسير كرده و پيش آمده است. اگر بهترين ابزار را نيز در اختيار داشته باشيد اما ندانيد قرار است به كجا برويد چيزي جز سردرگمي عايدتان نميشود. گرچه ما نميتوانيم ساختار 50 ساله يك نهاد فرهنگي را يكشبه دگرگون كنيم اما ميشود به سوي هدف حركت كرد، به اين شرط كه چشمانداز مشخص باشد. اگر هدف از تبديل تئاترشهر به كمپاني تئاتر ملي روشن باشد، عقلاني با استمرار پيش خواهيم رفت. به هر حال كمپاني به معناي استخدام گروهها در سالن نمايشي است و ما بايد ببينيم در صورتي كه چنين اتفاقي رخ دهد چه محاسن و چه معايبي در پي ميآورد. چون هر سالن تئاتري كه قصد الگوسازي داشته باشد، ميتواند از كارگردانان كاردان دعوت به همكاري كند. در هر صورت حمايت از مدير و وجود چشمانداز بسيار ياريرسان خواهد بود و بايد با احتياط پيش برويم. در انتها به نكتهاي اشاره كنم، اينكه مرگ تئاتر ما زماني قطعي است كه تئاترشهر به بخش خصوصي واگذار شود. بايد با دقت گام برداريم.