آتشسوزي در ميدان حسنآباد واكنشهاي مختلفي را در شبكههاي اجتماعي به دنبال داشت. گروهي از عدم توجه جامعه به اين موضوع انتقاد كرده و درباره معيارهاي دوگانه ايرانيها در برخورد با آتشسوزي كليساي نوتردام و ميدان حسنآباد نوشتند. آيا ما در كشورمان با معيارهاي دوگانه رفتار ميكنيم؟
به نظر من شايد نتوان ميدان حسنآباد را با كليساي نوتردام مقايسه كرد. اما از آنجا كه پيش از آتشسوزي در اين ميدان، شاهد حريق در بازار تبريز به عنوان يكي از آثار ثبت شده در ميراث جهاني يونسكو بوديم و آن موقع هم جامعه ما واكنش محدودي نسبت به اين فاجعه (در قياس با آتشسوزي كليساي نوتردام) نشان داد، ميتوان كمتوجهي به ميراث فرهنگي كشور را از چند زاويه بررسي كرد:
1- بازارهاي سنتي در ايران فقط يك بناي تاريخي نيستند، بلكه با فرهنگ ايراني آميختگي غليظي دارند كه نمونه آن را در قناتها و باغها هم ميتوان متصور شد. بازار همچون باغ و قنات با سبك زندگي مردمان ايراني در كنش كامل بوده و امروز ميتوان از آنها به مثابه يك كنش اجتماعي فعال و حتي كد فرهنگي Cultural Code ياد كرد.
اما بياييد اين سوال را بپرسيم كه ما چقدر براي معرفي بازارها (از جنبههاي مختلف) مثلا همين بازار تبريز (در عرصه داخلي و جهاني) كار كردهايم؟! يا به عبارت امروزي چقدر براي بازار تبريز توليد محتوا كردهايم؟ اساسا چقدر با بازار تبريز خاطره داريم و اين خاطرهها از چه نوعي است؟
احتمالا همچنان تصور عمومي جامعه اين است كه بازار تبريز به بازاريان تبريزي و نهايتا مردم تبريز تعلق دارد. در مقابل، كليساي نوتردام در مركز توجه دنيا قرار دارد. هر كسي با شنيدن نام اين كليسا حداقل به ياد رمان، فيلم و كارتون گوژپشت نوتردام، معماري و تزيينات جالب توجه آن يا ارتباط تاريخ اين كليسا با تاجگذاري ناپلئون بناپارت ميافتد. فرانسويها كتابهاي زيادي درباره جزييات تاريخ و معماري اين كليسا نوشتهاند و گردشگران خاطرههايشان از اين كليسا كه در مركز شهر (در منطقه يك و نقطه صفر شهر پاريس) قرار دارد را با ديگران به اشتراك گذاشتهاند.
اما اگر به يك ايراني بگوييم درباره بازار تبريز صحبت كند، چه چيزي در ذهنش متبادر ميشود؟ درباره ميدان حسنآباد هم شرايط به همين ترتيب است. پيش از آتشسوزي خبرنگاران يا فعالان ميراث فرهنگي و گردشگري چقدر به اين ميدان پرداخته و آن را معرفي كرده بودند؟ اما حالا كه آتشسوزي در ميدان اتفاق افتاده گروهي به اين فكر افتادهاند درباره پيشينه آن در دوران قاجار و مرمتش در دوره پهلوي بنويسند. آيا لازم نبود پيش از اين فاجعه، درباره آجركاريها، نوع بنا، پلان و ... بيشتر و البته بهتر توليد محتوا كرده و آن را به عنوان بخشي از حافظه تاريخي تهران بدل ميكرديم؟
2- احساس من اين است كه بيشتر ما بيش از آنكه ميهنپرست باشيم، ناسيوناليست هستيم. به اين معنا كه به داشتهها و گذشته خود افتخار ميكنيم بدون آنكه به مسووليتي كه بر دوش داريم، توجه داشته باشيم. ايران با 24 ميراث جهاني رتبه 9 را در دنيا دارد، اين موضوعي است كه افتخاري براي ما محسوب ميشود، اما فراتر از اين افتخار، بايد از آنها حفاظت كنيم يا خير؟ اگر از داشتن چغازنبيل، جنگلهاي هيركاني يا تخت جمشيد كيف ميكنيم بايد مسووليتمان را هم به همان اندازه بالا ببريم. از آنجا كه ما در اين زمينه آموزش نديدهايم تنها از ناسيوناليسم تبعيت ميكنيم كه رگه اندكي از ميهنپرستي به معناي مسووليتپذيري را در خود دارد.
3- موضوع سوم فخرفروشي يا در زبان عاميانه «پز دادن» است. من قصد ندارم اين موضوع را منفي جلوه دهم، اتفاقا ميخواهم آن را با زبان بازاريابي به «برند» و در اينجا برند كردن مقصد ربط دهم.
اگر با سوختن نوتردام بسياري به خاطرههايشان درباره اين كليسا اشاره كردند، شايد به اين خاطر باشد كه پاريس و نوتردام را به مثابه يك فخر در نظر گرفتند تا نشان دهند از اين كليسا عكس دارند يا به آنجا سفر كردهاند. متاسفانه ما در ايران براي بناهاي تاريخي و شهرهايمان اين برندسازي را نكردهايم كه اگر كسي به تبريز يا تهران سفر و از اين بناها ديدن كرد، آنها را مانند يك اثر ارزشمند تاريخي در نظر گرفته و به همان اندازه برايش مهم باشد.
بنابراين به جاي اينكه به ناسزا گفتن به كساني مشغول باشيم كه به فاجعه بازار تبريز يا ميدان حسنآباد بيتوجهي كردهاند، به كنه ماجرا بپردازيم. ما نتوانستهايم بازار تبريز، كاروانسراهاي آن و نقش بازاريان اين شهر در تاريخ سياسي و اجتماعي ايران را به يك برند تبديل كنيم، در حالي كه فرانسويها در اين زمينه با نقاشي، سينما، مستندسازي و ... موفق عمل كردهاند. البته زماني كه از بازار تبريز سخن ميگوييم تنها به عنوان يك نمونه از يكي از آثار ارزشمند كشورمان است، زيرا در خصوص ساير آثار تاريخي نيز چنين كاري انجام نشده.
ما همانقدر كه از كار كساني كه به بازار تبريز و ميدان حسنآباد بيتوجه هستند، ناراحتيم بايد انگشت اشاره را به سمت خودمان هم بچرخانيم و بپرسيم چرا بازار تبريز در بين خاطرات جمعي ايراني ما جايي ندارد؟! چرا ما از انواع مختلف رسانه براي خاطرهسازي استفاده و به آن توجه نكردهايم.
4- آخرين موضوع به رفتارهاي ما در فضاي مجازي برميگردد كه خود جاي بحث فراوان دارد و در اين مقوله نميگنجد. اما چند سالي است جريان «شهروند خبرنگار» ايجاد شده و بسياري با كپي كردن خبرها ميخواهند نشان دهند در جريان وقايع هستند. احتمالا اين افراد با ديدن تصاوير زنده از سوختن كليساي نوتردام در شبكههاي مختلف جهاني به اين جمعبندي رسيدهاند كه خبر آتشسوزي در اين كليسا موضوع مهمتري نسبت به بازار تبريز و ميدان حسنآباد است و با انتشار خبرهاي آن توجه بيشتري را از سوي ساير كاربران دريافت ميكنند.