• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۹ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4420 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۳۱ تير

بيا تا قدر يكديگر بدانيم

جواد طوسي

آخ كه چه زمانه غريب و ناجوري شده. اين‌قدر بي‌مهري و بي‌عاطفگي و قدرناشناسي در عمرم نديده بودم. شديم يك مشت چهره‌هاي مات سنگي كه انگار هيچ چيزي سر ذوق‌شان نمي‌آورد و اگر احيانا در اين عصر بي‌ترحم با خواندن نوشته و شعر و داستان و فيلم و نمايشي تحت تاثير قرار مي‌گيرند و حال‌شان خوب يا منقلب مي‌شود يا پايمردي و حضور پرانگيزه آدمي را در عرصه فرهنگ و هنر مي‌بينند، به صرافت نمي‌افتند تا احساس‌شان را بروز دهند.

اين بي‌تفاوتي و انفعال و از هم دور افتادن و فقدان بده‌بستان فرهنگي و انساني را كه سبك سنگين مي‌كنم دچار هول و هراس مي‌شوم و با خود مي‌گويم به كجا داريم مي‌رويم؟ آيا يك جامعه اصيل انساني با اتكا به پايه‌هاي ريشه‌دار اخلاقي، الگويي دست‌نيافتني و باوري بيهوده شده است؟

ما را چه شده كه اينچنين به گذشته و خصايل والايي كه زماني در خانواده و كوچه و محله و كانون امن رفاقت و مناسبات بي‌ادا و اصول فرهنگي هنري به وفور ديده مي‌شد، پشت كرده‌ايم؟

سر جدتان اين گذشته‌اي كه دارم سنگش را به سينه مي‌زنم، به سنت و مدرنيزم و جامعه نو و اقتضائات دوران گذار و تغيير مفاهيم و واژه‌هايي چون اخلاق، جوهره و منش انساني نچسبانيد و مرا متهم به مرتجع بودن و عدم درك دنياي ديجيتال و... نكنيد.

بگذاريد خوابگرد عتيقه و كابوس‌زده‌اي چون نگارنده كه دوره‌هاي رنگ و وارنگي را ديده و لهجه‌ها و تريبون‌هاي مختلف را كهنه كرده، به نسخه‌هاي غلط و ناكوك روشنفكران و تئوريسين‌هاي ابن‌الوقتي كه صداي‌شان از جاي گرم مي‌آيد و دم از «بورژوازي ملي» و «نئوليبراليسم» و... مي‌زنند و «مردم» و «طبقه» و «نياز» و «عدالت» و «مرام و مسلك» را با فرهنگ لغات ابداعي خود و جدا از واقعيت‌هاي جاري و تاريخي اين جامعه معنا و تفسير مي‌كنند،
بدبين باشد.

روز شنبه داشتم يادداشت هفتگي ابراهيم‌خان افشار در روزنامه «هفت صبح» درباره پهلوان سيدحسن شجاعت (معروف به رزاز) را مي‌خواندم. سرتاپاي مطلب داد مي‌زد كه صاحب اين نوشته براي خودش اصول و چارچوب و مرامنامه‌اي دارد و سرد و گرم روزگار را در عمر نه‌چندان درازش چشيده و اين لحن و ادبيات و واژگان و محشور شدن با تاريخ و جامعه و آدم‌هاي شاخص و الگو‌پذيرش را در يك پرسه‌زني درست اجتماعي و تجربه‌هاي گوناگون تئوري و حسي و غريزي و عملي و بُر خوردن با آدم‌ها و اقشار متفاوت به دست آورده است.

اگر اين پايگاه هفتگي را آرش خوشخو (سردبير روزنامه هفت صبح) در اختيار اين مومن گذاشته دَمِش حسابي گرم.

آيا در اين تكثرگرايي عنان‌گسيخته فضاي ژورناليستي و رسانه‌اي ما ابراهيم افشار را فقط به عنوان يك روزنامه‌نگار قديمي ورزشي مي‌شناسند؟ از آنسو همواره پيش خودم از اين همه وقت و انرژي‌اي كه يك آدم علاقه‌مند به فرهنگ اين مرز و بوم مثل علي دهباشي براي برگزاري «شب‌هاي بخارا» و مراسم و بزرگداشت‌هاي ديگر در صبح پنجشنبه‌ها در خانه وارطان و... انتشار «مجله بخارا» و «كلك» صرف كرده و مي‌كند، شگفت‌زده مي‌شوم. اين برنامه‌ريزي چندجانبه و تبديل نشست‌ها و بزرگداشت‌ها به يك مجموعه و منبع آرشيوي تصويري و مكتوب نياز به كادر و نيروي انساني زبده و پرتلاشي دارد.

اما جالب آنكه علي دهباشي خودش يك‌تنه اين آدم‌ها را شناسايي مي‌كند و اولويت‌ها را بر اساس اهميت و جايگاه تاريخي، فرهنگي، رسانه‌اي شخصيت‌ها و مباحث موضوعي در نظر مي‌گيرد و چينش سخنران‌ها را عهده‌دار مي‌شود.

البته چه بهتر كه او اتاق فكر و افراد مشاوري در حوزه‌هاي گوناگون ادبي، فرهنگي، هنري، تاريخي، علمي و فلسفي داشته باشد تا ادامه اين مسير بتواند هر چه بيشتر پربارتر و متعالي‌تر و خلاقانه‌تر شود.

بد نيست هر يك از ما كه دست به قلم يا تريبون و رسانه‌اي داريم، ياد بگيريم از همكار و هم‌صنف خودمان كه براي خودش ديدگاه و عقيده و دغدغه‌اي دارد و بدون چشمداشت و خودبزرگ‌بيني به كار موثر فرهنگي، رسانه‌اي مشغول است، ذكر خيري كنيم و قدردان تلاش و زحماتش باشيم.

اين تمرين اخلاقي و رفتاري و صنفي را يك فيلمساز يا كارگردان تئاتر، بازيگر، آهنگساز، فيلمبردار، منتقد، خبرنگار، داستان‌نويس، شاعر، خواننده و... مي‌تواند اعمال و اجرا كند تا در نگاهي خوش‌بينانه از اين دوران فترت و برزخي فاصله بگيريم و شرايطي بهتر و دوست‌داشتني‌تر و تفاهم‌آميزتر را شاهد باشيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون