ادامه از صفحه اول
دولت كوتاهمدت جانسون
در شرايط فعلي به نظر ميرسد با توجه به تزلزلي كه در داخل حزب محافظهكار وجود دارد. اعضاي راست ميانه حزب عملا در حال كنارهگيري از رهبري و بدنه حزب هستند و قصد همكاري در دولت آينده را ندارند و از سوي ديگر شاهد آن هستيم كه چندين وزير نيز با احتمال روي كار آمدن جانسون كنارهگيري كردند. در اين موقعيت، حزب محافظهكار شانس بسيار پاييني دارد كه حتي به صورت ائتلافي بتواند در يك انتخاب زودهنگام اكثريت كنوني خود را حفظ كند. بنابراين تنها گزينهاي كه باقي ميماند، اميد بستن به احزاب تند افراطي است كه به شدت طرفدار خروج بدون توافق از اتحاديه اروپا هستند. آنها هم متهم به فاشيسم و افراطگرايي هستند بنابراين تنها متحدين جدي آقاي جانسون همين طيف در بريتانيا خواهند بود به علاوه آقاي ترامپ از نخستوزيري جانسون به طور مستقيم حمايت كرد. در اين شرايط انتخاب آقاي جانسون و حزب محافظهكار در يك انتخابات مجدد زودهنگام بسيار بسيار دشوار است. البته اين به معناي آن نيست كه طرف مقابل بتواند به آساني پيروز اين رقابت باشد. به اين دليل كه حزب كارگر هم دو مشكل بزرگ دارد كه يكي مربوط به دشمنيها و موانعي است كه براي آقاي جرمي كوربين و تيم او وجود دارد و از سوي ديگر تاكيد اكثريت اعضاي حزب كارگر براي برگزاري رفراندوم مجدد است كه البته جرمي كوربين به طور مشخص به آن تمايل نشان نداده هر چند كه به آن تمكين كرده است. روز پنجشنبه نيز بناست حزب كارگر راهپيمايي سراسري را برگزار كند كه طي آن قرار است از دولت بخواهند تا انتخابات زودهنگام برگزار كند. اين موضوع مهمي است كه به نوعي ميتوان آن را يك نظرسنجي پيش از انتخابات دانست. به نظر ميرسد، راهكارهاي پيش روي آقاي جانسون بسيار محدود است و به احتمال قريب به يقين جانسون مجبور است طي دو ماه آينده انتخابات سراسري برگزار كند. در غير اين صورت همه عقلا و دستاندركاران حوزه اقتصاد و ديپلماسي در بريتانيا اتفاق نظر دارند كه خروج بدون توافق فاجعهاي بلندمدت را براي كشور به همراه خواهد داشت. بوريس جانسون تلاشهايي را براي به ثمر رساندن منويات خود در پارلمان مطرح ميكند كه به نظر ميرسد تمام اين اقدامات از پيش شكست خورده است و كشور به سمت برگزاري يك انتخابات زودهنگام پيش ميرود كه بايد طي دو ماه آينده منتظر آن باشيم. زمان زيادي به 31 اكتبر و پايان مهلت بريتانيا براي خروج از اتحاديه اروپا باقي نمانده و به نظر نميرسد، دو طرف بريتانيايي و اروپايي اين تمايل را داشته باشند كه مانند 3 سال گذشته، اين بازي بيحاصل ملالتبار و فرسايشي را كش دهند. بحث مهمي كه وجود دارد، تركيب كابينه بريتانيا و از همه مهمتر تعيين وزير خارجه آينده است. شايد تا چندي پيش همه مطمئن بودند اگر جرمي هانت براي نخستوزيري راي نياورد قطعا وزارت امورخارجه را ترك خواهد كرد. اما اكنون در شرايط بغرنجي كه بوريس جانسون قرار دارد، فضا به سمتي پيش ميرود كه هانت به احتمال زياد در پست خود ابقا شود البته اينها همگي بستگي به توافق دوطرفه نيز دارد. با اين حال به نظر ميرسد كه در شرايط فعلي، شخص وزير امورخارجه چندان تاثيري در سياست كلي و چند لايه و مبهم بريتانيا نخواهد داشت و تنها ميتواند، بحرانها را تا حدي تشديد يا تعديل كند از همين رو هانت شايد موقعيت خود را حفظ كند. در خصوص ايران نيز كه اين روزها چالشها ميان دو طرف بالا گرفته بايد گفت، واقعيت امر اين است كه شرايط فعلي بريتانيا به خصوص در بحث ايران به صورتي است كه تغيير نخستوزير چندان نميتواند بر سياستهاي كشور تاثير شگرفي داشته باشد. ولي به هر حال آقاي جانسون مواضع و مسلك نزديك با ترامپ و ايرانهراسان امريكايي، اروپايي، عربي و اسراييلي دارد. از اين رو نبايد اميدوار بود كه با روي كار آمدن جانسون مواضع بريتانيا نسبت به تهران در حالت سكون بماند يا تعديل شود. اما برداشت اصلي اين است كه شرايط ميان ايران و بريتانيا به همين ترتيب باقي بماند ولي شايد جانسون به سمت استفاده از چند ابزار ديگر برود. نبايد فراموش كرد كه امكانات بريتانيا براي تشديد تنش با ايران محدود است و شايد دست به اقداماتي بزند كه بيشتر حالت نمادين و تبليغي دارد و تاثيرگذاري آن اثر تبليغاتي دارد. به طور مثال خروج از برجام، تشديد حضور نيروهاي بريتانيايي در خليج فارس همچنين برخورد ديپلماتيك و اقتصادي با منافع ايران در بريتانيا از جمله مواردي است كه تاثيرگذاري آن محدود است. اما بعيد نيست جانسون براي حفظ شخصيت خود در داخل و نشان دادن خوشخدمتي براي ترامپ دست به چنين كارهايي بزند. اين احتمال هم وجود دارد كه بريتانيا از برجام خارج شود كه در كوتاهمدت ميتواند مواهبي براي لندن داشته باشد اما در بلندمدت به دليل دور شدن بيش از پيش از اروپا، بريتانيا را با مشكلات ديگري مواجه ميكند چراكه سواي مساله ايران، اتحاديه اروپا به برجام به عنوان يك دستاورد مهم براي نشان دادن اهميت وجودي فرامنطقهاي خود مينگرد.
در ستايشِ فراموشي
اين تبعيد از مجمعالجزاير عقل سبك سر و خطاي ناخواسته و اسارت اندوه است. اين كيمياي كرامت هستي است كه در ايام پيري و ناتواني ناروا، ثقلِ ستم ِ يادها را از دوش ما برميدارد. به ياد آر... كه زيستن در يادهاي سياهينشين، پذيرفتن فرمان ستمگري به نام زمان است كه ما را از ستايش فراموشي باز ميدارد تا در نبرد ضمير خفيه با دادههاي بازمانده از گذشته، شكست مطلق را بپذيريم. زنهار... فراموشي، زوال ذهن زنده و زبان منجي نيست. اتفاقا برعكس تعبير عمومي، «فراموشي» نجات از آزار عقلِ يادها و يادهاي عقل است. فراموشي همان يادآوردنِ آزادي آدمي است. زنده باد فراموشي كه غايت ِ بخشش و قيام براي رسيدن به رهايي است. مهيا شدن براي هجرت حيرتآور از همه رنجهاست. پيري و پردهنشيني از سر اجبار، بدون فراموشي، جهان اجبار را غير قابل تحمل ميكند. اين ابزار عجيب، عاليترين واكنش موجود در برابر «درد» است. فراموشي تنها در شرايطي به قبول تعبير «زوال» تن در ميدهد كه دو پديده بيجانشين ِ لذت و عشق را براي هميشه از ياد برده باشد. پيوند لذت و عشق به درك درست از مبارزه براي آزادي منتهي ميشود. مبارزهاي كه با هر ناموس و قاموس و قصهاي قادر است شايستهترين رخسار زندگي را از مقنعه مرگ نجات دهد. آنها كه در كهنسالي به ظالمان ذليل مآب بدل ميشوند، هنوز در دوزخ هراس از هجوم ستمگري به نام «زمان» به سر ميبرند: سرزمين شلعهوري كه بويي از بهشت شفقت نبرده است. زنهار... «فراموشي» بازگشت به گهواره معصوميت است. بدون فراموشي، عطيهاي به نام بخشش وجود ندارد. ما در حضورِ بيياديها، همچنان به رنجي به نام «انتقام» ادامه ميدهيم. اين يادآوري بيرحمانه... ما را از ستايش آزادي باز ميدارد. فراموش كن! سعادت فراموشي نميگذارد آدمي به فراموشي ِ سعادت عادت كند.