تولد آلكساندر دوما
مرتضي ميرحسيني
سال 1802 ميلادي در چنين روزي، آلكساندر دوما، نويسنده فرانسوي و خالق آثار ماندگاري مثل سه تفنگدار (1844) و كنت مونت كريستو (1845) متولد شد. او جايي در شمال فرانسه به دنيا آمد اما در آغاز جواني، زماني كه تازه به بيست سالگي رسيده بود راهي پاريس شد. با نوشتن چند نمايشنامه رمانتيك اسم و رسمي براي خود دست و پا كرد و به محافل نويسندگان و اديبان آن روز فرانسه راه يافت. دلبسته تاريخ و حوادث تاريخي بود و از اين حيث او را با والتر اسكات انگليسي مقايسه ميكنند. اما دوما هميشه از گزارشهاي خشك و كليشهاي فاصله ميگرفت، هر چيز را از زاويهاي ديگر مينگريست و به آن بخشهايي از تاريخ علاقه داشت كه معمولا در مستندنويسيها و روايتهاي رسمي ناديده ميماندند. با قهرماناني كه در گمنامي زيستند همدلي نشان ميداد، مجذوب دلدادگيهاي مردان و زناني بود كه در حاشيه چهرههاي مشهور تاريخ زندگي ميكردند و آرمانها و تخيلات آنهايي را كه به هدفشان نرسيدند و نامشان جايي در كتابهاي تاريخ ثبت نشد را مياستود. او كه براي جلوگيري از اشتباه به آلكساندر دوماي پدر مشهور است (پسرش نيز آلكساندر دوما نام داشت) آثار زيادي نوشت و بياعتنا به كساني كه با طعنه و تحقير از او ياد ميكردند مهر خود را بر ادبيات آن عصر كوبيد. نگاهي گذرا به فهرست بلندبالاي آثارش به پركاري او گواهي ميدهد، اما بيش از هر چيز، نيروي حياتي و قدرت روايتگرياش مايه حيرت و انصافا شايسته تحسين است. همچنين: نخستين حادثه ثبتشده تاريخ حملونقل ريلي امريكا؛ اين اتفاق در ماساچوست افتاد و در آن يك نفر جان خود را از دست داد و سه نفر ديگر هم بهشدت زخمي شدند. آنها براي تماشاي فرآيند بارگيري و انتقال سنگهاي بزرگ، كنار ريل و نزديك واگنها ايستاده بودند. ناگفته نماند كه فكر اتصال گوشه و كنار ايالات متحده از طريق راهآهن، اوايل دهه 1830 در اين كشور فراگير شد. تا سال 1840 خطوط اصلي را به هم وصل كردند و چنانكه ميگويند اوايل دهه 1860 (پيش از شروع جنگ داخلي امريكا) ريلهاي راهآهن تقريبا به سراسر اين كشور رسيده و همه شهرهاي بزرگ را به يكديگر پيوند زده بود. از اين حيث، آنها از اروپاييها پيش افتادند و همين زيرساخت ارتباطي به يكي از عوامل رشد و برتري اقتصادي آنها تبديل شد (1832)؛ شورش ديترويت كه يكي از خونينترين اعتراضات تاريخ ايالات متحده محسوب ميشود و آن را آتشي ميدانند كه در بستر بيعدالتيهاي اقتصادي و اجتماعي و كينههاي نژادي شعلهور شد. ماجرا از يورش پليس شهر به يك مشروبفروشي پرطرفدار اما بيمجوز در منطقهاي فقيرنشين از شهر آغاز شد؛ آنهم حوالي ساعت سه و نيم بامداد، زماني كه جشني به افتخار بازگشت سربازان از ويتنام، آنجا برگزار ميشد. ورود پليس به درگيري با مهمانان جشن كه اغلبشان مست و خشمگين بودند كشيد و مردم آن محله نيز به حمايت از مهمانان جشن با سنگ و چوب به پليسها حمله كردند. دامنه و شدت زدوخورد به سرعت افزايش يافت و مهار آن براي پليس ناممكن شد. درگيريها پنج شبانهروز ادامه داشت و سرانجام با مداخله ارتش و گارد ملي سركوب شد. در اين پنج روز، 43 نفر جان خودشان را از دست دادند (1967).