تولد
سروش صحت
پسر جواني كه جلوي تاكسي نشسته بود با صداي بلند با موباليش حرف ميزد و ميخنديد. تلفن را كه قطع كرد، گفت: «امروز تولدمه از صبح تلفنم همينطور داره زنگ ميخوره»، مسافرها به پسر جوان تبريك گفتند. خانمي كه عقب تاكسي نشسته بود از پسر پرسيد: «پس امشب جشن تولده؟» پسر خنديد و گفت: «جشن كه نه، ولي بالاخره قراره بچهها بيان جمع بشيم، دور هم باشيم.» زن به راننده تاكسي كه پا به سن گذاشته بود، گفت: «شما نميخواين به ايشون تبريك بگيد؟» راننده گفت: «مبارك باشه... من امروز تولد خودم هم هست.» پسر جوان با خوشحالي پرسيد: «شما امشب برنامهتون چيه؟» راننده كمي فكر كرد، بعد گفت: «برنامه خاصي ندارم» و تاكسي رفت.