برخيز و اول بكش (249)
فصل بيست و چهارم
«فقط يك كليد، خاموش و روشن» پيام از زندان
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
در صبح روز 13 دسامبر سال 1992، دو مرد نقابپوش وارد دفتر صليب سرخ البيره، شهركي در كرانه باختري شدند و به مسوول پذيرش نامهاي دادند. آنها از او خواستند تا نيم ساعت بعد از آنكه آنجا را ترك ميكنند اين نامه را باز نكند و سپس فرار كردند.
در اين نامه نوشته شده بود، «امروز 13/12/1992، پنجمين سالگرد تاسيس حماس، يك افسر ارتش اشغالگر ربوده شده است. جاي او امن است. ما به مقامات اشغالگر خاطرنشان ميكنيم كه خواهان آن هستيم كه آنها و رهبري اسراييل، شيخ احمد ياسين را در مقابل آزادي اين افسر، رها سازند.»
امضاي نامه، «واحد ويژه عزالدين قسام، ارتش نظامي حماس» بود. در ضميمه اين نامه عكسي از كارت شناسايي گروهبان ارشد، نيسيم تولدانو از پليس مرزي، بود.
نخستوزير و وزير دفاع، اسحاق رابين، تصميم گرفتند تا خواسته ربايندگان را قبول نكنند و در عوض آن، هجوم گستردهاي را آغاز و تعداد زيادي را بازداشت كردند. در همين حال، شينبت سعي داشت تا مقداري زمان بخرد. باراك بنزور، يك مقام ارشد شين بت را فرستادند تا ياسين را در زندان ببيند و از او بخواهد كه ضمن موافقت با يك مصاحبه رسانهاي به پيروانش دستور دهد هيچ صدمهاي به افسر پليس ربوده شده نزنند.
شيخ در حالي كه روي ويلچر نشسته بود و پتو دور خودش پيچيده بود، بنزور را با لبخندي كه تقريبا قلبي بود پذيرفت. او تعدادي مصاحبه كرد و در هر كدام از آن بيانيه مورد درخواست را تكرار كرد.فقط بعد از آن بود كه شينبت متوجه شد كه چرا ياسين آنقدر راحت درخواست مصاحبه را قبول كرده است. او وضعيت را از قبل پيشبيني ميكرده و به افرادش دستور داده بود هر آنچه را كه آنها در هر مصاحبهاي از او شنيدند هيچ توجهي به آن نكنند و از او اطاعت هم نكنند زيرا آن پيام بر خلاف ميلش صادر شده است.
زندان نه نفوذ ياسين را كم كرده بود و نه ارادهاش را شكسته بود. او بعد از آنكه مصاحبهها تمام شد و دوربينها خاموش شدند به بنزور گفت، «هرگز آرامشي برقرار نخواهد شد. ما آنچه را كه شما بدهيد ميگيريم اما ما هرگز جهاد مسلحانهمان را تسليم نميكنيم. تا زماني كه من، شيخ ياسين، زندهام اطمينان ميدهم كه هيچ صحبت آشتيجويانهاي با اسراييل نخواهد بود. من مشكل زمان را ندارم. 10 سال يا بيشتر ، صد سال يا بيشتر، در نهايت شما را از روي زمين محو خواهيم كرد.»
افراد حماس همانطور كه از قبل دستور داشتند، دستورات علني ياسين را مبني بر آسيب نرساندن به تولدانو ناديده گرفتند. آن شب، چهار رباينده، در پوشش نينجا و مسلح به چاقو به غاري كه تولدانو در آنجا نگهداري ميشد، رفتند. آنها به او گفتند، «ما از اسراييل خواستيم كه شيخ احمد ياسين را در مقابل تو آزاد كنند. اما دولت تو رد كرد و اين ثابت ميكند كه زندگي شما سربازان براي آنها اهميتي ندارد. ما متاسفيم كه بايد تو را بكشيم.»
تولدانو شروع به گريه و زاري كرد. او التماس كرد كه آزادش كنند.
براي رابين قتل تولدانو آخرين برگ بود. هفته قبل، پنج سرباز ديگر در حملات تروريستي كشته شده بودند كه اكثر آنها توسط حماس رهبري شده بود. دولت رابين، كه حالا درگير خطري بود كه حماس شكل داده بود تصميم گرفت كه اكنون زمان آن است كه حركت قاطعانهاي را عليه نهضت انجام دهد. برخي در شينبت پيشنهاد دادند كه ياسين را در زندان مسموم كنند كه به نظر ميرسيد آسانترين راه است. اما رابين اين ايده را به خاطر اينكه زماني كه مشخص شود ياسين در حالي كه در زندان اسراييل بوده درگذشته است و ترس از شورشهايي كه در نهايت و در پي آن ميآيد، رد كرد.
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است
نه اعتقاد مترجم و روزنامه