درنگي بر جايگاه عباس زرياب خويي در فرهنگ دانشگاهي ايران
مردي از «نسل استادان»
محسن آزموده
سه سال پيش مقصود فراستخواه، پژوهشگر پرتلاش علوم اجتماعي، در همايش «بدون دكتر» در دانشگاه تهران، در سخنراني درخشاني به «كسوف فرهنگ دانشگاهي» در ايران پرداخت. او در آن گفتار، با مرور فرهنگ دانشگاهي هشتاد و پنج ساله ايران از 5 نسل سخن گفت: اول: استادان استادان؛ دوم: استادان؛ سوم: شاگردان بلافصل استادان؛ چهارم: كساني كه در سالهاي پاياني دهه 1350 و اوايل دهه 1360 به دانشگاه وارد شدند و پنجم: نسل در حال ظهور.
عباس زرياب خويي (1298-1373) در اين تقسيمبندي همچون سيدجعفر شهيدي (1297-1386) و عبدالجواد فلاطوري (1304-1375) موقعيت ممتازي دارد، زيرا از سويي اين هر سه، تحصيلات خود را نخست يا عمدتا در مدارس علمي سنتي آغاز كردهاند و از سوي ديگر در دانشگاه ايراني محضر استادان استادان يعني نسل اوليها را درك كردند، ضمن آنكه زرياب و فلاطوري در ادامه تحصيلاتشان به غرب نيز سفر كردند و دورههاي مهمي را در دانشگاههاي آنجا گذراندند و در كلاس درس محققان برجستهاي حاضر شدند. اين ويژگي سهبني زرياب خويي يعني اولا حضور در مدارس ديني قديمي، ثانيا تحصيل در دانشگاه وطني در دوران اوجش و ثالثا درك آكادمياي غربي به او جامعيت و گستردگي شگفتانگيزي داده، بهگونهاي كه از حيث تسلط بر علوم سنتي ميتوان او را در رديف قزويني و فروزانفر دانست و از جنبه آشنايي با روششناسي جديد با زرينكوب و احمد تفضلي قابل مقايسه است. تاثير آشكار اين خاستگاه، در آثار نسبتا اندك اما ارزشمند زرياب آشكار است؛ تهذيب و تلخيص «روضهالصفا»، تاليف «تاريخ ساسانيان» و «سيرت رسولالله» و «آيينه جام» و ترجمه «تاريخ فلسفه» ويل دورانت و «تاريخ ايرانيان و عربها در زمان ساسانيان» اثر تئودور نولودكه و «درياي جان» از هلموت ريتر و «ظهور تاريخبنيادي» از فردريش ماينكه.
در پايان اما ذكر يك نكته اهميت اساسي دارد. در بررسي جايگاه و كارنامه بزرگاني چون عباس
زرياب خويي، صرف اشاره به زمينه و زمانه و تاكيد بر اينكه ايشان كجا درس خواندهاند و محضر كدام اساتيد را درك كردهاند، كفايت نميكند، زيرا هم اجحاف در حق آنهاست، هم اين نگاه، به نوعي جبرگرايي تاريخي و ساختاري، ميانجامد و معاصران را به اين شبهاستدلال غلط رهنمون ميسازد كه اگر زرياب خويي به اين جايگاه رفيع رسيد، به دليل حضورش در آن زمانه خاص بود و امروز ما به دليل وضعيت كنوني نميتوانيم به آن دستاوردها برسيم، در حالي كه اتفاقا بايد نارساييها و مشكلات آن روزگار در معرفتاندوزي و امكانات محدود را نيز درنظر داشت و از اراده و هميت زرياب خويي نيز غفلت نكرد و وجه جويندگي و يابندگي او را نيز برجسته ساخت. عباس زرياب خويي، همچون ساير بزرگان همعصر خودش، در روزگار فقدان اينترنت و كتابخانههاي ديجيتال، سختيها و مصايب را بر خود هموار ميساخت و براي كسب معرفت به هر گوشه و كناري سرك ميكشيد؛ امري كه در زمان حاضر بهمراتب آسانتر شده و صرفا همت عالي جويندگان طلاي آگاهي را ميطلبد.