گذشته درخشان، آينده پريشان
رضا فيضي
براي پيبردن به جايگاه مركز آموزش عالي ميراث فرهنگي ميتوان به جاي شمردن منافع آن تنها نگاهي به دستاوردهاي آن داشت. با توجه به اينكه عمده هدف هر مركز آموزش عالي تربيت متخصصان زبده و توانمند در حوزه خود است، نگاهي به متخصصان امروز حوزه ميراث فرهنگي نشان ميدهد، اين مركز آموزش عالي با فاصلهاي بسيار زياد از ديگر مراكز توانست به اهداف خود برسد. چه در سازمان ميراث فرهنگي، چه در شهرداريها، چه در مراكز آموزش عالي كشور يا شركتهاي خصوصي دانشآموختگان اين مركز توانستهاند بدنه اصلي اين حوزه را دربربگيرند. ميتوان دلايل زيادي را براي موفقيت اين مركز آموزش عالي شمرد، اما سادهترين و مشخصترين دليل، قرار گرفتن آن در دل نهاد تخصصي بود. نهاد ميراث فرهنگي كه قبل از اداره باستانشناسي و قبل آن هم در دوران قاجار اداره صنايع مستظرفه بود، با حجم بالايي از تجربهاندوزي و تخصص مركزي را تاسيس كرد تا در وهله اول اين تجربه را به نسلهاي آتي انتقال دهد و نيروهايي متخصص تربيت و در وهله دوم به توسعه اين امر كمك كند. بايد توجه داشت كه ما از ايران حرف ميزنيم. ايران يعني كشوري فرهنگي، كشوري با سابقه طولاني تاريخي و با منابع فرهنگي بينهايت. هيچ عدد و رقمي نميتوان براي منابع فرهنگي ايران شمرد و ارزشهاي فرهنگي ملموس و غيرملموس آن بيشمار زياد است. از اين موضوع چه خوشحال باشيم چه ناراحت، وقتي در ايران زندگي و مديريت ميكنيم، نميتوانيم از اين جنبه آن غافل باشيم. اما اگر به اين موضوع توجه كافي نشان دهيم، ميتوانيم از همين گنج بيپايان بهره خوبي بگيريم، مثل تمام كشورهايي كه از سابقه، قدمت و ارزشهاي موجود در فرهنگ و تاريخشان براي امروز استفاده ميكنند. در سازمان ميراث فرهنگي هم اين تفكر در نخبگان نسل قبل به وجود آمد و ضرورتي ديدند تا اين تجربه را انتقال دهند، چرا كه بر آنها روشن بود اگر ايران بخواهد بهترين مسير را براي توسعه انتخاب كند، گزينهاي بهتر از سرمايهگذاري در معرفي و بهرهبرداري از منابع فرهنگي خود ندارد. اگر امروز ميبينيم كه اشتباهاتي در مسير توسعه داشتيم و به خود آسيب زديم، دليل آن توجه نكردن به اين حقيقت بود كه ما الگويي به نام سبك زندگي ايراني داريم و آن را فراموش كردهايم، اين الگو را هم تنها با مراجعه به منابع غني و بيپايان فرهنگي خود ميتوانيم دوباره بشناسيم. اما با بستن اين مركز آموزشي نه تنها راه اين توسعه را به روي خود ميبنديم، بلكه يكي از كارآمدترين مجتمعهاي آموزشي را منحل ميكنيم كه دانشجويانش در زمان تحصيل كمترين فاصله را با بازار كار داشتند.
در واقع يكي از بزرگترين مشكلات ما عدم تطابق فضاي آموزشي با فضاي كار است. دانشجويي كه در بهترين دانشگاه هم درس خوانده باشد بعد از فارغالتحصيلي آماده ورود به بازار كار نيست، چه برسد به اثرگذاري. اما مركز آموزش عالي ميراث جزو معدود جاهايي بود كه ميتوانست دانشجويان را مستقيم به دل كار حرفهاي ببرد. از اولين روزي كه دانشجو وارد مركز ميشد، در فضاي واقعي حرفه بود. اساتيدش مديران مياني و ارشد سازمان و پروژهها پروژههاي واقعي سازمان بودند. كارآموزيها در سايتهاي ميراث انجام ميشد و خيلي از آن سايتها امروز سايت ثبت جهاني هستند يعني دانشجوي ترم يك و دو در رشته مرمت بنا در پروژه حرفهاي مرمتي را در گارگاه حرفهاي به عنوان طرح درسي ميگذراند، امري كه در طول اين چهار سال اتفاق افتاد. از طرفي براي دانشجويان اين مركز فارغالتحصيلي مساله ثانويه بود چون بيشتر آنها در طول تحصيل ميتوانستند به درآمد هم برسند. با اين حال يك زماني مصوب شد كه طبق مصوبه شوراي عالي اداري كشور دستگاههاي دولتي نبايد آموزشگاه داشته باشند و تعيين تكليف كنند. اما اين مصوبه قطعا استثناهايي هم داشت، زيرا ميبينيم دانشكده صدا و سيما و وزارت نيرو همچنان سرپا هستند و با همان ساختار زير همان نهاد تخصصي فعاليت ميكنند. نتيجه اين مصوبه بستن دانشگاه و مجموعه و خدمات آن نبود. اي كاش همان زمان در سطح بالاتر شوراي عالي اداري سطح تصميمگيري ميشد تا اين مركز به عنوان نهاد خاص، نهادي كه زماني گفته ميشد تنها مركز آموزش ميراث فرهنگي در خاورميانه است، بر جا بماند. اگر همان روز تكليف اين مركز مشخص ميشد امروز به چنين سرنوشتي دچار نميشد.
دكتراي مرمت بنا و بافتهاي تاريخي، مدرس مركز آموزش عالي ميراث فرهنگي