خلأ جبرانناپذير آموزش ميراثفرهنگي كشور
سيد محمد بهشتي
رشتههاي آموزشي مرتبط با ميراث فرهنگي يك تفاوت عمده با ديگر رشتهها دارند و آن تاكيد بر عمل است. در واقع در اين رشتهها كار ميداني اولويت بالايي دارد و دانشجويان تنها مطالعه و پژوهش كتابخانهاي انجام نميدهند، بلكه در ميدان عمل حاضرند و آنجاست كه درس ميآموزند. نتايج فعاليت اين دانشجويان بايد منجر به حفاظت از ابنيه فرهنگي شود و اين اقدام كار فني جدي ميطلبد كه جز در عرصه ميدان و با استفاده از دانش و تجربه سازمان ميراث فرهنگي ممكن نيست. رشتههاي مرتبط با ميراث فرهنگي بسيار شبيه رشتههاي پزشكي هستند. رشتههاي مرتبط به پزشكي و درمان به وزارت بهداشت و درمان سپرده شدهاند، علت اين امر چيست؟ به اين دليل كه رشتههاي پزشكي را نميتوان تنها سر كلاسهاي نظري آموخت و آموزش عملي در اين رشته به مراتب اهميت دارد. ميراث فرهنگي هم از اين قضيه مستثني نيست. از طرفي ديگر رشتههاي مرتبط با ميراث فرهنگي در كشور ما بسيار جديد هستند و عامل تاسيس اين رشتهها در كشور مركز آموزش عالي ميراث بوده است، در واقع رشتههايي مثل مرمت اشيا، مرمت بنا، موزهداري و امثال آن در دل اين مركز متولد شدهاند. علاوه بر آن عمده كارشناساني كه در اين رشته مشغول به كار هستند، چه در خود سازمان و چه در مراكز آموزشي از دانشآموختگان اين مركز هستند و همين امر نقطه درخشاني در كارنامه اين مركز است. از طرفي ديگر ما در سازمان ميراث فرهنگي رشتههاي ديگر و تخصصهاي ديگري لازم داريم كه آموزش اينها تنها از عهده سازمان برميآيد، در واقع ديگر موسسات آموزشي نه اين رشتهها را تعريف كردهاند و نه توان تعريف آموزشي آن را دارند، زيرا اين تخصصها تا به حال به صورت عملي در سازمان ميراث فرهنگي صورت گرفته است، براي مثال تربيت كارشناس اموال تاريخي و فرهنگي از جمله تخصصهايي است كه سازمان ميراث فرهنگي بهشدت به آن نياز دارد و آموزش اين متخصصان تنها در توان ميراث است كه از بيانيه كارشناسي خود كمك بگيرند و كارشناسان خبرهاي تربيت كنند. علاوه بر اين تخصص در زمينه مديريت بافتهاي تاريخي و محوطههاي تاريخي نيز در حال حاضر دهها رشته مورد نياز ميراث فرهنگي است، رشتههايي كه هنوز در ايران وجود ندارند و تاسيس آنها به دست اين مركز ممكن است. روزي در دولت احمدينژاد از روي ناداني فكر كردند كه ديگر نيازي به اين مركز آموزشي نيست، تصميمي كه به نظرم از روي كجسليقگي گرفته شده، با اين حال جالب اينجاست كه در همان دولت با عوض شدن مسوولان مرتبط به اين نتيجه رسيدند كه به اين مركز نياز دارند و تلاش كردند تا اين مركز حفظ شود. اما به نظرم اين تلاشها جدي نبودند، چون اگر تلاش جدي ميكردند قطعا نتيجه ميگرفتند. به نظرم اين تلاشهاي باري به هر جهت جزو اولويتهاي مديران ارشد ميراث فرهنگي نبودند و آنها تلاش چشمگيري براي حفظ اين مركز نكردند. حال اتفاقي كه عملا ميافتد انحلال اولين مركز آموزش عالي ميراث فرهنگي كشور است؛ مركزي كه اگر منحل شود ديگر خلأ آن به هيچ شكل ديگري جبران نميشود. اما نكته دوم انتقال مركز اسناد به اين مكان است. اصولا ميگويند هر سه اسبابكشي برابر است با يك آتشسوزي اما اگر موضوع جابهجايي اسناد باشد، هر اسبابكشي معادل يك آتشسوزي ميشود. مركز اسناد يك بخش بسيار حساس سازمان است و در نقل و انتقال قبلي بخش قابل توجهي از اسناد نابود شدند و نبايد حتيالامكان اين نوع جابهجاييها صورت بگيرند. اما در هر حال بزرگترين ضربهاي كه انحلال اين مركز به بدنه ميراث فرهنگي كشور خواهد زد، خلأ در پرورش كارشناس خبره قابل اتكا كه در مقام كارشناسي و مديريت بتواند از تكاليف فني و قانوني سازمان برآيد، است. اين خلأ هم ديگر جبرانپذير نخواهد بود.