درباره «رنج و افتخار» ساخته پدرو آلمودوار
سياليت يا تسلسل ذهن
آيين فروتن
از نخستين واكنشهاي منتقدان در فستيوال كن امسال ميتوانستيم ستايش عملا يكصدا و فراگير به تازهترين فيلم پدرو آلمودوار را شاهد باشيم؛ ستايشها و امتيازات اغلب بالا به فيلم طبيعتا قادر بودند تا هر چه بيشتر كنجكاوي و انتظارات ما را براي تماشاي آن برانگيزند. اما اكنون پس از تماشاي «رنج و افتخار» اين تصور در ذهن قوت مييابد كه اين ميزان از شيفتگي و تمجيد از اثر پيش روي فيلمساز ٦٩ ساله اسپانيايي را بايد در دلايلي عمدتا فرامتني جستوجو كرد كه يكي از مهمترين عوامل آن شايد به ارجاعات فيلم به زندگي كارگردان و سلامت جسماني اين روزهايش بازميگردد. ترديدي نيست كه فيلم آلمودوار - كه تلفيقي است از اثري داستاني با رگههاي پررنگ و آشكار زندگينامهاي - با نوعي لطافت، عواطفگرايي و سادهدلي پيوند يافته و ميكوشد توام با صداقت نگاهي باشد بر گذشته و اكنون سينماگر و فيلمهاي پيشينش، اما اين مساله كه چنين رويكردي تا چه اندازه توانسته به اثري تاثيرگذار، حسي يا حتي احيانا چندلايه بدل شود محل شك و ترديد جدي است. آلمودوار در «رنج و افتخار»، كارگرداني ميانسال به نام سالوادور را در مقام همزاد و جانشينش (با بازي آنتونيو بندراس) به عنوان شخصيت محوري فيلم در نظر ميگيرد تا به واسطه او به مسائل گوناگوني اعم از كودكي، علاقهاش به سينما، بيماريهاي جسمي، پريشانيهاي روحي، اعتياد، مسائل پيرامون ساخت و اكران فيلم و عشق بپردازد. ولي فيلم در عوض بسط تدريجي هريك از اين مسائل مختلف، بدون تمركز و عمق لازم صرفا از موضوعي به سوي موضوعي ديگر ميرود و از صحنهاي با اشارهاي كلي و گذرا مسير صحنه بعدي را در پيش ميگيرد. به عبارت ديگر، «رنج و افتخار» فيلمي است كه تماما به حركت و باقي ماندن در سطح امور، وقايع و روابط شخصيتها بسنده ميكند، آنچنان كه همين وابستگي و بسندگي بيش از اندازه به سطح را نيز ميتوان در تصاوير فيلم و پرداخت صحنهها نيز تشخيص داد. فضاها/لوكيشنهايي خوش قريحه و مملو از رنگ، با طراحي لباس و صحنههاي زيبا كه تنها به همين شفافيت و صيقليافتگي بصري اكتفا ميكنند. شايد بتوان اينطور عنوان كرد كه «رنج و افتخار» با آنكه در سطح ايده قرار بوده به نوعي به يك «هشتونيم» براي آلمودوار مانند شود؛ بيشتر به ساختهاي سادهانديشانه، تخت و مصور از جنس «املي پولن» ژان- پيير ژنه بدل شده است. گويي در پس رنگآميزيهاي خوش قريحه فيلم نه با يك سياليت ذهن كه ميان گذشته و امروز، خيال و واقعيت، خواب و بيداري در جريان باشد كه با مكانيسمي مواجه هستيم كه فقط به تسلسل لحظات و چيدمان وقايع در خط سير پيرنگ توجه دارد.