به حسين عليزاده براي بودنش
فردين خلعتبري
مي نپندار كه هر زخمه چو بر ساز زدي بيحساب است و كتاب است كه با ناز زدي
آن زماني كه تو با غمز بتان ميخور و مست رمز دستان به جنوني بر آواز زدي
راست انديشه كنان چرخ زدي جوشيدي پنجه در سلسله خانه برانداز زدي
به جهاني نفروشي چپ و درابت را لحظهاي را كه به پايان هر آغاز زدي
بزن آتش كه خمش گردد از آن اهل ريا زه چو بستي به ميان پرده وگر باز زدي