ديپلماسي و سياست منطقهاي
عليرضا سلطاني
محمدجواد ظريف، وزير امور خارجه ايران در هفتههاي اخير و در كنار تشديد تحركات ديپلماتيك براي خنثي ساختن فشارهاي سياسي و اقتصادي ايالات متحده عليه ايران، نيم نگاهي هم به منطقه و كشورهاي حوزه خليج فارس دارد؛ منطقهاي كه براي مدت مديدي (از سال 1392 به طور خاص) يا در اولويت دستگاه سياست خارجي ايران قرار نداشت يا اينكه دستگاه سياست خارجي به دلايل مختلف از جمله تداخل ماموريتها، برنامهاي هدفمند براي تحرك و به دست گرفتن ابتكار عمل در اختيار نداشت. عدم حضور فعال دستگاه سياست خارجي در تحولات منطقهاي طي سالهاي اخير يكي از چالشهاي جدي سياست خارجي ايران به شمار ميرود. مسالهاي كه شايد بتوان آن را علت اصلي موج جديد فشارهاي سياسي و اقتصادي امريكا و شخص ترامپ عليه جمهوري اسلامي ايران ارزيابي كرد. تاكنون كم گفته نشده كه پاشنه آشيل سياست خارجي ايران در قبال ترامپ، مناسبات منطقهاي ايران به خصوص عربستان سعودي است. واقعيت اين است كه سياست خارجي منطقهاي ايران در دولتهاي يازدهم و دوازدهم سوال برانگيز بوده و به لحاظ عملكردي منفي ارزيابي ميشود. دستگاه سياست خارجي اگر سياست هدفمند، برنامهريزي و فعاليت خود را همزمان با مذاكرات برجام از سال 92 در قالب اعتمادآفريني و همكاري متقابل با كشورهاي منطقه به خصوص عربستان سعودي در پيش ميگرفت، نه تنها اين كشورها به چالشي بر سر برجام تبديل نميشدند، بلكه قدرت مانور بازيگراني مانند امريكاي ترامپ و حتي اسراييل عليه ايران افزايش پيدا نميكرد. اين موضوع كه كشورهاي عرب منطقه نسبت به بهبود مناسبات سياسي ايران با غرب به خصوص ايالات متحده حساس بوده و احساس خطر سياسي، امنيتي و اقتصادي ميكنند بايد براي تيم سياست خارجي از ابتداي مذاكرات برجام، قابل پيشبيني ميبود و...
مديريت ميشد تا در حين مذاكرات و پس از اجراي برجام اين حساسيتها تبديل به دشمني نميشد. اما در عمل اين اتفاق صورت نگرفت و تمام انرژي و توان سياست خارجي در سبد برجام و مذاكرات با 1+5 گذاشته شد به اين اميد كه اگر اين مذاكرات به نتيجه برسد، مشكلات و چالشهاي منطقهاي هم خود به خود حل شود حال آنكه در عمل اين پيشبيني درست از آب در نيامد. نتيجه اين نوع رفتار و سياست، تشديد حساسيتها و دشمنيها عليه ايران با اجراي برجام و به رهبري عربستان سعودي بود. روندي كه به جنگهاي نيابتي دو كشور در يمن، سوريه و حتي عراق كشيده شد كه همچنان ادامه دارد. دشمني اخير عربستان سعودي و متحدان عرب آن با ايران البته به متغيري فعال و موثر در تحركات ضد ايراني اسراييل و دولت ترامپ تبديل شد. تا قبل از اين شرايط تحركات اسراييل عليه ايران روندي ثابت، تبليغاتي، بيتاثير و كليشهاي به شمار ميرفت. تحركات تخاصمي عربستان عليه ايران، علاوه بر ايجاد اتحاد خواسته و ناخواسته ضدايراني ميان عربستان و اسراييل، باعث تقويت تحركات سياسي و نظامي اسراييل بر ضد ايران در كشورهاي حوزه نفوذ اين كشور در منطقه شده است. اهميت اين مساله براي دولت ترامپ بسيار بيشتر است. در واقع ترامپ بر موج ضد ايراني اعراب منطقه به رهبري عربستان سعودي سوار شد و ضمن حمايت و تشويق احساسات ضد ايراني اعراب و تلاش براي نزديكي آنها به اسراييل، اهداف اقتصادي خود را با انعقاد قراردادهاي كلان و بلندمدت نظامي با اين كشور دنبال كرد. ضمن اينكه يكي از عوامل موثر بر اثرگذاري سريع و گسترده فشارها و تحريمهاي اقتصادي ترامپ عليه ايران، همراهي سياسي و اقتصادي كشورهاي عرب منطقه به خصوص عربستان است. پس ضعف ديپلماسي منطقهاي ايران هم هزينههاي سياست خارجي ايران در منطقه را افزايش داد و هم زمينه را براي اتحاد دشمنان ايران و تسهيل شرايط اعمال فشار براي اين كشور شده است.
تشديد دشمني سياسي عربستان با ايران در حالي است كه دو كشور به خصوص در حوزه نفت و انرژي در چارچوب اوپك منافع مشتركي را دنبال ميكردند به گونهاي كه كمتر ميتوان اين وحدت منافع را در طول 50 سال گذشته به ياد آورد. اما حاكم شدن هيجانات و احساسات بر رفتار دو طرف در قبال يكديگر كه با حوادثي مانند حادثه منا و اشغال سفارت عربستان در تهران به اوج رسيد، وزن منافع مشترك اقتصادي را در روابط دوجانبه به شدت كاهش داد.
اظهارات مكرر و اخير وزير امور خارجه مبني بر آمادگي مذاكره با عربستان سعودي بدون پيششرط و سريع در شرايط كنوني اگر چه ميتواند كورسويي از اميد باشد و فعال شدن ديپلماسي منطقهاي ايران را نويد دهد اما خيلي دير صورت گرفته و نميتوان از موضع قدرت و ابتكار عمل صورت بگيرد. آنچه در حال حاضر عربستان سعودي در كنار اسراييل دنبال ميكند، براندازي سياسي در ايران است. اينكه ايران بتواند در قالب مذاكره سياسي آن هم در كوتاه مدت اين موضع دولتمردان عربستان را تغيير دهد، امري ضعيف به نظر ميرسد. پادشاهي عربستان با آگاهي نسبت به شرايط سياسي و اقتصادي ايران و هماهنگ با ايالات متحده و اسراييل به راحتي نميخواهد شرايط كنوني را براي تضعيف ايران از دست بدهد. بنابراين نميتوان انتظار داشت عربستان سعودي با سرعت و به آساني به پاي ميز مذاكره با ايران بنشيند. اين مهم البته نبايد باعث نااميدي شود چه اينكه بهبود مناسبات بينالمللي ايران با غرب و كاهش فشارهاي اقتصادي و سياسي امريكا عليه ايران تا حد زيادي همچنان در گروي مناسبات منطقهاي ايران به خصوص با عربستان سعودي و متحدان عرب وي است. تا اين مناسبات به هر هزينهاي كه در شرايط كنوني بالا خواهد بود حداقل به حالت عادي برنگردد، هر تحركي حتي با حضور قدرتهاي بزرگ اروپايي مانند فرانسه و آلمان بدون نتيجه خواهد بود. بنابراين در شرايط كنوني بايد بخش قابل توجهي از ظرفيت و انرژي دستگاه سياست خارجي ايران در ابعاد ملي، منطقهاي و بينالمللي بايد متمركز بر كشاندن عربستان به ميز مذاكره و جلب اعتماد اعراب منطقه باشد. يكي از اين ظرفيتها، نفت و اوپك است كه بايد از آن نهايت بهرهبرداري صورت گيرد. ايجاد اعتماد متقابل ميان عربستان و ايران در سوريه، يمن و عراق و تنظيم منافع مشترك در منطقه گام مهم ديگر است. در اين ميان البته نبايد از تلاش اسراييل و عناصر تدروي ضدايراني در دولت امريكا براي تداوم شرايط سخت كنوني غافل شد. مسير حركت و موفقيت ديپلماسي ايران همچنان از خليج فارس و كشورهاي عرب منطقه ميگذرد.