«اعتياد» را به مصرف ماده مخدر تقليل ندهيم
اگر حقوق دريافتي اعضاي اين تيم، سرشكن شود، با رقم قابل توجهي از سرمايهگذاري براي مداخلات درماني هر بيمار دچار اعتياد مواجه ميشويم و به همين دليل در بسياري كشورها، هزينه درمان اعتياد در مراكز اقامتي و TC (مراكز درمان اعتياد بر مبناي الگوي اجتماع درمانمدار) 3 تا 10 هزار دلار هزينه دارد كه بخش زيادي از هزينههاي درمان اعتياد، توسط دولتها پرداخت شده و در واقع، درمان اعتياد رايگان ميشود علاوه بر آنكه درمانگران اعتياد هم، دغدغه به دست آوردن پول بيشتر از طريق فروش خدمات بيشتر ندارند چون علت سرمايهگذاري بالاي دولتها براي درمان اعتياد و تعيين يك تيم براي رسيدگي به تعداد كمي از بيماران داراي مشكل اعتياد، اين است كه تماميت يك فرد و تماميت مساله را جدا از بيماري اعتياد آن فرد، هدف قرار ميدهند. اما اجراي چنين مدلي در كشور ما امكانپذير است؟ به نظر من، چنين مقايسهاي بين درمانگران اعتياد در ايران، با همتايانشان در كشورهاي مدعي با موفقيت بالا در درمان اعتياد، عادلانه نيست و از انصاف به دور است كه درمانگران كشورمان را بدون توجه به شرايط كشور، هدف انتقاد قرار دهيم. در بسياري از بستههاي درمان اعتياد در ايران، جاي مددكار خالي است و اگر مددكار حضور دارد، بايد به پرونده 50 الي 100 بيمار رسيدگي كند كه چنين مددكاري نميتواند خدمات مكفي و كيفي ارايه دهد.
4- وقتي درباره اجراي روشهاي نوين درمان اعتياد در كشورهاي پيشرفته صحبت ميكنيم، توجه داشته باشيم كه «روشهاي نوين»، چندان پيچيده و غريب نيست. نظام درمان اعتياد در كشورهاي پيشرفته، درمان فرد را براساس ويژگيهاي فردي طراحي ميكند به اين معنا كه به جاي طراحي يك برنامه درماني واحد و اجبار همه بيماران براي دريافت همين برنامه واحد ولاغير، كت و شلوار را به تن هر فرد، به اندازه خودش و براي خودش ميدوزد. اما چطور اين امر اتفاق ميافتد؟ با حضور يك تيم درماني كامل كه مساله بيمار را از بعد خانواده، روانشناسي، روانپزشكي، همتا و حتي فلسفه زندگي فرد، به تدريج به سمت نظام عادي هدايت كرده، حتي سيستم تصميمگيري فرد بيمار را به سمت تصميمگيري بهينه هدايت ميكند علاوه بر آنكه اين تيم درماني، پس از شناسايي تدريجي مشكلات فرد، دايم در حال اولويتبندي مشكلات و جابهجايي اولويتهاست. اما بازهم مشكل كشور ما براي اجراي چنين مدلي، هزينه انجام اين نوع از درمان است كه متاسفانه چون بيماران ما، نظام درمان ما، نظام بيمهاي و حتي دولت نميتواند چنين هزينههايي را پرداخت كند، درمانگران اعتياد در كشور ما، به سمت طراحي يك برنامه مشخص و واحد و تعميم اين برنامه براي همه بيماران رفتند علاوه بر اينكه تيم درماني ما به دليل تعداد زياد بيماران، امكان رسيدگي فرد به فرد و حل مشكلات فرد به فرد را هم ندارد.
5- مداخلات درمان اعتياد، مداخلات مشخصي است و ما هم از دانش اين مداخلات بهرهمند هستيم. انواع اعتياد؛ مخدرها و محركها، قمار و شرطبندي، سكس و پرخوري هم ماهيت بسيار شبيه به يكديگر دارند و مدل درمان آنها هم ممكن است بسيار شبيه باشد اما مدلهاي درماني دنيا، در حال فراموش كردن هدفگيري تفكر منجر به بيماري فرد هستند چون از بيمارانگاري و برچسب زدن به افراد، سود ميبرند. صرفنظر از اينكه هزينه درمان بيماري اعتياد، توسط فرد يا دولت پرداخت ميشود، مدلهاي درماني، ميتوانند افراد را وادار به انتخاب مدل درماني كنند؛ او را مجبور كنند براي مدت زيادي در يك محيط بسته و دور از اجتماع به سر برد تا اعتيادش درمان شود، يا او را مجبور كنند از جامعه خودش دور شده و در جامعه ديگري، بيماري خود را درمان كند. در نهايت و در بدترين و آخرين شكل، برچسبزني به افراد دچار اعتياد، در حدي توسط مدلهاي درماني افزايش مييابد كه اين فرد، به عنوان يك انسان خطرناك براي كل جامعه تصور ميشود و او را به زندان مياندازند در حالي كه شايد فلسفه زندگي اين فرد، ايدئولوژي و سبك زندگي اين فرد، همين بوده و انتخاب كرده جور ديگري زندگي كند اما مدلهاي درماني از طريق برچسب زدن به سبك زندگي و نوع تفكر اين فرد، او را به يك بيمار تبديل ميكنند و در بهترين شكل و انسانيترين شكل، به او برچسب بيمار روان ميزنند و آن هم صرفا به اين دليل كه اين برچسب، براي نظام درمان مشتري توليد ميكند. بايد اين سوال را مطرح كنيم كه جامعه تا چه حد پذيراي افرادي است كه نه روي نقطه ميانگين نمودار نرمال، بلكه در گوشههاي چپ يا راست نمودار ميايستند در حالي كه جامعه تلاش ميكند آدمها را به سمت نقطه وسط نمودار سوق بدهد و بگويد همه بايد شبيه همديگر و آن جور كه ما ميخواهيم زندگي كنند؟ بيمارانگاري و تشبيه انسانها به بيمار، از همين نقطه آغاز ميشود؛ از همين زماني كه جامعه سعي ميكند آدمها و گروههاي مختلف را شبيه يكديگر كند. دوستي كه زماني، رزيدنت روانپزشكي در يك بيمارستان اعصاب و روان بود ميگفت بعد از مدتي فهميدم فاصله آدمهاي اينجا با آدمهاي بيرون، فقط يك ديوار است. برچسبزني، مساله بسياري كشورها و از جمله ايران است. اتفاقا، برچسب زدن كار بسيار سادهاي است اما توجه كنيم كه يك فرد، تا زماني كه خطري براي ديگران و براي جامعه ايجاد نميكند، حق دارد سبك زندگي خودش را خودش انتخاب كند. تعداد زيادي از معتادان جامعه ما هم يك ايدئولوژي، يك فلسفه و يك سبك زندگي خاص براي خود انتخاب كردهاند اما چون ما اين سبك و اين ايدئولوژي و اين فلسفه را عادي نميديديم، آنها را طرد كرديم. آنقدر طردشان كرديم تا تبديل شدند به «معتادان خياباني متجاهر جامعه ما». در واقع، ما با نوع تفكرمان باعث شديم حجم زيادي از آدمها به معتاد خياباني تبديل شوند و آخرين راه را هم برايشان در نظر گرفتيم؛ زندان. علت اين اتفاقات در ايران و ساير كشورها اين است كه دنيا از اعتياد چيز زيادي نميداند و بنابراين اعتياد را به يك مشكل رواني و روانپزشكي و به مصرف يك نوع ماده مخدر تقليل ميدهد كه اين اشتباه بزرگي است كه دنيا مرتكب ميشود و چون از اعتياد، چيز زيادي نميداند، شروع ميكند به برچسب زدن به افراد دچار اعتياد؛ مثل همان رفتاري كه در قرون گذشته با مبتلايان سل داشتند و تا 40 سال گذشته با بيماران اچآيوي ايدز داشتند. بعدها علم پيشرفت كرد و نشان داد كه مشكل، علت ديگري دارد.
مديرعامل جمعيت خيريه تولد دوباره